۲۶۲. عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از اسماعيل بن همّام - : امام رضا عليه السلام در باره اين فرموده خداى عزّ و جلّ : «گفتند: اگر او دزدى كرده، پيشتر برادرش نيز دزدى كرده است. يوسف عليه السلام اين [سخن ]را در دلِ خود پنهان داشت و به ايشان بروز نداد» فرمود : «اسحاق نبى ، كمربندى داشت كه پيامبران بزرگ ، آن را براى يكديگر به ارث گذاشته بودند . آن كمربند نزد عمّه يوسف بود. يوسف عليه السلام هم نزد او به سر مىبرد و عمّهاش به او علاقه فراوانى داشت. يك روز پدرش [يعقوب عليه السلام ] به عمّهاش پيغام داد كه: «يوسف را نزد من بفرست . او را دوباره بر مىگردانم». عمّه يوسف عليه السلام به يعقوب عليه السلام پيغام داد: اجازه بده امشب پيش من بمانَد، فردا او را نزدت مىفرستم».
امام عليه السلام فرمود: «چون صبح شد، عمّهاش آن كمربند را آورد و به كمر او بست و سپس پيراهنش را تن او كرد و وى را نزد پدرش فرستاد. چون يوسف عليه السلام از نزد او رفت ، در جستجوى كمربند بر آمد و گفت: كمربند ، دزديده شده است . سپس آن را در كمر يوسف عليه السلام پيدا كردند. در آن زمان ، رسم بر اين بود كه هر گاه كسى دزدى مىكرد ، او را به صاحب مال تحويل مىدادند و برده او مىشد».
۲۶۳. عيون أخبار الرضا عليه السلام - به نقل از يوسف بن محمّد بن زياد و على بن محمّد بن سيّار از پدران خود از امام حسن عسكرى، از پدرانش از امام صادق عليهم السلام در باره اين فرموده خداى عزّ و جلّ - :«از چيزى پيروى كردند كه شياطين روزگار سليمان بر مردم مىخواندند و سليمان ، كافر نشد» : آنان از سِحر و نيرنگهايى كه شياطين كافر در پادشاهىِ سليمان عليه السلام مىخواندند، پيروى كردند و آنان مىپنداشتند كه سليمان عليه السلام با آن پادشاهى مىكند و ما هم با همان ، كارهاى شگفت را انجام مىدهيم. گفتند: سليمان ، كافر و جادوگر ماهرى است، و [با جادوگرى ]فرمانروايى مىكند و امور را مىچرخانَد. خداوند عزّ و جلّ اين ادّعا را رد كرد و فرمود: «سليمان ، كافر نشد» و جادويى را كه به سليمان عليه السلام نسبت دادند، به كار نبرد. نيز «دو فرشته هاروت و ماروت را كه خداوند به بابل فرو فرستاد» [جادو به كار نبردند]. پس از نوح عليه السلام جادوگران و شعبدهبازان زياد شدند و خداوند عزّ و جلّ دو فرشته را به پيامبرِ آن زمان فرستاد تا جادوى جادوگران را يادآورى كنند و عوامل باطل كننده جادوگرى آنها و باز دارنده حيلههايشان را بازگو كنند . پيامبرشان آن دستور العملها را گرفت و به فرمان خداى عزّ و جلّ به بندگانش ابلاغ كرد و به آنها دستور داد كه با آن جادو را بشناسند و جادو را باطل كنند، و آنها را نهى كرد كه با آن ، مردم را جادو كنند. اين كار، همان گونه كه بر شناخت سمّ و زهر، دلالت مىكند بر جواز به كار گيرى پادزهر ، دلالت مىكند .
سپس خداوند عزّ و جلّ فرمود: «آن دو به كسى چيزى نياموختند، مگر اين كه مىگفتند: كار ما آزمايش است. پس كافر نشوى». يعنى آن پيامبر به آن دو فرشته دستور داد كه به صورت آدمى در ميان مردم ، ظاهر شوند و آنچه را كه خداوند به آنها آموخته بود، به مردم بياموزند. خداوند عزّ و جلّ فرمود: «آن دو ، سِحر و باطل كردنش را «به كسى نياموختند» ، مگر اين كه به آموزندگان گفتند: «كار ما فتنه است» و آزمون بندگان، تا خداوند عزّ و جلّ را با آنچه مىآموزند ، اطاعت كنند و با آن ، كيد جادوگران را خنثا كنند، و مردم را جادو نكنند. «پس كافر نشو» با به كار گرفتن اين جادو و زيان زدن با آن، و دعوت كردن مردم به اين كه معتقد شوند كه تو مىميرانى و زنده مىكنى و انجام مىدهى چيزى را كه كسى جز خداى عزّ و جلّ توان آن كار ندارد، كه چنين باورى كفر است. خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «پس مىآموزند» يعنى جويندگان جادو «از آن دو» نيرنگهايى را كه شياطين در باره مُلك سليمان نوشتند و «از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل شد»، و مردم از اين دو صنف ، چيزهايى را مىآموختند كه «بين مرد و همسرش جدايى مىاندازد». اين، آن چيزى بود كه براى ضربه زدن به مردم، اقسام حيله و مُهره طلسمات و افسون براى به هم ريختن و ايجاد كدورت را مىآموختند، و اين كه فلان چيز (دعا) در فلان جا مدفون است و فلان عمل ، چگونه است، تا به اين وسيله فلان زن را عاشق فلان مرد و فلان مرد را عاشق فلان زن كنند و يا بين آنها جدايى اندازند. خداوند عزّ و جلّ مىفرمايد: «آنان به كسى ضرر نمىزنند ، جز به اجازه خداوند»؛ يعنى آن دانش سِحرآموزان با اين كار خود، جز به اجازه خداوند، به رفع مانع از سوى خدا و علم او نمىتوانند به كسى زيان برسانند؛ چه اين كه اگر خداوند بخواهد ، با قهر و قهر ، مانع آنها مىشود.
سپس فرمود: «و چيزى را كه به آنها زيان مىرساند و سود نمىرساند ، مىآموزند»؛ چون وقتى آن جادو را ياد مىگيرند تا جادوگرى كنند و زيان بزنند، چيزى را آموختهاند كه به دينشان خسارت وارد مىكند و برايشان در دينشان سودى ندارد، بلكه با اين كار، از دين جدا مىشوند. آن دانش سِحر آموزان «دانستهاند» كه با آموختن جادو ، دينشان را «با چه كسى سودا كردند» و «در آخرت، سهمى ندارند» از ثواب بهشت. سپس خداوند عزّ و جلّ فرمود: «به چه بدمتاعى خود را فروختند» و در گرو عذاب شدند. «اگر بدانند» كه آخرت را فروختند و سهمشان از بهشت ، رها كردند؛ چون دانش سِحر آموزان بر آناند كه: نه رسولى هست، نه الهى ، نه معادى و نه زنده شدنى . خداوند فرمود: «آنها دانستند كه آن را با چه كسى سودا كردند و در آخرت ، سهمى ندارند»؛ چون آنها بر آن بودند كه آخرتى وجود ندارد. آنها معتقد بودند كه وقتى آخرتى وجود ندارد، سهمى پس از دنيا در سرايى نيست. هر چند اگر پس از دنيا آخرتى هم بود، آنان با وجود كفرشان ، سهمى در آن نداشتند. پس خداوند فرمود: «چه به بدمتاعى خود را فروختند» با عذاب، آن هنگام كه آخرت را با دنيا ، داد و ستد كردند و خودشان را در گرو عذاب هميشگى ، گرفتار كردند. «اگر بدانند» كه خود را به عذاب دادهاند، ولى اين را نمىدانند؛ چون به آن كافرند. وقتى دقّت در حجّتهاى خداوند را رها كردند، دانستند كه خداوند آنها را به دليل عقيده باطلشان و انكار حق ، عذاب كرد .
يوسف بن محمّد بن زياد و على بن محمّد بن سيّار ، از پدرانشان نقل كردهاند كه : به حسن بن على عليهما السلام گفتيم: گروهى پيش ما هستند كه فكر مىكنند هاروت و ماروت، دو فرشتهاند كه خداوند از ميان فرشتگان، آن دو را برگزيد و زمانى كه نافرمانى انسانها بسيار شد، خداوند، آن دو را به همراه فرشتهاى ديگر به دنيا فرستاد و آن دو با زُهره (فرشته سوم) آزموده شدند. آن دو تصميم داشتند با زُهره ، زنا كنند و ميخوارگى نمايند و آدم بى گناهى را بكُشند. خداوند عزّ و جلّ آن دو را در بابِل، عذاب كرد. جادوگران ، از آن دو، جادوگرى آموختند. خداوند متعال، آن زن را به صورت اين ستاره اى كه [نامش] زُهره است، مسخ كرد.
امام عليه السلام فرمود: «پناه بر خدا از اين حرفها! فرشتگان خداى متعال، معصوم هستند و با لطف خداى متعال، از كفر و زشتىها در اماناند. خداوند عزّ و جلّ در باره آنها فرموده است: «از آنچه خداوند به آنها دستور داده، نافرمانى نمىكنند و هر چه دستور گرفتهاند، انجام مىدهند» و خداى عزّ و جلّ فرموده است: «هر كه در آسمانها و زمين است، براى اوست. كسانى كه نزد اويند»، يعنى فرشتگان «از پرستش او تكبّر نمىورزند و درمانده نمىشوند. شب و روز ، تسبيح مىگويند و سستى نمىورزند». خداوند عزّ و جلّ باز هم در باره فرشتگان فرموده است: «بلكه بندگانى گرامىاند. از او در گفتار، پيشى نمىگيرند و به فرمان او ، عمل مىكنند. هر چه در برابر آنها و پشت سرشان است، مىداند. و شفاعت نمىكنند، مگر براى كسى كه [خدا ]رضايت دهد، و آنها از ترس خدا هراسناكاند»».
سپس فرمود: «اگر آن گونه باشد كه آنان مىگويند، خداى عزّ و جلّ آن فرشتگان را خليفگان خود در زمين قرار داده و آنان ، همانند پيامبران و امامان در زمين هستند. آيا مىشود كه پيامبران و امامان عليهم السلام مرتكب قتل و زنا شوند؟».
سپس امام عليه السلام فرمود: «آيا نمىدانى كه خداى متعال، هرگز زمين را از پيامبر يا امامى از جنس بشر، خالى نمىگذارد؟ آيا خداوند عزّ و جلّ نمىفرمايد: «پيش از تو نفرستاديم» به سوى مردم «مگر مردانى را از اهل شهرها را كه به آنها وحى مىكنيم»؟ پس خبر داده كه فرشتگان را به زمين نفرستاده كه امام و حاكم شوند؛ بلكه به سوى پيامبر خدا فرستاده شدهاند».
آن دو [راوى] گفتند: ما به امام عليه السلام گفتيم: بنا بر اين، ابليس هم فرشته نبوده است.
فرمود: «نه؛ بلكه از پريان بود. آيا نشنيدهايد كه خداى عزّ و جلّ مىگويد: «هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد»، [همگى] سجده كردند، جز ابليس، كه او از پريان بود». پس خداوند عزّ و جلّ خبر داده كه ابليس ، از پريان بود. او كسى است كه خداى متعال در بارهاش گفته است: «و پيش از آن (انسان)، پريان را از آتشى بى دود و سوزان آفريديم»».
امام حسن بن على عليهما السلام فرمود : پدرم از جدم از امام رضا از پدرانش از على عليهم السلام فرمود : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : خداوند عزيز و جليل ما گروه خاندان محمّد را گزيد ، و پيامبران و فرشتگان مقرب را برگزيد ، و آنان را برنگزيد مگر بخاطر اينكه مىدانست كه آنان كارى را نمىكنند كه آنها را از ولايت خدا خارج كند ، و با آن از عصمت خدا بريده شوند ، و با آن جزء اهل عذاب و نقمت خدا گردند .
آن دو گفتند : براى ما روايت شده وقتى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله امام على را به امامت انتخاب كرد ، خداوند عزيز و جليل ولايت او را در آسمانها بر گروهى از مردم و فرشتگان عرضه كرد ، و آنها از پذيرش آن سرباز زدند و خداوند آنها را به وزغ بدل كرد . امام فرمود : پناه بر خدا! اينان بر ما دروغ مىبندند و افترا . فرشتگان فرستادگان خدايند ، و آنان همانند ديگر پيامبران و فرستادگان خدا به سوى مردماند ، آيا مىشود كه آنها به خدا كفر بورزند ؟ گفتيم : نه! فرشتگان هم همين گونهاند. شأن فرشتگان بزرگ و جايگاهشان رفيع است .