409
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

۲۶۲. عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از اسماعيل بن همّام - : امام رضا عليه السلام در باره اين فرموده خداى عزّ و جلّ : «گفتند: اگر او دزدى كرده، پيش‏تر برادرش نيز دزدى كرده است. يوسف عليه السلام اين [سخن ]را در دلِ خود پنهان داشت و به ايشان بروز نداد» فرمود : «اسحاق نبى ، كمربندى داشت كه پيامبران بزرگ ، آن را براى يكديگر به ارث گذاشته بودند . آن كمربند نزد عمّه يوسف بود. يوسف عليه السلام هم نزد او به سر مى‏برد و عمّه‏اش به او علاقه فراوانى داشت. يك روز پدرش [يعقوب عليه السلام ] به عمّه‏اش پيغام داد كه: «يوسف را نزد من بفرست . او را دوباره بر مى‏گردانم». عمّه يوسف عليه السلام به يعقوب عليه السلام پيغام داد: اجازه بده امشب پيش من بمانَد، فردا او را نزدت مى‏فرستم».
امام عليه السلام فرمود: «چون صبح شد، عمّه‏اش آن كمربند را آورد و به كمر او بست و سپس پيراهنش را تن او كرد و وى را نزد پدرش فرستاد. چون يوسف عليه السلام از نزد او رفت ، در جستجوى كمربند بر آمد و گفت: كمربند ، دزديده شده است . سپس آن را در كمر يوسف عليه السلام پيدا كردند. در آن زمان ، رسم بر اين بود كه هر گاه كسى دزدى مى‏كرد ، او را به صاحب مال تحويل مى‏دادند و برده او مى‏شد».

۲۶۳. عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از يوسف بن محمّد بن زياد و على بن محمّد بن سيّار از پدران خود از امام حسن عسكرى، از پدرانش از امام صادق عليهم السلام در باره اين فرموده خداى عزّ و جلّ - :«از چيزى پيروى كردند كه شياطين روزگار سليمان بر مردم مى‏خواندند و سليمان ، كافر نشد» : آنان از سِحر و نيرنگ‏هايى كه شياطين كافر در پادشاهىِ سليمان عليه السلام مى‏خواندند، پيروى كردند و آنان مى‏پنداشتند كه سليمان عليه السلام با آن پادشاهى مى‏كند و ما هم با همان ، كارهاى شگفت را انجام مى‏دهيم. گفتند: سليمان ، كافر و جادوگر ماهرى است، و [با جادوگرى ]فرمان‏روايى مى‏كند و امور را مى‏چرخانَد. خداوند عزّ و جلّ اين ادّعا را رد كرد و فرمود: «سليمان ، كافر نشد» و جادويى را كه به سليمان عليه السلام نسبت دادند، به كار نبرد. نيز «دو فرشته هاروت و ماروت را كه خداوند به بابل فرو فرستاد» [جادو به كار نبردند]. پس از نوح عليه السلام جادوگران و شعبده‏بازان زياد شدند و خداوند عزّ و جلّ دو فرشته را به پيامبرِ آن زمان فرستاد تا جادوى جادوگران را يادآورى كنند و عوامل باطل كننده جادوگرى آنها و باز دارنده حيله‏هايشان را بازگو كنند . پيامبرشان آن دستور العمل‏ها را گرفت و به فرمان خداى عزّ و جلّ به بندگانش ابلاغ كرد و به آنها دستور داد كه با آن جادو را بشناسند و جادو را باطل كنند، و آنها را نهى كرد كه با آن ، مردم را جادو كنند. اين كار، همان گونه كه بر شناخت سمّ و زهر، دلالت مى‏كند بر جواز به كار گيرى پادزهر ، دلالت مى‏كند .
سپس خداوند عزّ و جلّ فرمود: «آن دو به كسى چيزى نياموختند، مگر اين كه مى‏گفتند: كار ما آزمايش است. پس كافر نشوى». يعنى آن پيامبر به آن دو فرشته دستور داد كه به صورت آدمى در ميان مردم ، ظاهر شوند و آنچه را كه خداوند به آنها آموخته بود، به مردم بياموزند. خداوند عزّ و جلّ فرمود: «آن دو ، سِحر و باطل كردنش را «به كسى نياموختند» ، مگر اين كه به آموزندگان گفتند: «كار ما فتنه است» و آزمون بندگان، تا خداوند عزّ و جلّ را با آنچه مى‏آموزند ، اطاعت كنند و با آن ، كيد جادوگران را خنثا كنند، و مردم را جادو نكنند. «پس كافر نشو» با به كار گرفتن اين جادو و زيان زدن با آن، و دعوت كردن مردم به اين كه معتقد شوند كه تو مى‏ميرانى و زنده مى‏كنى و انجام مى‏دهى چيزى را كه كسى جز خداى عزّ و جلّ توان آن كار ندارد، كه چنين باورى كفر است. خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «پس مى‏آموزند» يعنى جويندگان جادو «از آن دو» نيرنگ‏هايى را كه شياطين در باره مُلك سليمان نوشتند و «از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل شد»، و مردم از اين دو صنف ، چيزهايى را مى‏آموختند كه «بين مرد و همسرش جدايى مى‏اندازد». اين، آن چيزى بود كه براى ضربه زدن به مردم، اقسام حيله و مُهره طلسمات و افسون براى به هم ريختن و ايجاد كدورت را مى‏آموختند، و اين كه فلان چيز (دعا) در فلان جا مدفون است و فلان عمل ، چگونه است، تا به اين وسيله فلان زن را عاشق فلان مرد و فلان مرد را عاشق فلان زن كنند و يا بين آنها جدايى اندازند. خداوند عزّ و جلّ مى‏فرمايد: «آنان به كسى ضرر نمى‏زنند ، جز به اجازه خداوند»؛ يعنى آن دانش سِحرآموزان با اين كار خود، جز به اجازه خداوند، به رفع مانع از سوى خدا و علم او نمى‏توانند به كسى زيان برسانند؛ چه اين كه اگر خداوند بخواهد ، با قهر و قهر ، مانع آنها مى‏شود.
سپس فرمود: «و چيزى را كه به آنها زيان مى‏رساند و سود نمى‏رساند ، مى‏آموزند»؛ چون وقتى آن جادو را ياد مى‏گيرند تا جادوگرى كنند و زيان بزنند، چيزى را آموخته‏اند كه به دينشان خسارت وارد مى‏كند و برايشان در دينشان سودى ندارد، بلكه با اين كار، از دين جدا مى‏شوند. آن دانش سِحر آموزان «دانسته‏اند» كه با آموختن جادو ، دينشان را «با چه كسى سودا كردند» و «در آخرت، سهمى ندارند» از ثواب بهشت. سپس خداوند عزّ و جلّ فرمود: «به چه بدمتاعى خود را فروختند» و در گرو عذاب شدند. «اگر بدانند» كه آخرت را فروختند و سهمشان از بهشت ، رها كردند؛ چون دانش سِحر آموزان بر آن‏اند كه: نه رسولى هست، نه الهى ، نه معادى و نه زنده شدنى . خداوند فرمود: «آنها دانستند كه آن را با چه كسى سودا كردند و در آخرت ، سهمى ندارند»؛ چون آنها بر آن بودند كه آخرتى وجود ندارد. آنها معتقد بودند كه وقتى آخرتى وجود ندارد، سهمى پس از دنيا در سرايى نيست. هر چند اگر پس از دنيا آخرتى هم بود، آنان با وجود كفرشان ، سهمى در آن نداشتند. پس خداوند فرمود: «چه به بدمتاعى خود را فروختند» با عذاب، آن هنگام كه آخرت را با دنيا ، داد و ستد كردند و خودشان را در گرو عذاب هميشگى ، گرفتار كردند. «اگر بدانند» كه خود را به عذاب داده‏اند، ولى اين را نمى‏دانند؛ چون به آن كافرند. وقتى دقّت در حجّت‏هاى خداوند را رها كردند، دانستند كه خداوند آنها را به دليل عقيده باطلشان و انكار حق ، عذاب كرد .
يوسف بن محمّد بن زياد و على بن محمّد بن سيّار ، از پدرانشان نقل كرده‏اند كه : به حسن بن على عليهما السلام گفتيم: گروهى پيش ما هستند كه فكر مى‏كنند هاروت و ماروت، دو فرشته‏اند كه خداوند از ميان فرشتگان، آن دو را برگزيد و زمانى كه نافرمانى انسان‏ها بسيار شد، خداوند، آن دو را به همراه فرشته‏اى ديگر به دنيا فرستاد و آن دو با زُهره (فرشته سوم) آزموده شدند. آن دو تصميم داشتند با زُهره ، زنا كنند و ميخوارگى نمايند و آدم بى گناهى را بكُشند. خداوند عزّ و جلّ آن دو را در بابِل، عذاب كرد. جادوگران ، از آن دو، جادوگرى آموختند. خداوند متعال، آن زن را به صورت اين ستاره اى كه [نامش‏] زُهره است، مسخ كرد.
امام عليه السلام فرمود: «پناه بر خدا از اين حرف‏ها! فرشتگان خداى متعال، معصوم هستند و با لطف خداى متعال، از كفر و زشتى‏ها در امان‏اند. خداوند عزّ و جلّ در باره آنها فرموده است: «از آنچه خداوند به آنها دستور داده، نافرمانى نمى‏كنند و هر چه دستور گرفته‏اند، انجام مى‏دهند» و خداى عزّ و جلّ فرموده است: «هر كه در آسمان‏ها و زمين است، براى اوست. كسانى كه نزد اويند»، يعنى فرشتگان «از پرستش او تكبّر نمى‏ورزند و درمانده نمى‏شوند. شب و روز ، تسبيح مى‏گويند و سستى نمى‏ورزند». خداوند عزّ و جلّ باز هم در باره فرشتگان فرموده است: «بلكه بندگانى گرامى‏اند. از او در گفتار، پيشى نمى‏گيرند و به فرمان او ، عمل مى‏كنند. هر چه در برابر آنها و پشت سرشان است، مى‏داند. و شفاعت نمى‏كنند، مگر براى كسى كه [خدا ]رضايت دهد، و آنها از ترس خدا هراسناك‏اند»».
سپس فرمود: «اگر آن گونه باشد كه آنان مى‏گويند، خداى عزّ و جلّ آن فرشتگان را خليفگان خود در زمين قرار داده و آنان ، همانند پيامبران و امامان در زمين هستند. آيا مى‏شود كه پيامبران و امامان عليهم السلام مرتكب قتل و زنا شوند؟».
سپس امام عليه السلام فرمود: «آيا نمى‏دانى كه خداى متعال، هرگز زمين را از پيامبر يا امامى از جنس بشر، خالى نمى‏گذارد؟ آيا خداوند عزّ و جلّ نمى‏فرمايد: «پيش از تو نفرستاديم» به سوى مردم «مگر مردانى را از اهل شهرها را كه به آنها وحى مى‏كنيم»؟ پس خبر داده كه فرشتگان را به زمين نفرستاده كه امام و حاكم شوند؛ بلكه به سوى پيامبر خدا فرستاده شده‏اند».
آن دو [راوى‏] گفتند: ما به امام عليه السلام گفتيم: بنا بر اين، ابليس هم فرشته نبوده است.
فرمود: «نه؛ بلكه از پريان بود. آيا نشنيده‏ايد كه خداى عزّ و جلّ مى‏گويد: «هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد»، [همگى‏] سجده كردند، جز ابليس، كه او از پريان بود». پس خداوند عزّ و جلّ خبر داده كه ابليس ، از پريان بود. او كسى است كه خداى متعال در باره‏اش گفته است: «و پيش از آن (انسان)، پريان را از آتشى بى دود و سوزان آفريديم»».
امام حسن بن على عليهما السلام فرمود : پدرم از جدم از امام رضا از پدرانش از على عليهم السلام فرمود : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : خداوند عزيز و جليل ما گروه خاندان محمّد را گزيد ، و پيامبران و فرشتگان مقرب را برگزيد ، و آنان را برنگزيد مگر بخاطر اينكه مى‏دانست كه آنان كارى را نمى‏كنند كه آنها را از ولايت خدا خارج كند ، و با آن از عصمت خدا بريده شوند ، و با آن جزء اهل عذاب و نقمت خدا گردند .
آن دو گفتند : براى ما روايت شده وقتى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله امام على را به امامت انتخاب كرد ، خداوند عزيز و جليل ولايت او را در آسمانها بر گروهى از مردم و فرشتگان عرضه كرد ، و آنها از پذيرش آن سرباز زدند و خداوند آنها را به وزغ بدل كرد . امام فرمود : پناه بر خدا! اينان بر ما دروغ مى‏بندند و افترا . فرشتگان فرستادگان خدايند ، و آنان همانند ديگر پيامبران و فرستادگان خدا به سوى مردم‏اند ، آيا مى‏شود كه آنها به خدا كفر بورزند ؟ گفتيم : نه! فرشتگان هم همين گونه‏اند. شأن فرشتگان بزرگ و جايگاهشان رفيع است .


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
408

۲۶۲. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إسماعيل بن همّام : قال الرضا عليه السلام - في قول اللَّهِ عزّ و جلّ : «قَالُوا إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ» ، قالَ : كانَت لِإِسحاقَ النَّبيِّ عليه السلام مِنطَقَةٌ يَتَوارَثُهَا الأَنبياءُ الأَكابِرُ ، وكانَت عِندَ عَمَّةِ يوسُفَ ، وكانَ يوسُفُ عِندَها ، وكانَت تُحِبُّهُ ، فَبَعَثَ إلَيها أبوهُ وقالَ : «اِبعَثيهِ إلَيَّ وأُردّهُ إلَيك» ، فَبَعَثَت إلَيهِ : «دَعهُ عِندي اللَّيلة أشُمَّهُ ، ثُمَّ اُرسِلهُ إلَيكَ غُدوَةً» قالَ : فَلَمّا أصبَحَت أخَذَتِ المِنطَقَةَ فَرَبَطَتها في حَقوِهِ وألبَسَتهُ قَميصاً وبَعَثَت بِهِ إلَيهِ ، فَلمَّا خَرَجَ مِن عِندِها طَلَبَتِ المِنطَقَةَ وقالَت : «سُرِقَتِ المِنطَقَةُ» ، فَوُجِدَت عَلَيهِ . وكانَ إذا سَرَقَ أحَدٌ في ذلِكَ الزَّمَنِ دُفِعَ إلى‏ صاحِبِ السَّرِقَةِ فَكانَ عَبدَهُ .۱

۲۶۳. عيون أخبار الرضا عليه السلام عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار ، عن أبويهما عن الإمام العسكري عن آبائه عن الإمام الصادق عليهم السلام - في قَولِ اللَّهِ عزّ و جلّ : «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى‏ مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ»۲قالَ - : اتَّبَعوا ما تَتلو كَفَرَةُ الشَّياطينِ مِنَ السِّحرِ وَالنَّيرَنجاتِ عَلى‏ مُلكِ سُلَيمانَ ؛ الَّذينَ يَزعُمونَ أنَّ سُلَيمانَ بِهِ مَلَكَ ، ونَحنُ أيضاً بِهِ نُظهِرُ۳العَجائِبَ حَتّى‏ يَنقادَ لَنا النّاسُ ، وقالوا : كانَ سُلَيمانُ كافِراً ساحِراً ماهِراً بِسِحرِهِ ؛ مَلَكَ ما مَلَكَ وقَدَرَ ما قَدَرَ ، فَرَدَّ اللَّهُ عزّ و جلّ فَقالَ : «وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ» ولَا استَعمَلَ السِّحرَ الَّذي نَسَبوهُ إلى‏ سُلَيمانَ وإلى‏ «مَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ» .
وكانَ بَعدَ نوحٍ عليه السلام قَد كَثُرَ السَّحَرَةُ وَالمُمَوِّهونَ ، فَبَعَثَ اللَّهُ عزّ و جلّ مَلَكَينِ إلى‏ نَبيِّ ذلِكَ الزَّمانِ بِذكرِ ما تَسحَرُ بِهِ السَّحَرَةُ وذِكرِ ما يُبطِلُ بِهِ سِحرَهُم ويَرُدُّ بِهِ كَيدَهُم ، فَتَلَقّاهُ النَّبيُّ عليه السلام عَنِ المَلَكَينِ ، وأدّاهُ إلى‏ عِبادِ اللَّهِ بِأَمرِ اللَّه عزّ و جلّ ، فََمَرَهُم أن يَقِفوا بِهِ عَلَى السَّحرِ وأن يُبطِلوهُ ، ونَهاهُم أن يَسحَروا بِهِ النّاسَ ؛ وهذا كَما يَدُلُّ عَلَى السَّمِّ ما هُوَ وعَلى‏ ما يُدفَعُ بِهِ غائِلَةُ السَّمِّ .
ثُمَّ قالَ عزّ و جلّ : «وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى‏ يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ» ؛ يَعنى أنَّ ذلِكَ النَّبِيَّ عليه السلام أمَرَ المَلَكَينِ أن يَظهَرا لِلنّاسِ بِصورَةِ بَشَرَينِ ويُعَلِّماهُم ما عَلَّمَهُمَا اللَّهُ مِن ذلِكَ ، فَقالَ اللَّهُ عزّ و جلّ : «وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ» ذلِكَ السَّحرَ وإبطالَهُ «حَتَّى‏ يَقُولَآ» لِلمُتَعَلِّمِ : «إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ» وَامتِحانٌ لِلعِبادِ ؛ لِيُطيعُوا اللَّهَ عزّ و جلّ فيما يَتَعَلَّمونَ مِن هذا ، ويُبطِلوا بِهِ كَيدَ السَّحَرَةِ ولا يَسحَروهُم ، «فَلَا تَكْفُرْ» بِاستِعمالِ هذَا السَّحرِ ، وطَلَبِ الإِضرار بِهِ ، ودُعاءِ النّاسِ إلى‏ أن يَعتَقِدوا أنَّكَ بِهِ تُحيي وتُميت وتَفعَلُ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ إلّا اللَّهُ فَإِنَّ ذلِكَ كُفرٌ ، قالَ اللَّهُ عزّ و جلّ : «فَيَتَعَلَّمُونَ» ؛ يَعني طالِبي السِّحرِ «مِنْهُمَا» ؛ يَعني مِمّا كَتَبَتِ الشَّياطينُ عَلى‏ مُلكِ سُلَيمانَ مِنَ النَّيرَنجاتِ ومِمّا «أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ» ، يَتَعَلَّمونَ مِن هذَينِ الصِّنفَينِ «مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» ، هذا ما يَتَعَلَّمُ الإِضرارَ بِالنّاسِ ؛ يَتَعَلَّمونَ التَّضريبَ بِضُروبِ الحِيَلِ وَالتَّمائِمِ وَالإِيهامِ ، وأنَّهُ قَد دُفِنَ في مَوضِعِ كَذا ، وعَمَلِ كَذا ؛ لِيُحَبِّبَ المَرأَةَ إلَى الرَّجُلِ وَالرَّجُلَ إلَى المَرأَةِ ، ويُؤدِّي إلَى الفِراقِ بَينَهما ، فَقالَ عزّ و جلّ : «وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» ؛ أي مَا المُتَعَلِّمونَ بِذلِكَ بِضارّينَ مِن أحَدٍ إلّا بِإِذنِ اللَّهِ ؛ يَعني بِتَخلِيَةِ اللَّهِ وعِلمِهِ ، فَإِنَّهُ لَو شاءَ لمَنعهم بالجبر والقهر .
ثُمَّ قالَ : «وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ» ؛ لِأَنَّهُم إذا تَعَلَّموا ذلِكَ السِّحرَ لِيَسحَروا ويَضُرّوا فَقَد تَعَلَّموا ما يَضُرُّهُم في دينِهِم ولا يَنفَعُهُم فيهِ ، بَل يَنسَلِخونَ عَن دينِ اللَّهِ بِذلِكَ ، «وَ لَقَدْ عَلِمُوا» هؤُلاءِ المُتَعَلِّمونَ «لَمَنِ اشْتَرَاهُ» بِدينِهِ الَّذي يَنسَلِخُ عَنهُ بِتَعَلُّمِهِ «مَا لَهُ فِى الْأَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ» ؛ أي مِن نَصيبٍ في ثَوابِ الجَنَّةِ ، ثُمَّ قالَ عزّ و جلّ : «وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ» ورَهَنوها بِالعَذابِ «لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» أنَّهُم قَد باعُوا الآخِرَةَ وتَرَكوا نَصيبَهُم مِنَ الجَنَّةِ ؛ لِأَنَّ المُتَعَلِّمينَ لِهذَا السِّحرِ : الَّذينَ يَعتَقِدونَ أن لا رَسولَ ولا إلهَ ولا بَعثَ ولا نُشورَ ، فَقالَ : «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِى الْأَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ» ؛ لِأَنَّهُم يَعتَقِدونَ أن لا آخِرَةَ ، فَهُم يَعتَقِدونَ أنَّها إذا لم تَكُن آخِرَةً فَلا خَلاقَ لَهُم في دارٍ بَعدَ الدُّنيا ، وإن كانَت بَعدَ الدُّنيا آخِرَةٌ فَهُم مَعَ كُفرِهِم بِها لا خَلاقَ لَهُم فيها . ثُمَّ قالَ : «وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ» بِالعَذابِ إذ باعُوا الآخِرَةَ بِالدُّنيا ورَهَنوا بِالعَذابِ الدّائِمِ أنفُسَهُم «لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» أنَّهُم قَد باعُوا أنفُسَهُم بِالعَذابِ ، ولكِن لا يَعلَمونَ ذلِكَ لِكُفرِهِم بِهِ ، فَلَمّا تَرَكُوا النَّظَرَ في حُجَجِ اللَّهِ حَتّى‏ يَعلَموا عَذَّبَهُم عَلَى اعتِقادِهِمُ الباطِلِ وجَحدِهِمُ الحَقَّ .
قال يوسف بن محمّد بن زياد و عليّ بن محمّد بن سيّار ، عن أبويهما أنّهما قالا : قُلنا لِلحَسَنِ بنِ عَليٍّ عليه السلام : فَإِنَّ قَوماً عِندَنا يَزعُمونَ أنَّ هاروتَ وماروتَ مَلَكانِ اختارَهُما اللَّهُ المَلائِكَةَ۴ لَمّاكَثُرَعِصيانُ بَني آدَمَ ،وأنزَلَهُما مَع َثالِثٍ لَهُما إلى دارِ الدُّنيا ، وأنَّهُما افتَتَنا بِالزُّهرَةِ ، وأرادا الزِّنا بها ، وشَرِبا الخَمرَ ، وقَتَلاَ النَّفسَ المُحَرَّمَة َ ، وأنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ يُعَذِبُّهُما بِبابِلَ ، وأنَّ السَّحَرَةَ مِنهُما يَتَعَلَّمونَ السِّحرَ ، وأنَّ اللَّهَ تَعالى مَسَخَ تِلكَ المَرأةَ هذا الكَوكَبَ الَّذي هُوَ الزُّهرَةُ .
فَقالَ الإمام عليه السلام : مَعاذَ اللَّهِ مِن ذلِكَ! إنَّ مَلائِكَةَ اللَّهِ مَعصومونَ مَحفوظونَ مِنَ الكُفرِ والقَبائِحِ بِألطافِ اللَّهِ تَعالى‏ ؛ قالَ اللَهُ عزّ و جلّ فيهِم : «لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ»۵ ، وقالَ اللَّهُ عزّ و جلّ : «وَ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِندَهُ» ؛ يَعني المَلائِكَةَ «لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ‏وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ * يُسَبِّحُونَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ»۶ ، وقالَ عزّ و جلّ فِي المَلائِكَةِ أيضاً : «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ‏يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى‏ وَ هُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» . ۷
ثُمَّ قالَ عليه السلام : لَو كانَ كَما يَقولونَ ، كانَ اللَهُ عزّ و جلّ قَد جَعَلَ هؤُلاءِ المَلائِكَةَ خُلَفاءَهُ فِي الأرضِ وكانوا كالأنبياءِ فِي الدُّنيا أو كالأئِمَّةِ ؛ فَيَكونُ مِنَ الأنبياءِ والأئِمَّةِ عليهم السلام قَتلُ النَّفسِ والزِّنا!
ثُمَّ قالَ عليه السلام : أوَ لَستَ تَعلَمُ أنَّ اللَّهَ تَعالى لَم يُخلِ الدُّنيا مِن نَبيٍّ قَطُّ أو إمامٍ مِنَ البَشَرِ؟! أوَ لَيسَ اللَهُ عزّ و جلّ يَقولُ : «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ» من رَسولٍ ؛ يَعني إلَى الخَلقِ ، «إِلَّا رِجَالاً نُّوحِى إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى‏»۸؟! فَأخبَرَ أنَّهُ لَم يَبعَثِ المَلائِكَةَ إلَى الأرضِ لِيَكونوا أئِمَّةً وحُكّاماً ، وإنَّما كانوا اُرسِلوا إلى أنبياءِ اللَّهِ .
قالا : فقُلنا لَهُ : فَعَلى هذا أيضاً لَم يَكُن إبليسُ أيضاً مَلَكاً .
فَقالَ : لا ، بَل كانَ مِنَ الجِنِّ ؛ أما تَسمَعانِ اللَّهَ عزّ و جلّ يَقولُ : «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِأَدَمَ فَسَجَدُوا إِلآَّئّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِ‏ّ»۹؟! فَأخبَرَ عزّ و جلّ أنَّهُ كانَ مِنَ الجِنِّ ، وهُوَ الَّذي قالَ اللَهُ تَعالى‏ : «وَ الْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»۱۰ . قالَ الإِمامُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهما السلام : حَدَّثَني أبي ، عَن جَدّي ، عَنِ الرِّضا ، عَن آبائِهِ ، عَن عَلِيٍّ عليهم السلام ، قالَ : قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله : «إنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ اختارَنا مَعاشِرَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاختارَ النَّبيّينَ وَاختارَ المَلائِكَةَ المُقَرّبينَ ، ومَا اختارَهُم إلّا عَلى‏ عِلمٍ مِنهُ بِهِم أنَّهُم لا يُواقِعونَ ما يَخرُجونَ [بِهِ ] ۱۱ عَن وِلايَتِهِ ؛ ويَنقَطِعونَ بِهِ عَنِ عصمَتِهِ ؛ ويَنتَمونَ بِهِ إلَى المُستَحِقّينَ لِعَذابِهِ ونِقَمتِهِ» .
قالا : فَقُلنا لَهُ : قد رُوِيَ لَنا أنّ عَلِيّاً عليه السلام لَمّا نَصَّ عَلَيهِ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله بِالإِمامَةِ عَرَضَ اللَّهُ عزّ و جلّ وِلايَتَهُ فِي السَّماءِ عَلى فِئامٍ‏۱۲ مِنَ النّاسِ وفِئامٍ مِنَ المَلائِكَةِ ، فَأَبَوها ، فَمَسَخَهُمُ اللَّهُ ضَفادِعَ!
فَقالَ عليه السلام : مَعاذَ اللَّهِ! هؤُلاءِ المُكَذِّبونَ لَنا المُفتَرونَ عَلَينا! المَلائِكَةُ هُمُ رُسُلُ اللَّهِ ، فَهُم كَسائِرِ أنبِياءِ اللَّهِ ورُسُلِهِ إلَى الخَلقِ ، أَفيَكونُ مِنهُمُ الكُفرُ بِاللَّهِ؟
قُلنا : لا .
قالَ : فَكَذلِكَ المَلائِكَةُ ، إنَّ شَأنَ المَلائِكَةِ لَعظيمٌ ، وإنَّ خَطبَهُم لَجليلٌ .۱۳

1.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۷۶ ح ۵ ، علل الشرائع : ص ۵۰ ح ۱ ، تفسير العيّاشي : ج ۲ ص ۱۸۵ ح ۵۳ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۱۲ ص ۲۶۲ ح ۲۴ .

2.البقرة : ۱۰۲ .

3.في المصدر : «فظهر» ، والتصويب من بحار الأنوار والمصادر الاُخري .

4.هكذا فِي المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «اختارتهما الملائكة» ، ولعلّ الصواب : «اختارهما اللَّه من الملائكة» .

5.التحريم : ۶ .

6.الأنبياء : ۱۹ و ۲۰ .

7.الأنبياء : ۲۶ - ۲۸ .

8.يوسف : ۱۰۹ .

9.الكهف : ۵۰ .

10.الحجر : ۲۷ .

11.مابين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار والمصادر الاُخري .

12.الفِئام : الجماعة الكثيره (النهاية : ج ۳ ص ۴۰۶ (فأم)» .

13.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۲۶۷ ح ۱ ، بحار الأنوار : ج ۵۹ ص ۳۲۱ ح ۳ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45057
صفحه از 584
پرینت  ارسال به