تنها مكتب تشیّع است كه آن را به این گونه در خود دارد و به راستی این راه درستی است.
مسئله دیگر این كه به اعتقاد من باب اجتهاد بسته نیست. زمانی که با اهل سنت صحبت میكنی میگویند: تنها مذهب، مذهب امام مالک است. در این ارتباط باید این سؤال را مطرح کرد که او صدها سال پیش از دنیا رفته، امّا برداشتهای او از مذهب، هنوز توسط اهل سنت پیروی میشود. برای خود من این سؤال مطرح است كه: آیا آن عقاید كهنه نشدهاند؟
ما باید امام و مرجع حاضر داشته باشیم تا قرآن را برای ما تفسیر كند و من این را فقط در مكتب جعفری یافتم و از آن زمان به بعد از اهل سنت به سوی مكتب جعفری كه همان اهل البیت علیهم السلام است گرویدم. آن زمان، مصادف با جنگ ایران و عراق در حدود دهه ۸۰ میلادی بود. زمان دقیق آن را به خاطر ندارم ولی به نظرم میرسد كه بین سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ میلادی باشد.
• چه عامل و یا عواملی موجب گردید كه از مذهب اهل سنت به مذهب اهل بیت علیهم السلام گرایش پیدا کنید؟
مذهب خویش را به این دلیل به مذهب اهل البیت علیهم السلام تغییر دادم که به آن اعتقاد پیدا کرده بودم و همان گونه كه گفتم امامت و رهبری در اسلام را بسیار مهم میدانستم. قرآن نیز در این باره به ما دستوراتی را میفرماید. موضوع داشتن «امیر» در مكاتب مختلف دارای اهمیت است و كدام مكتب این گونه میتواند بیش از هزار و چهارصد سال عقایدی را داشته باشد و برای موضوعات مختلف و متنوع متناسب با زمان راهکار ارائه نماید. در زمینه باب اجتهاد نیز اگر به كشورهای قاره افریقا، خاورمیانه، كشورهای حوزه خلیج فارس و آسیای مركزی بنگریم، تنها یک كشور است كه خالصانه بر امر امامت استوار مانده است.
وقتی به خاورمیانه مینگریم حكومتهای سلطنتی میبینیم، همان سیستمی كه صلاحالدین داشت یا برخی دیكتاتورها را مییابیم كه یا به روش سوسیالیستها
عمل میکنند و یا عقاید دمكراتیک یونان و یا جمهوری ایتالیایی دارند. برخی از آنان حتی عقاید ماركس و انگلس را دارند و برخی نیز بر عقاید آدام اسمیت هستند كه به نظر من نباید مسلمانان از آنها پیروی كنند؛ زیرا این عقاید پرورده دست بشر است و مانند دین ومذهب ما كامل نیست، آنچه توسط خداوند سبحان بیان شده بر اساس فطرت بشر است نه آفریده و زائیده افكار بشر است. لذا، مذهب خود را از اهل سنت به اهل البیت علیهم السلام تغییر دادم.
• از تجربیات معنوی و احساسات روحانی خود در این مدت بگویید.
نمیدانم آیا فردی را میشناسید كه تجربیات معنوی زیادی داشته باشد و برخی از موضوعات را در مسیر تکامل بینش با تمام وجود احساس کرده باشد؟ من خود این تجربه را كردهام. وقتی نماز میخوانم به خصوص نماز در شب تجربیات عجیبی را حس میکنم. وقتی در برابر خداوند متعال به نماز میایستیم نه تنها جسم و جانم به لرزه میافتد، بلكه احساس ویژهای به من دست میدهد، مانند آن كه چیز بسیار شگفتانگیزی میبینم. زمانی میرسد كه وقتی نماز میخوانم، نورهایی را در برابر خود میبینم. گاهی احساس میكنم كسی مرا لمس میكند و آن وقت است كه بدنم به لرزه میافتد.
تجربیات قابل توجهی نیز در رؤیاهای خود داشتهام. شاید بنده جزء افرادی باشم كه رؤیاهای زیادی را تجربه كردهاند. در برخی موارد تنها به رؤیا ختم نشده، بلكه چیزهایی را به چشم دیدهام که در آینده محقق شدهاند. من چنین تجربیاتی را در زندگی خود زیاد داشتهام و اینان عواملی هستند که به من اشتیاق نماز و دعا در نیمههای شب تا طلوع فجر را میدهد.
زمانی كه خیلی خسته هستم اعمال عبادی را انجام نمیدهم، بلکه وقتی خسته نیستم نماز، دعا و دیگر اعمال را برای توكل و عبادت خداوند انجام میدهم. در بیست سال گذشته این گونه تجربیات مرا به سوی معنویت بیشتر سوق داده است، البته تمام اینها در من به عنوان یک فرد عادی تجلی یافته است.
• برخی از این تجربیات را میتوانید بیان نمایید؟
این تجربیات غالبا در عالم رؤیا اتفاق افتاده و یا زمانی كه نگاه من بر روی موضوعی گشوده شده است. به خاطر میآورم روزی در رؤیا، خود را در یک خط ساحلی دیدم که صدایی از من خواست جلوتر بیایم. در طرف دیگر دریا كوهی شیشهای دیدم كه بسیار زیبا و کریستال مانند بود، امّا به خاطر آب دریا نمیتوانستم عبور كنم. صدا به من فرمان داد بیا و روی آب راه برو. به خودم گفتم چرا رفتن روی آب را آزمون نكنم و اگر هم كار به شنا كردن برسد كه به هر حال به آنجا خواهم رسید. لذا حرکت کردم و وقتی اولین قدم را با نام (بسم الله الرحمن الرحیم) برداشتم با تعجب دیدم آب دیگر مایع نیست، بلکه جامد است. به راه رفتن ادامه دادم در حالی که سنگهای كف آب را میدیدم كه از كریستال بودند و تمام دریا هم كریستال بود. من توانستم به آنجا که كوه كریستال بسیار درخشانی بود برسم. شور و شوق عجیبی در من ایجاد شد و زمانی كه از خواب بیدار شدم چشمانم پر از اشک بود.
در رؤیای دیگری، روزی آفتابی و بسیار گرم در تابستان را دیدم که به ناگاه باران شدیدی آغاز شد. در این شرایط باید برای موضوعی از خانه خارج میشدم. مسیری را كه آب باران در آن روان بود دنبال کردم و وقتی به میانه راه رسیدم، کوزهای را دیدم که به جای آب مملو از الماسهای درخشان بود. آن را برداشتم و همه آنانی که در اطراف من بودند فریاد شادی سر دادند. من از آنها خواستم تا در صف بایستند و به همه آنها الماس دادم. هر بار که یک نفر برای گرفتن الماس به من نزدیک میشد، من در چهره او انعكاس نور و درخشش ویژهای میدیدم. از خواب بیدار شدم. در عالم واقع هنوز این صف و الماس دادن را به روشنی میبینم؛ علاقهمندان، به من نزدیک میشوند تا من گوهرهای ارزشمند تعالیم اهل بیت علیهم السلام را به آنان بیاموزم.
بار دیگر در رؤیا مردی را دیدم كه لباسهای خاص جواهر نشان شبیه به جُبه پادشاهان پوشیده بود، مانند لباسهایی كه سلاطین گذشته میپوشیدند. به من نزدیک شد و دست خود را روی شانه راست من قرارداد و با من به اتاقی وارد شد. اتاق بسیار بزرگ و وسیعی بود. او مرا به داخل اتاق برد و به جایی رسیدم كه پردههایی در آن آویزان بودند. به من گفت: روی صندلی بنشین.
صندلی بسیار زیبا و ویژهای بود. همان طور که نشسته بودم، با تعجب به چهره او نگاه میکردم. مردی آراسته، قدی بلند، قوی هیكل و نیرومند، با محاسنی پر پشت و نوعی دستار بر سر بسته بود كه قبل از آن در هیچ کجا ندیده بودم.
همان گونه كه با تعجب نگاه میكردم به نظرم رسید كه ممكن است رسول خدا صلی الله علیه وآله باشند، امّا بعد گفتم نه ممكن است نباشند و خود ایشان به من خواهند گفت.
ایشان همچنان حرفی با من نمیزدند تا این که دست راست خود را بالا برد و من مشاهده كردم كه پردهها باز شدند و نوری از آنجا به اطراف درخشید. افرادی كه آنجا بودند خطاب به من گفتند: برخیز، برخیز.
من بلند شدم و شادمانه به آنها که دورتر از من بودند نگاه كردم. صدایم زدند که به سوی آنان بروم و من نزدیکتر رفتم. پلههایی در آن طرف وجود داشت که از من خواستند بر روی آن پلهها بروم و من اولین پله را رفتم. باز اشاره کردند بعدی و من گام دوم را برداشتم و همین طور ادامه پیدا کرد تا بر روی پله دوازدهم ایستادم و از من خواستند که سخن بگویم. گفتم: چه باید بگویم؟
اشاره کردند که صحبت كن و من شروع به صحبت با این جملات کردم که: اَشهدُ اَنْ لا اله الا الله، اَشهدُ اَنَّ مُحمداً رسول الله... .
به ناگاه نورهایی شروع به درخشیدن کردند و من احساس کردم که تمام وجودم در نور فرو رفته و اشک میریختم و از خواب برخاستم. در بیداری باز هم از آنچه در عالم رؤیا دیده بودم گریه کردم.
• در مورد حادثه ترور و موضوعات مرتبط با آن و انگیزههای آن توضیح بدهید.
حادثه ترور اینجانب در شهر داوائو در ۲۹ اكتبر سال ۲۰۰۱، كمی بعد از واقعه مركز تجارت جهانی در یازده سپتامبر رخ داد.
بعد از انفجار برجهای دوقلوی شهر نیویورک، در یكی از برنامههای رادیویی خود كه به طور زنده پخش میشد، سؤالات مختلفی را در زمینه علتهای به وجود آمدن این حادثه مطرح كردم؛ از جمله مرخصی دسته جمعی كلیه كارمندان یهودی مركز جهانی در روز حادثه. همچنین اقدامات حساب شده آمریكا در این حادثه را، پیش زمینه حمله به افغانستان برای تنگتر كردن حلقه محاصره جمهوری اسلامی ایران تحلیل کردم.
به فاصله كوتاهی این سخنان در محافل و مجامع مختلف شهر سیبو مطرح شد. همین سخنان را در گردهم آیی دیگری بیان كردم و بعد از آن در اتاق هتل محل جلسه استراحت كوتاهی کردم. فرد ناشناسی مراجعه کرد و گفت: استاد! گروه ما تصیم گرفته هدیهای را به پاس خدمات و سخنرانیهای شما به جناب عالی اهدا كند.
بعد از آن تنها به یاد میآورم که هدیه را باز كرده و با نور و صدای مهیبی مواجه شدم و هنگامی که به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم. در این حادثه انگشتان دست راست و بینایی دو چشم خود را از دست دادم.
البته این برای اولین بار نبود که تهدید و یا مورد سوء قصد قرار گرفته بودم و تا آن روز تقریباً از پنج سوء قصد جان سالم به در برده بودم. به طور مثال یک بار دیگر هم هنگام اجرای برنامه رادیویی از پنجره استودیو مورد سوء قصد قرار گرفتم و فردی با طپانچه مرا مورد هدف قرار داد كه به خواست خداوند، ضارب _ كه بعدها مشخص شد متعلق به نیروهای مسلح فیلیپین است _ ناكام ماند. همین واقعه محبویت مرا در میان شنوندگان دو چندان کرد و در عین حال بر تهدیدات مداوم تلفنی و نامهای نسبت به من افزود كه هیچ یک نتوانست بر فعالیتهای من اثر بگذارد.
در باره انگیزههای ترور برخی معتقدند که افراد و گروههایی هستند که علاقهمندند صدای مرا خاموش کنند. به هر حال در آن زمان و بعد از بحثها و گفتگوهای گستردهای كه با برخی از برادران مسلمان در شهر كاگایان داشتم، كه بسیار موفقیتآمیز هم بود، به داوائو آمدم و آن حادثه رخ داد.
البته میدانم که جان من در دست انسانها نیست، بلکه در دست خداوند تبارک و تعالی است. وقتی او بخواهد و پیمانه سر آید، چه كسی میتواند بگوید نه؟ و هنگامی كه بخواهد زندگی طولانیتری داشته باشی، چه كسی میتواند بگوید نه؟ هیچ كس! لذا به درگاه خداوند سبحان نیایش می کنم كه اگر آنچه بر عهده من گذاشته شده را انجام دادهام، آماده هستم که بروم و اگر خداوند میخواهد كه من هنوز برای دین و اسلام تلاش كنم، با تمام توان کار و تلاش خواهم کرد. فعالیت و تلاش در راه خدا را باید تا زمانی كه زنده هستیم ادامه دهیم و آن وقتی هم كه مشیت خداوند برمرگ باشد گریزی از آن نیست.
• در باره فعالیتهای دینی خود بفرمایید.
در حال حاضر، به طور معمول به كار «دعوت» اشتغال دارم، ضمن آن که ما یک برنامه رادیویی داریم كه هر شب از ساعت ۶: ۴۵ الی ۷: ۲۰ پخش میشود.
تجربیات سالهای متمادی در این زمینه مرا بر آن داشت كه بنیاد صوت الاسلام را با هدف تهیه برنامههای پر بار اسلامی برای پخش در رادیو D.Z.R.M. شهر سیبو (دومین شهر بزرگ فیلیپین) تأسیس نمایم كه برنامه مذكور نیز به خاطر ارتباط دوجانبه و تنگاتنگ با شنوندگان با موفقیت روبرو گردید.
برنامههای سخنرانی عمومی در یكی از میادین شهر سیبو هم داریم. در بسیاری از نقاط سیبو و مراکز علمی از جمله دانشگاه ساوت وسترن، دانشگاه سان كارلوس و یا به عنوان میهمان برنامههای تلویزیونی پرسش و پاسخ و برنامههای دیگر دعوت به اسلام شركت میکنم، ضمن آن که در زمینه ترجمه و چاپ قرآن و برخی کتب مذهبی فعالیت کردهام که ادامه دارد. برای تبلیغ اسلام و اهل بیت علیهم السلام به شهرهای دیگر هم سفر میکنم.
• شما قرآن کریم را به زبان «سیبوانا» نیز ترجمه کردهاید. در این باره توضیح بفرمایید.
همان گونه كه میدانید گرایش به اسلام به ویژه در منطقه سیبو برای افرادی که به زبان سیبوانا در منطقه ویسایاس صحبت میکنند، زیاد بوده است و تعداد مسلمانان
رو به افزایش است. مهمترین نیاز آنان، امکان مطالعه قرآن و درک و فهم آن است که خوشبختانه به یاری خداوند موفق به ارائه تفسیر مفاهیم و معانی قرآن كریم به این زبان گردیدیم كه زبان بومی مردم این مناطق است.
ترجمه قرآن كریم به زبان سیبوانا اولین بار در سال ۲۰۰۰ میلادی و سپس در سال ۲۰۰۷ میلادی به چاپ رسید و ان شاء الله در سال جاری نیز در آستانه چاپ مجدد آن به میزان ۱۶۰۰ نسخه هستیم. این ترجمه به همراه تفسیر، حدود بیست سال به طول انجامید. این قرآن در حال حاضر دارای تفسیر، كشف الآیات، فرهنگنامه اسطورهشناسی و ترجمه است و در چاپهای بعدی ان شاء الله تلفظ كلمات نیز در نظر گرفته میشود تا به آنهایی كه قادر به خواندن كلمات عربی نیستند امکان تلفظ لغات را بدهد تا بتوانند آیاتی را حفظ كنند و حفظ این آیات خود به خود به حفظ دیگر آیات كمک خواهد کرد.
البته جزوات متعدد دیگری را، علاوه بر قرآن كریم، به زبان بومی مردم و ویسایاس ترجمه و چاپ كردهام كه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
اسلام به عنوان قلمرو حكمرانی پروردگار بر روی زمین
كیش مقایسهای سوفسطائیان
بابل مدرن
تعلیم نماز برای تازه مسلمانان
اسلام راه حل نهایی
كتاب راستین خداوند، كتاب مقدس(عهد عتیق و جدید) و یا قرآن؟
من بسیار خوشحالم كه به لطف خداوند توانستم این خدمات را انجام دهم، به ویژه در ارتباط با قرآن. احساس میکنم كه به تدریج در حال ضعیف شدن هستم و چشمانم هر روز تارتر میشود و عمرم رو به اتمام است، لذا باید تا قبل از رفتن اثری از خود باقی بگذارم و چنین آثاری میتواند به نسلهای آینده برسد.
• ظاهراً برای شرکت در نمایشگاه بین المللی قران به ایران سفر خواهید داشت؟
من برای حضور در نمایشگاه بین المللی قران کریم و به دلیل ترجمه قرآن به زبان سیبوانا و شرکت در چند نشست تخصصی به دعوت رایزنی فرهنگی ایران در فیلیپین به جمهوری اسلامی ایران سفر خواهم کرد. به نظرم این گونه نشستها و گردهماییها با حضور برادران مسلمان بسیار مهم است.
مرارتها و رنجهای مسلمانان باید خاتمه یابد و واقعاً جای تأسف است که حدود ۵۹ کشور اسلامی با نزدیک به یک و نیم میلیارد جمعیت مسلمان در جهان وجود دارد و ما شاهد کشته شدن و زورگویی از سوی کشورهای استعماری بر آنان هستیم و متأسفانه باید برای حل مشکلات به آمریکا، اروپا و سازمان ملل مراجعه کنیم.
باید در درون خود وحدت داشته باشیم تا این همه مصیبت در کشورهای مسلمان، مانند: عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، بحرین، مصر و... را نظارهگر نباشیم و در صدد پایان آن برآییم. لذا این ما هستیم كه باید گردهم آییم و متحد شویم و اگر این کار را انجام دهیم ان شاء الله خواهیم توانست منافع خود را تأمین كنیم، نیروهای خود را یكی كنیم و آن وقت ما قدرتمندترین امّت در جهان خواهیم شد.
خداوند تبارک و تعالی به مسلمانان منابع غنی اعطا فرموده و پندهای عالی و جذاب در تعالیم اسلامی وجود دارد و همه چیز را برای رسیدن به اتحاد در اختیار داریم. ما نیاز به یک پیكر واحدی داریم كه مسلمانان را رهبری کند و دست متجاوزان را کوتاه نماید و به آمریکا و دیگران بگوید که از عراق و افغانستان خارج شوند.ما نیاز به كسی داریم كه چنین سخنانی را بگوید، در غیر این صورت افرادی ساده و فریب خورده خواهیم بود که ستم کشیده، بینام و نشان، بدنام و مستعمره خواهیم بود و حتی کشته میشویم.
ما در سراسر جهان برادران مسلمانی داریم كه مظلوم و ستمدیده هستند. برادران مسلمانی که در فرانسه با آنها بد رفتار میشود. همین موضوع در سوئیس، دانمارک و بسیاری از نقاط دیگر جهان نیز وجود دارد. مسلمانان در آمریکا و هر جای دیگر باید با هم متحد شوند، مانند آنچه امروز در انگلستان شاهد هستیم که با بیش از هفتصد مرکز اسلامی در تلاش هستند. باید همه برای امت واحد اسلامی تلاش کنیم تا این موج گرایش به اسلام در مسیر درست خود گام بردارد.
باید اشاره کنم که واتیكان در گزارش سال گذشته خود اذعان کرده است كه ۲۹ درصد از جمعیت كل جهان را مسلمانان در اختیار دارند، موضوعی كه كسی نمیتواند آن را نادیده بگیرد. به هر حال من عازم گردهمایی و نمایشگاه قرآن در تهران هستم و تلاش میکنم نقشی را در این راستا ایفا کنم.