۵۲۹.المعجم الأوسطـ به نقل از مجاهد ـ: مردى نزد امام حسن و امام حسين عليهماالسلامآمد و از آنان درخواست كمك كرد . آن دو گفتند : درخواست ، جز براى سه چيز شايسته نيست : نياز بيش از حد ، غرامتى سنگين و يا بدهىِ فراوان» .
سپس به او چيزى دادند . آن گاه نزد ابن عمر آمد . به او بخشيد و چيزى نپرسيد . مرد به او گفت : نزد پسرعموهايت آمدم و از من ، سؤال كردند [و سپس بخشيدند] ؛ ولى تو نپرسيدى ؟!
ابن عمر گفت : پسران پيامبر خدا ، علم را همانند لقمه اى از دهان او برگرفته اند .
۳ / ۱۲
كوشش براى هدايت دشمن
۵۳۰.الفتوحـ در بيان آنچه پيش از شهادت امام حسين عليه السلام ميان ايشان و عمر بن سعد گذشت ـ: امام حسين عليه السلام به او فرمود : «واى بر تو ، اى پسر سعد! آيا از خدايى كه بازگشتت به سوى اوست ، پروا نمى كنى كه با من مى جنگى و مى دانى كه من ، پسر چه كسى از نسل پيامبر خدا هستم؟! پس اينها (يزيديان) را رها كن و با من باش كه من ، تو را به خداى عز و جل نزديك مى كنم» .
عمر بن سعد به او گفت : ابا عبد اللّه ! مى ترسم كه خانه ام را ويران كنند.
امام حسين عليه السلام به او فرمود : «من ، آن را برايت مى سازم» .
عمر گفت : مى ترسم كه مزرعه ام را بگيرند.
امام حسين عليه السلام فرمود : «من، از دارايى ام در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم» .
عمر ، ديگر پاسخى نداد.