نوروز در روايات اسلامى ۱
دين جهانى ، با آداب و سُنن ملّى چه رفتارى دارد؟ آيا آنها را كنار مى نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه مى پردازد؟ يا آنها را تأييد مى كند و در كنار خويش مى نشاند؟ و يا از ميان آنها گزينش مى كند؟
نخست بايد دانست كه دين كامل ، آن نيست كه خود ، همه چيز را برعهده گيرد و به جاى همه استعدادهاى آدمى و همه نهادهاى مدنى بنشيند ؛ بلكه دين كامل ، دينى است كه همه اينها را در جاى خود ، به درستى مى بيند و جهتى كلّى به آنها مى دهد و آنچه را از توان «قُواى فردى» و «نهادهاى جمعى» خارج است ، بر عهده مى گيرد . . . و اين ، فلسفه اى عميق دارد ؛ زيرا چنان كه دين ، فعل تشريعى خداوندى است ، قواى آدمى و لوازم تابعه آن (مانند نهادهاى جمعى) نيز فعل تكوينى الهى اند و هيچ گاه تكوين و تشريع ، ناسازگارى ندارند ؛ چرا كه از مبدأ واحدى دستور مى گيرند .
اگر با اين پيش زمينه عقلى به منابع و مصادر دينى بنگريم ، مى يابيم كه خواست دين ، برچيدن بساط سُنن ملّى ـ قومى نيست ؛ بلكه بر آن است كه اين سنّت ها را سَمت و سوى عالى بخشد و دين ، تنها آنچه را كه با فطرت آدمى مغايرت دارد ، برمى چيند . چنان كه قرآن كريم ، حرمت و احترام ماه هاى حرام را ـ كه رسمى جاهلى