۷ / ۱۵
استدراج
۷۰۶.نزهة الناظرـ از امام حسين عليه السلام ـ: خدايا! مرا با احسان ، به تدريج ، گرفتار [بدفرجامى ]مساز و با بلا ، تأديبم مكن .
۷۰۷.تُحَفُ العُقولـ از امام حسين عليه السلام ـ: استدراج خداى سبحان براى بنده اش ، يعنى سرازير كردن نعمت بر او و سلب سپاس گزارى از وى .
۷ / ۱۶
سعادتمند حقيقى
۷۰۸.كتاب من لا يحضره الفقيهـ به سندش ، از امام زين العابدين ، از امام حسين عليهماالسلامـ: روزى امير مؤمنان با يارانش نشسته بود و آنان را براى جنگ آماده مى كرد . پيرمردى كه گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ايشان درآمد و گفت : امير مؤمنان كجاست ؟
گفته شد : اين جاست .
بر وى سلام داد و سپس گفت : اى امير مؤمنان ! من از شام به سوى تو آمده ام. پيرمردى كهن سال هستم كه از فضيلت تو ، بى شمار شنيده ام و گمان مى بَرَم كه به زودى ترور شوى . پس ، از آنچه خدايت آموخته است ، به من بياموز .
فرمود : «باشد، اى شيخ ! هر كس دو روزش برابر باشد ، مغبون است و هر كس همّتش دنيا باشد ، حسرتش به گاه جدايى از آن ، بسيار است و هر كس فردايش بدتر از امروزش باشد ، ناكام است و آن كه چون دنيايش به سلامت است ، از خرابى آخرتش باكى نداشته باشد ، هلاك است و هر كس مراقب كاستى خود نباشد ، مغلوب هواى نفس مى گردد و هر كس رو به كاستى دارد ، مرگ برايش بهتر است .
اى شيخ ! براى مردم ، آن بپسند كه براى خود مى پسندى و با مردم ، آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو رفتار كنند» .
سپس به يارانش رو كرد و فرمود : «اى مردم ! آيا به اهل دنيا نمى نگريد كه در حالت هاى گوناگون ، صبح و شام مى كنند : افتاده اى كه به خود مى پيچد ، و عيادت كننده و عيادت شونده ، و ديگرى كه در حالِ جان دادن است، و كسى كه به او اميدى نيست، و آن يكى كه مُرده است ، و طالب دنيا كه مرگ به دنبال اوست، و غافلى كه [خدا] از او غافل نيست، و اين كه ماندگان ، در پىِ رفتگان اند ؟!» .
زيد بن صوحان عبدى به امام عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان ! كدام قدرتمند ، چيره تر و نيرومندتر است ؟
فرمود : «هواى نفس» . گفت : كدام خوارى ، خوارتر است ؟
فرمود : «حرص داشتن به دنيا» .
گفت : كدام فقر ، سخت تر است ؟
فرمود : «كافر شدن پس از ايمان داشتن» .
گفت : كدام دعوت ، گم راه كننده تر است ؟
فرمود : «دعوت به چيزِ نشدنى» .
گفت : كدام كار ، برتر است ؟
فرمود : «تقوا» .
گفت : كدام عمل ، كامياب تر است ؟
فرمود : «طلبيدن آنچه نزد خداى عز و جل است» .
گفت : كدام همراهت بدتر است ؟
فرمود : «آن كه نافرمانى از خدا را برايت مى آرايد» .
گفت : بدبخت ترينِ مردم كيست ؟
فرمود : «آن كه دينش را به دنياى ديگرى بفروشد» .
گفت : نيرومندترينِ مردم كيست ؟
فرمود : «بردبار» .
گفت : بخيل ترين و حريص ترينِ مردم كيست ؟
فرمود : «آن كه مال را از راه ناروايش به چنگ آورد و در راه ناروايش خرج كند» .
گفت : زيرك ترينِ مردم كيست ؟ فرمود : «آن كه راه هدايتش را از بيراهه تشخيص دهد و به سوى هدايتش برود» .
گفت : بردبارترينِ مردم كيست ؟ فرمود : «كسى كه خشمگين نمى شود» .
گفت : استوار انديش ترينِ مردم كيست ؟
فرمود : «كسى كه مردم ، او را فريفته خودش نكنند و دنيا ، شيفته آمال و آرزوهايش نكند» .
گفت : احمق ترينِ مردم كيست ؟ فرمود : «فريفته دنيا با همه دگرگونى هايى كه در آن مى بيند» .
گفت : حسرتمندترينِ مردم كيست ؟
فرمود : «آن كه از دنيا و آخرت محروم مانده، كه اين ، خسارتى آشكار است» .
گفت : كورترينِ مردم كيست ؟ فرمود : «آن كه براى غير خدا كار كند ؛ ولى پاداش كارش را از خداوند عز و جلبخواهد» .
گفت : كدام قناعت ، برتر است ؟ فرمود : «قناعت به هر چه خداى عز و جل عطا كرده است ».
گفت : كدام مصيبت ، سخت تر است ؟
فرمود : «مصيبت دينى» .
گفت : محبوب ترين عمل نزد خداى عز و جلچيست ؟
فرمود : «انتظار فرج» .
گفت : كدام مردم نزد خدا بهترند ؟
فرمود : «بيمناك ترينِ آنها از خدا و عمل كننده ترينِ آنها به تقوا و بى رغبت ترين آنها به دنيا» .
گفت : كدام سخن در نزد خدا برتر است ؟ فرمود : «فراوانى ذكر او و زارى به درگاهش با دعا» .
گفت : راست ترين سخن ، كدام است ؟
فرمود : «گواهى به يكتايى خدا» .
گفت : كدام عمل نزد خداى عز و جل بزرگ تر است ؟
فرمود : «تسليم و پارسايى» .
گفت : پايدارترينِ مردم كيست ؟
فرمود : «آن كه در ميدان هاى سخت ، پايدارى كند» .
سپس به پيرمرد رو كرد و فرمود : «اى پيرمرد ! خداوند عز و جل مردمى را آفريد و از سرِ عنايت ، دنيا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاكش بى رغبت كرد . از اين رو ، به سراى سلامت ـ كه به آن دعوتشان كرده ـ علاقه مند شدند و بر تنگى زندگى ، صبر نمودند و بر ناخوشى ، شكيب و به سوى كرامت الهى، شوق ورزيدند . پس جان هايشان را در طلب خشنودى خدا بذل نمودند و فرجامِ كارشان شهادت گشت و خداى عز و جلرا خشنود از خويش، ديدار كردند و دانستند كه مرگ ، راهِ رفتگان و ماندگان است . پس براى آخرتشان چيزى غير از زر و سيم ، توشه كردند و زِبْر پوشيدند و بر بلا ، شكيبايى كردند و زيادى [اموال ]را پيش فرستادند و براى خدا ، دوستى و دشمنى ورزيدند . اينان ، چراغ هدايت اند و در آخرت ، صاحب نعمت . والسلام !» .
پيرمرد گفت : پس به كجا بروم و بهشت را وا نهم ، در حالى كه بهشت و اهلش را همراه تو مى بينم ، اى امير مؤمنان ؟! مرا با امكاناتى تجهيز كن كه در برابر دشمنت نيرو بگيرم .
امير مؤمنان ، سلاحى به او داد و بر مَركبى سوارش كرد . در جنگ ، پيشاپيش امام عليه السلام شمشير مى زد و امير مؤمنان ، از كار او در شگفت بود . چون جنگْ شديد شد ، پيرمرد ، اسبش را پيش راند تا به شهادت رسيد ـ خدايش رحمت كند ـ . مردى از ياران امير مؤمنان ، به دنبال او رفت و وى را افتاده يافت كه [افسارِ] اسب و شمشيرش در دستش بود . چون جنگ به پايان رسيد ، اسب و سلاحش را نزد امير مؤمنان آورد . ايشان بر او درود فرستاد و فرمود : «به خدا سوگند ، خوش بخت حقيقى ، اين است . براى برادرتان رحمت بخواهيد» .