آن دو از يكديگر جدا نمى شوند . از اين رو ، امت اسلام ، قرآن و عترت و كتاب و سنّت را رها ساختند .
امام خمينى نيز رنج مهجوريت قرآن را چنين بيان كرده است :
. . . تا آن جا كه قرآن كريم را كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمان ها بلكه عائله بشرى است و از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدى صلى الله عليه و آله تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند ، برساند و اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولياءاللّه معصومين ـ عليهم صلوات الاولين و الآخرين ـ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند ، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت ندارد . ۱
اينك كه به اجمال از پيشينه غم آلود جدايى قرآن و سنت سخن رفت و بر همراهى حديث با قرآن تأكيد شد ، اين پرسش ، خود مى نمايد كه حديث (سنّت) در جنب قرآن ، چه نقشى دارد؟ كدامين گره قرآن با حديث باز مى شود؟ چرا كه از يك سو قرآن ، خود را نور معرفى كرده و در پرتوافشانى ، به غير خود ، نيازمند نيست ، ۲ و از سوى ديگر ، قرآن ، بيان ۳ و تبيان ۴ است و از روشنگرىِ جز خود ، بى نياز . و از طرف ديگر ، جامع است به استناد : اليوم أكملت لكم دينكم ۵ ؛ لارطب ولايابس إلاّ في كتاب مبين ۶ ؛ ما فرّطنا في الكتاب من شيء ۷ و آيات ديگر . ۸