عادت كنند ، تا آن را هنگام نياز به كار برند . همچنين برخى ديگر گفته اند : «نمى دانم» را بياموز؛ زيرا چون گفتى : «نمى دانم» ، به تو مى آموزند تا بدانى و اگر گفتى : «مى دانم» ، از تو مى پرسند تا به جهل خويش واقف شوى ۱ .
بدان كه سخن دانشمند [ در گفتن ] «نمى دانم» منزلت وى را پايين نمى آورد؛ بلكه مايه رفعت و مزيد منزلتِ و عظمت وى در قلوب مردم مى گردد . اين تفضّلى است از خداى متعال و پاداشى است در برابر به حق گردن گزاردن و دليلى است روشن بر بزرگى گوينده اش و تقوا و كمال شناخت وى . وبى اطلاعى وى نسبت به برخى مسائل نيز ، ضررى به اين شناخت نمى زند .
«نمى دانم» گفتن وى نيز حاكى از تقواى اوست و چنين مى نمايد كه در فتوا گزافه نمى بافد و نشان از اين است كه آنچه پرسش شده از مسائل مشكل است و تنها آن كس كه كم دانش و بى تقوا در دين است ، «نمى دانم» نمى گويد؛ زيرا مى ترسد كه [با گفتنِ آن] از ديده مردم بيفتد و اين خود نادانى ديگرى است . مبادرت به پاسخ گفتن در آنچه نمى داند ، او را دچار گناهى بزرگ مى سازد و مانع از پى بردن به جهلش هم نمى شود . به علاوه نقطه ضعف و قصور وى را آشكار مى سازد وبه موجب حديث قدسى «مَن افسَد جوّانيّه افسد اللّه عليه برّانيّه؛ ۲ هركس درونش فاسد و تباه شود خداوند برونش را فاسد و تباه گرداند» ، خداوند تعالى گستاخى وى را در سخن گفتن [نابجا ]در امر دين برملا خواهد ساخت .
پر واضح است آن گاه كه ديده مى شود پژوهشگران بسيار مى گويند : «نمى دانم» و اين نگون بخت هرگز اين كلمه را بر زبان جارى نمى كند ، دانسته مى شود آنان بر دين و تقواى خود انديشناك اند ، اما وى به جهت جهل و كمى [بضاعت ]دينى خود ، گزافه مى بافد و سرانجام در همان جا فرو مى افتد كه از آن مى هراسد و سرانجام نيز