23
علم و حكمت جلد اوّل

تنها انسان را با راه تكامل خود آشنا مى كند بلكه او را در اين مسير حركت مى دهد و به مقصد اعلاى انسانيّت مى رساند .
قرآن كريم با صراحت از اين نور سخن مى گويد :
«آيا كسى كه مرده دل بود و زنده اش كرديم و براى او نورى پديد آورديم ، تا در پرتو آن در ميان مردم برود ، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرون آمدنى نيست؟»
امام على عليه السلام در باره اين نور و مهمترين خواص آن ، كه رساندن انسان به مقصد اعلاى انسانيّت است ، مى فرمايد :
«عقلش را زنده داشته و نفسش را كشته است ، تا آن جا كه درشتى هايش خُرد و خشونتهايش نرم شده و نورى پر فروغ برايش درخشيدن گرفته است كه شاهراه توحيد را روشن سازد و در پرتوش راه پيموده شود . بدين سان درها يكى پس از ديگرى او را به آستان سلامت مطلق و براى اقامت جاويد مى راند و ثابت قدم و استوار در جايگاه امنيت و آسايش ثبات مى يابد؛ زيرا كه او قلب خود را به كار گرفت و پروردگارش را خشنود كرد» .
آيات و احاديثى كه نورانيت انسان را مقدمه حركت صحيح او در جامعه و به سوى كمال مطلق مى دانند ، و يا علم را به نور تفسير مى كنند ، و يا علم را ملازم با ايمان به خدا و رسالت انبياى الهى ، و همراه با صفات پسنديده و اعمال شايسته مى دانند ، در واقع جوهر و حقيقت علم را توضيح مى دهند . دليل اين كه اين نور را، مغز علم و همه علوم رسمى را پوسته علم مى شماريم ، آن است كه ارزش علوم رسمى وابسته به آن است .
جوهر علم است كه به علم ارزش حقيقى مى دهد؛ يعنى علم را در خدمت انسان و در جهت تكامل و بهروزى او قرار مى دهد و بدون آن نه تنها علم فاقد خواص و آثار علم مى شود ، بلكه تبديل به يك عنصر ضد ارزش و ضدّ انسانيّت مى گردد .
اين است معناى آنچه بدان اشارت رفت كه ارزش حقيقت علم ، مطلق است و ارزش علوم رسمى ، مشروط . شرط ارزشمند بودن علوم رسمى اين است كه در


علم و حكمت جلد اوّل
22

خلاصه اينكه آن همه تاكيد اسلام نسبت به تعليم و تعلم ، و آن همه فضايلى كه در متون اسلامى براى علم و عالم ذكر شده است و در اين كتاب ملاحظه خواهيد كرد ، مربوط به كدام رشته از علوم است؟ آيا رشته خاصى از علوم مورد نظر اسلام است ، و يا اينكه مطلق علم از نظر اسلام ارزشمند است و از اين همه فضيلت برخوردار است؟

مفهوم علم در متون اسلامى

بررسى دقيق موارد كاربرد واژه علم و معرفت در متون اسلامى نشان مى دهد كه علم در اسلام به طور كلى در دو مفهوم به كار رفته است : يكى را حقيقت و اصل علم مى ناميم و ديگرى را ظاهر و فرع آن . از نظر اسلام علم حقيقت و جوهرى دارد و ظاهر و پوسته اى . انواع علوم رسمى ـ اعم از اسلامى و غير اسلامى ـ پوسته علم محسوب مى شوند و حقيقت علم و معرفت چيز ديگرى است .
آنجا كه گفته مى شود : «خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهى مى دهند كه جز او هيچ معبودى نيست» و يا «آنان كه دانش يافته اند ، مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ، حقّ است» و يا «از ميان بندگان خدا تنها دانايان از او بيم دارند» ، سخن از حقيقت و جوهر علم است .
وآنجا كه گفته مى شود : «خدا او را دانسته گمراه گردانيد» و يا «فقط پس از آن كه علم برايشان حاصل آمد ، راه تفرقه پيمودند» و يا «كسانى كه كتابِ آسمانى به آنان داده شده ، با يكديگر به اختلاف نپرداختند ، مگر پس از آنكه علم براى آنان حاصل آمد» ، سخن از ظاهر و پوسته علم است .
در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه حقيقت علم چيست ؟ و چگونه مى توان حقيقت علم را از ظاهر و پوسته آن تميز داد ؟ و چگونه مى توان آن را تحصيل كرد؟

حقيقت علم

حقيقت علم نورى است كه در پرتو آن ، انسان جهان را آنگونه كه هست مى بيند و جايگاه خود را در هستى مى يابد . نور علم مراتبى دارد كه بالاترين آن نه

  • نام منبع :
    علم و حكمت جلد اوّل
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری، با همکاری: رضا برنجکار، ترجمه: عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 111029
صفحه از 443
پرینت  ارسال به