محرّمات بيالايند ، اين بدان ماند كه ساير كردارهاى مباح و حتى امور شرعى را با محرّمات شرعى همراه كنند ، كه طبعاً معنايش ناپسند شدن آن امر مباح يا شرعى نيست ؛ بلكه آنان كه چنين مى كنند ، قابل سرزنش و مذمت اند .
از سوى ديگر ، بسيارى از رفتارهاى پسنديده ، چون : پاكيزگى و آراستگى ، سير و سفر ، ديد و بازديد ، بخشش و دلجويى ، هديه دادن و . . . در اين رسم و آيين به انجام مى رسد كه از نگاه شرع و عقل ، ستودنى است .
با اين وصف ، ايستادگى در برابر اين آيين ملّى ، از زاويه شرع و دين ، مستندى محكم ندارد و نشايد بدان دامن زد .
پنجم . آنچه تأييد شده يا مورد ردع قرار نگرفته ، چيزى است كه در عرف عمومى ايرانيان ، نوروز ناميده مى شود . اگر در طول زمان ، تغييراتى در آن صورت گرفته است كه همين عرف عمومى آنها را بر مى تابد ، خللى در اين امضا يا عدم ردع شرعْ وارد نمى سازد .
بر اين پايه ، ايرادى كه برخى فقيهان و نويسندگان در اين موضوع گرفته اند (كه نامعلوم بودن روز نوروز و تغيير آن ، به شرعى بودنش لطمه مى زند) ، پذيرفتنى نيست .
حاصلْ آن كه :
۱ . روايت هاى وارد شده در مخالفت با نوروز ، به هيچ روى ، قابل تأييد و اعتبار نيستند .
۲ . در روايت هاى موافق ، به جهت شواهد و قرائن ياد شده ، مى توان گفت كه اصل آيين نوروز ، مورد امضا و تأييد است ؛ گرچه خصوصيت هاى ياد شده در احاديث را نمى توان تأييد كرد .
۳ . از آن رو كه نوروز در ميان ايرانيان در دوره اسلامى رايج بود و به عنوان سيره اى عمومى استمرار داشت ، نمى توان طرد و ردع آن را از سوى شارع ، با