۵۸۹.الفتوح :امام حسين عليه السلام شبى از خانه اش بيرون آمد و به نزد قبر جدّش رفت ......... . وليد بن عتبه ، كسى را به خانه امام حسين عليه السلام فرستاده بود تا ببيند آيا از مدينه خارج شده است يا نه ؟ او را در خانه اش نيافت. [وليد] گفت : ستايش ، خداى را كه مورد مطالبه خونِ او قرار نگرفتم .
وليد ، پنداشته بود كه امام عليه السلام از مدينه بيرون رفته است؛ امّا امام حسين عليه السلام صبح به خانه اش بازگشت .
شب دوم، دوباره به سوى قبر رفت و دو ركعت نماز خواند و چون نمازش را به پايان برد ، چنين گفت : «خدايا! اين ، قبر پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله است و من پسر دختر محمّدم و مى دانى كه چه برايم پيش آمده است . خدايا ! من ، نيكى را دوست دارم و زشتى را ناپسند مى دارم . اى بشكوه بزرگ ! من از تو ، به حقّ اين قبر و آن كه در آن مدفون است ، مى خواهم كه در اين كار ، آن چيزى را برايم برگزينى كه خشنودى تو در آن است» .
۵ / ۱۷
ادب سخن گفتن
۵۹۰.كنز الفوائدـ از امام حسين عليه السلام (به ابن عبّاس) ـ: در آنچه به كارت نمى آيد ، سخن مگو كه من از گرانىِ بار آن بر تو مى ترسم و در آنچه به كارَت مى آيد هم سخن مگو تا آن كه براى سخنت ، جايى مناسب ببينى. بسى گوينده به حق را [چون نابه جا گفت] عيبناك نمودند. با بردبار و نابخرد مستيز ، كه بردبار ، تو را دشمن مى دارد و نابِخرد ، به سقوطت مى كشد. در پشت سرِ برادر مؤمنت چيزى مگو ، جز مانند آنچه دوست دارى او در پشتِ سر تو بگويد و به گونه كسى عمل كن كه مى داند به سبب جرم هايش ، دستگير و به نيكى هايش ، پاداش داده مى شود . والسلام!» .