۲۴۷.الفتوحـ در ياد كرد آمدن معاويه به مكّه و بيعت گرفتنش براى يزيد ـ: معاويه در مكّه اقامت كرد و هيچ چيزى درباره يزيد نگفت . سپس به سوى امام حسين عليه السلام فرستاد و او را فرا خواند . چون آمد و بر او داخل شد، او را نزديك خود نشاند و گفت : اى ابا عبد اللّه ! بدان كه من ، هيچ شهرى را ننهاده ام ، جز آن كه به سوى اهلش فرستاده ام و از آنان ، براى يزيد بيعت گرفته ام و مدينه را به تأخير انداخته ام ؛ زيرا گفتم : آنان ، ايل و تبار و خويشان يزيد و كسانى اند كه بيمى از آنها ندارم . سپس به مدينه [پيك] فرستادم ؛ امّا آنان از بيعت با يزيد ، خوددارى كردند و از همه در اين كار ، سختگيرتر هستند . اگر براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله بهتر از پسرم يزيد سراغ داشتم ، براى [بيعت كردن با] يزيد، كسى را روانه نمى كردم.
امام حسين عليه السلام فرمود : «آرام ، اى معاويه! اين گونه نگو . تو بهتر از او را وا نهاده اى ؛ كسى كه هم خودش بهتر است ، هم پدر و مادرش از پدر و مادر او بهترند» .
معاويه گفت : گويى خود را مى گويى، اى ابا عبد اللّه !
امام حسين فرمود : «اگر خودم را قصد كنم ، چه مى شود؟!» .
معاويه گفت : اى ابا عبد اللّه ! در اين صورت ، به تو مى گويم . امّا مادرت ، بهتر از مادر يزيد است . امّا پدرت، سابقه و فضيلت دارد و خويشاوندى اش را با پيامبر ، كسِ ديگرى ندارد، جز آن كه پدرت با پدر يزيد (معاويه) به حَكَميت تن در دادند و خداوند ، پدرش را بر پدرت مقدّم داشت . و امّا تو و او، به خدا سوگند ، او براى امّت محمّد ، بهتر از توست .
امام حسين عليه السلام فرمود : «چه كسى براى امّت محمّد ، بهتر است؟ يزيد باده خوار فاسد ؟!» .
معاويه گفت : آرام ، اى ابا عبد اللّه ! اگر از تو نزد او ياد شود ، جز نيكى از تو نمى گويد.
امام حسين عليه السلام فرمود : «اگر آنچه من از او مى دانم، او در من سراغ دارد، بگويد» .
معاويه به او گفت : ابا عبد اللّه ! به هوش باش و هشيار به سوى خانواده ات باز گرد و از خدا بر خودت بترس و مراقب باش كه شاميان ، آنچه من از تو شنيدم ، نشنوند كه آنان ، دشمنان تو و دشمنان پدرت هستند.
امام حسين عليه السلام به خانه اش بازگشت.