515
حکمت‌ نامه رضوی جلد اول

ر . ك : (بخش دوم / فصل ششم / شاهد خاتم پيامبران) .

۶ / ۳

معجزه شكافته شدن ماه (شقّ القمر)

۳۱۸. امام رضا عليه السلام - به نقل از پدرانش از امام على عليهم السلام - : ماه در مكّه دوپاره شد . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «شاهد باشيد ، شاهدش باشيد!» .

۶ / ۴

برترى پيامبر۹ و اوصياى او

۳۱۹. امام رضا عليه السلام - به نقل از پدرانش از امام على عليهم السلام - : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «خداوند ، مخلوقى برتر از من و گرامى‏تر از من در نزد خودش نيافريده است» . على عليه السلام فرمود كه گفتم : اى پيامبر خدا! شما برترى يا جبرئيل؟ فرمود : «اى على! خداوند - تبارك و تعالى - پيامبران مُرسل خود را بر فرشتگان مقرّبش برترى داده و مرا بر همه پيامبران و مُرسلين ، برترى داده است و بعد از من ، برترى از آنِ تو ، اى على ، و امامان پس از توست ؛ زيرا فرشتگان ، خادمان ما و خادمان دوستداران ما هستند .
اى على! «فرشتگانى كه عرش [خدا] را حمل مى‏كنند و آنها كه پيرامون آن‏اند، به حمد و تسبيح خدا مشغول‏اند . طلب آمرزش مى‏كنند براى كسانى كه ايمان آورده‏اند» به ولايت ما .
اى على! اگر ما نبوديم ، خدا ، آدم و حوّا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را نمى‏آفريد . چگونه ما برتر از فرشتگان نباشيم ، در حالى كه ما در يكتاپرستى و شناخت پروردگارمان و تسبيح و تقديس و تهليل او بر آنها پيشى گرفتيم؟ زيرا نخستين چيزى كه خدا آفريد ، ارواح ما بود و ما را به توحيد و تمجيد خويش گويا ساخت . سپس فرشتگان را آفريد و آنها چون ارواح ما را نورى واحد ديدند ، مقام ما را باعظمت يافتند و ما تسبيح گفتيم تا فرشتگان بدانند كه ما ، موجوداتى مخلوق هستيم و خداوند ، منزّه از صفات ماست . پس با تسبيح ما ، فرشتگان ، تسبيح گفتند و خداوند را از صفات ما منزّه شمردند ، چون بزرگى شأن ما را مشاهده كردند . ما "لا إله إلّا اللَّه" گفتيم تا فرشتگان بدانند كه خدايى جز اللَّه نيست و ما بنده هستيم ، نه خدايانى كه بايد در كنار او يا بدون او پرستش شويم . پس فرشتگان هم "لا إله إلّا اللَّه" گفتند . چون بزرگى جايگاه ما را ديدند ، خدا را به بزرگى ياد كرديم [و تكبير گفتيم‏] تا فرشتگان بدانند خدا ، بزرگ‏تر از آن است كه به او دسترس يافت و اوست كه بزرگْ جايگاه است ، چون عزّت و قدرتى را كه خدا به ما داده بود ، مشاهده كردند . ما "لا حول ولا قوّة إلّا باللَّه" گفتيم تا فرشتگان بدانند كه هر نيرو و توانى هست ، به واسطه خداست و فرشتگان هم گفتند : "لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه" . چون نعمت وجوب اطاعت از ما را كه خداوند به ما ارزانى و برايمان مقرّر داشته است ، مشاهده كردند ، ما "الحمد للَّه" گفتيم تا فرشتگان بدانند كه حمد بر نعمت‏هايش ، حقّ خداوند متعال بر گردن ماست و فرشتگان هم گفتند : "الحمد للَّه" . بنا بر اين ، فرشتگان به واسطه ما به شناخت يگانگى خداوند متعال و تسبيح و تهليل و حمدگويى او راه يافتند .
سپس خداوند متعال ، آدم عليه السلام را آفريد و ما را در پشتِ او قرار داد و براى بزرگداشت و احترام ما به فرشتگان، دستور داد برآدم عليه السلام سجده كنند. سجده آنها براى خداى عزّ و جلّ عبادت بود و براى آدم عليه السلام گراميداشت و اطاعت ، چون ما در پشتِ او بوديم . پس چگونه ما برتر از فرشتگان نباشيم با آن كه همه آنها در برابر آدم عليه السلام سجده كردند؟
چون به آسمان برده شدم ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت و هر يك از بندهاى آنها را دو بار تكرار كرد . سپس به من گفت : [براى نماز] جلو بِايست ، اى محمّد!
من گفتم : اى جبرئيل! بر تو پيشى بگيرم؟
گفت : آرى ؛ چون خداوند - تبارك و تعالى - پيامبرانش ، بويژه تو را بر همه فرشتگانش برترى داده است .
پس من جلو ايستادم و با ايشان ، نماز خواندم ، و بدين ، فخر نمى‏فروشم . چون به پرده‏هاى نور رسيدم ، جبرئيل عليه السلام به من گفت : پيش برو ، اى محمّد! و خودش با من نيامد .
گفتم : اى جبرئيل! در چنين جايى مرا تنها مى‏گذارى؟
گفت : اى محمّد! آخرين مرزى كه خداوند عزّ و جلّ براى من نهاده ، تا بدين جاست . اگر از آن فراتر بروم ، به سبب گذشتن از مرزهاى پروردگارم كه شكوهمند است ، بال‏هايم مى‏سوزد .
پس مرا به زور در [عالم‏] نور راند و تا آن جا كه خدا خواست ، به بلنداى مُلك او رسيدم . در اين هنگام ، ندا آمد كه : "اى محمّد!" .
گفتم : بله بله با همه وجود در خدمتم ، اى پروردگار من! گوش به فرمانم ، اى پرشُكوه بلندمرتبه!
ندا آمد كه : "اى محمّد! تو بنده منى و من ، پروردگار تو هستم . پس فقط مرا بندگى كن و تنها بر من ، توكّل نما ، كه تو نور من در ميان بندگانم و فرستاده من به سوى آفريدگانم و حجّت من بر مردمانم هستى . بهشتم را فقط براى تو و پيروان تو آفريده‏ام و آتشم را تنها براى آن كه تو را نافرمانى كند . كرامتم را براى اوصياى تو واجب ساختم و ثوابم را براى شيعيانت" .
گفتم : بار خدايا! اوصياى من ، كيان‏اند؟
ندا رسيد كه : "اى محمّد! نام اوصياى تو بر پايه عرش ، نوشته شده است" .
من در حالى كه در برابر پروردگارم قرار داشتم ، به پايه عرش نگريستم و دوازده نور ديدم كه در هر نور ، سطرى سبز رنگ بود و نام هر وصى از اوصياى من بر آن نوشته شده بود . نخستين آنها ، على بن ابى طالب و آخرين ايشان ، مهدى امّتم بود .
گفتم : بار خدايا! اينان ، اوصياى من پس از من‏اند؟
ندا رسيد كه : "اى محمّد! اينان ، اوليا ، دوستان ، برگزيدگان و حجّت‏هاى من بر آفريدگانم ، پس از تو هستند و ايشان‏اند اوصيا و جانشينان تو و بهترينِ خلقم پس از تو . به عزّت و جلالم سوگند كه به وسيله آنها ، دينم را پيروز مى‏گردانم و سخنم را بر فراز مى‏نشانم و به وسيله آخرينِ آنها ، زمين را از دشمنانم پاك‏سازى مى‏كنم و او را بر خاور و باخترِ زمين ، سلطنت مى‏دهم و بادها را به فرمان او در مى‏آورم و گردنكشان را رام او مى‏سازم و او را بر آسمان‏ها مسلّط مى‏كنم و با لشكريانم ، يارى‏اش مى‏دهم و با فرشتگانم ، مددش مى‏رسانم تا دعوت مرا آشكار [و عالمگير ]نمايد و خلايق را بر يكتاپرستى من ، گِرد آورد . سپس فرمان‏روايى‏اش را دوام خواهم داد و روزگار را ميان دوستانم تا روز قيامت مى‏چرخانم"» .


حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
514

راجع : (القسم الثاني / الفصل السادس / شاهد خاتم الأنبياء) .

۶ / ۳

اِنشِقاقُ القَمَرِ بِإِعجازِهِ‏

۳۱۸. الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام : اِنشَقَّ القَمَرُ بِمَكَّةَ فِلقَتَينِ ، فَقالَ رَسولُ اللَّهِ : اشهَدوا ، اِشهَدوا بِهذا . ۱

۶ / ۴

فَضلُهُ وفَضلُ أوصيائِهِ‏

۳۱۹. الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام : قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله : ما خَلَقَ اللّهُ خَلقاً أفضَلَ مِنّي ، ولا أكرَمَ عَلَيهِ مِنّي . قالَ عَليٌّ عليه السلام : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللَّهِ ، فَأَنتَ أفضَلُ أم جَبرَئيلُ عليه السلام ؟ فَقالَ صلى اللّه عليه و آله : يا عَليُّ ، إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالَى فَضَّلَ أنبياءَهُ المُرسَلينَ عَلَى مَلائِكَتِهِ المُقَرَّبينَ ، وفَضَّلَني عَلى‏ جَميعِ النَّبيينَ وَالمُرسَلينَ ، وَالفَضلُ بَعدي لَكَ يا عَليُّ ولِلأَئِمَّةِ مِن بَعدِكَ ؛ فَإِنَّ المَلائِكَةَ لَخُدّامُنا وخُدّامُ مُحِبّينا .
يا عَليُّ ، «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ‏وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا»۲ بِوَلايَتِنا .
يا عَليُّ ، لَو لا نَحنُ ما خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ ولا حَوّاءَ ، ولا الجَنَّةَ ولا النّارَ ، ولا السَّماءَ ولا الأَرضَ ، وكَيفَ لا نَكونُ‏۳ أفضَلَ مِنَ المَلائِكَةِ وقَد سَبَقناهُم إِلَى التَّوحيدِ ومَعرِفَةِ رَبِّنا عزّ و جلّ وتَسبيحِهِ وتَقديسِهِ وتَهليلِهِ؟ لِأَنَّ أوَّلَ ما خَلَقَ اللَّهُ عزّ و جلّ أرواحَنا فَأَنطَقَنا بِتَوحيدِهِ وتَمجيدِهِ ، ثُمَّ خَلَقَ المَلائِكَةَ ، فَلَمّا شاهَدوا أرواحَنا نوراً واحِداً استَعظَموا أُمورَنا ؛ فَسَبَّحنا لِتَعلَمَ المَلائِكَةُ أنّا خَلقٌ مَخلوقونَ وأنَّهُ مُنَزَّهٌ عَن صِفاتِنا ، فَسَبَّحَتِ المَلائِكَةُ لِتَسبيحِنا ونَزَّهَتهُ عَن صِفاتِنا . فَلَمّا شاهَدوا عِظَمَ شَأنِنا هَلَّلنا ؛ لِتَعلَمَ المَلائِكَةُ أن لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ ، وأنّا عَبيدٌ ولَسنا بِآلِهَةٍ يَجِبُ أن نُعبَدَ مَعَهُ أو دونَهُ ، فَقالوا : «لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ» . فَلَمّا شاهَدوا كِبَرَ مَحَلِّنا كَبَّرنا اللَّهَ ؛ لِتَعلَمَ المَلائِكَةُ أنَّ اللَّهَ أكبَرُ مِن أن يُنالَ ، وأنَّهُ عَظيمُ المَحَلِّ . فَلَمّا شاهَدوا ما جَعَلَ اللَّهُ لَنا مِنَ العِزَّةِ والقُوَّةِ قُلنا : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ العَليِّ العَظيمِ لِتَعلَمَ المَلائِكَةُ أن لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ ، فَقالَتِ المَلائِكَةُ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ» . فَلَمّا شاهَدوا ما أنعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَينا وأوجَبَهُ لَنا مِن فَرضِ الطّاعَةِ قُلنا : «الحَمدُ للَّهِ لِتَعلَمَ المَلائِكَةُ ما يَحِقُّ للَّهِ‏۴ تَعالَى ذِكرُهُ عَلَينا مِنَ الحَمدِ عَلَى نِعَمِهِ ، فَقالَتِ المَلائِكَةُ : «الحَمدُ للَّهِ» . فَبِنَا اهتَدَوا إِلَى مَعرِفَةِ تَوحيدِ اللَّهِ تَعالَى وتَسبيحِهِ وتَهليلِهِ وتَحميدِهِ .
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعالَى خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وأودَعَنا صُلبَهُ ، وأمَرَ المَلائِكَةَ بِالسُّجودِ لَهُ ؛ تَعظيماً لَنا وإِكراماً ، وكانَ سُجودُهُم للَّهِ‏ِ عزّ و جلّ عُبوديَةً ولآِدَمَ إِكراماً وطاعَةً لِكَونِنا في صُلبِهِ ، فَكَيفَ لا نَكونُ أفضَلَ مِنَ المَلائِكَةِ وقَد سَجَدوا لآِدَمَ كُلُّهُم أجمَعونَ؟
وإنَّهُ لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ أذَّنَ جِبرَئيلُ مَثنى‏ مَثنى‏ ، وأقامَ مَثنى‏ مَثنى‏ ، ثُمَّ قالَ لي : تَقَدَّم يا مُحَمَّدُ ، فَقُلتُ لَهُ : يا جَبرَئيلُ ، أتَقَدَّمُ عَلَيكَ؟! فَقالَ : نَعَم ؛ لِأَنَّ اللَّهَ - تَبارَكَ وتَعالى اسمه - فَضَّلَ أنبياءَهُ عَلى‏ مَلائِكَتِهِ أجمَعينَ ، وفَضَّلَكَ خاصَّةً .
فَتَقَدَّمتُ و َصَلَّيتُ بِهِم ولا فَخرَ ، فَلَمّا انتَهَيتُ إلى‏ حُجُبِ النّورِ ، قالَ لي جَبرَئيلُ : تَقَدَّم يا مُحَمَّدُ . وتَخَلَّفَ عَنّي .
فَقُلتُ : يا جَبرَئيلُ ، في مِثلِ هذا المَوضِعِ تُفارِقُني؟! فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ هذَا انتِهاءُ حَدّي الَّذي وَضَعَهُ اللَّهُ عزّ و جلّ لي في هذَا المَكانِ ، فَإِن تَجاوَزتُهُ احتَرَقَت أجنِحَتي ؛ لِتَعَدّي حُدودِ رَبّي جَلَّ جَلالُهُ .
فَزَخَّ بي زَخةً۵ فِي النّورِ حَتَّى انتَهَيتُ إلى حَيثُ ما شاءَ اللَّهُ عزّ و جلّ مِن مُلَكوتهِ ، فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ! فَقُلتُ : لَبَّيكَ رَبّي وسَعدَيكَ ، تَبارَكتَ وتَعالَيتَ .
فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ! أنتَ عَبدي وأنا رَبُّكَ ، فَإِيّايَ فاعبُد وعَلَيَّ فَتَوَكَّل ، فَإِنَّكَ نوري في عِبادي ، ورَسولي إلى خَلقي ، وحُجَّتي عَلى‏ بَريَّتي ، لَكَ ولِمَنِ تَبِعَكَ خَلَقتُ جَنَّتي ، ولِمَن خالَفَكَ خَلَقتُ ناري ، ولِأَوصيائِكَ أوجَبتُ كَرامَتي ، ولِشيعَتِكَ أوجَبتُ ثَوابي .
فَقُلتُ : يا رَبِّ ، ومَن أوصيائي؟ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ! إنَّ أوصياءَكَ المَكتوبونَ عَلى ساقِ العَرشِ . فَنَظَرتُ وأنَا بَينَ يَدَي رَبّي إلى‏ ساقِ العَرشِ ، فَرَأَيتُ اثنَي عَشَرَ نوراً ، في كُلِّ نورٍ سَطرٌ أخضَرُ مَكتوبٌ عَلَيهِ اسمُ كُلِّ وَصيٍّ مِن أوصيائي ، أوَّلُهُم عَليُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُم مَهديُّ اُمَّتي .
فَقُلتُ : يا رَبِّ ، أهؤُلاءِ أوصيائي مِن بَعدي؟ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ! هؤُلاءِ أوليائي وأحِبّائي وأصفيائي وحُجَجي بَعدَكَ عَلى‏ بَريَّتي ، وهُم أوصياؤُكَ وخُلَفاؤُكَ وخَيرُ خَلقي بَعدَكَ . وعِزَّتي وجَلالي! لَاُظهِرَنَّ بِهِم ديني ، ولاُعليَنَّ بِهِم كَلِمَتي ، ولاُطَهِّرَنَّ الأَرضَ بِآخِرِهِم مِن أعدائي ، ولاُمَلِّكَنَّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، ولَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّياحَ ، ولَأُذَلِّلَنَّ لَهُ الرِّقابَ الصِّعابَ ، ولَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الأَسبابِ ، ولَأَنصُرَنَّهُ بِجُندي ، ولَأُمِدَّنَّهُ بِمَلائِكَتي حَتّى يُعلِنَ دَعوَتي ويَجمَعَ الخَلقَ عَلَى تَوحيدي ، ثُمَّ لاُديمَنَّ مُلكَهُ ، ولاُداوِلَنَّ الأَيّامَ بَينَ أوليائي إلى‏ يَومِ القيامَةِ .۶

1.الأمالي للطوسي : ص‏۳۴۱ ح‏۶۹۷ عن عبيد اللَّه بن عليّ ، بحار الأنوار : ج‏۱۷ ص‏۳۵۳ ح‏۳ ؛ صحيح البخاري : ج‏۳ ص‏۱۳۳۰ ح‏۳۴۳۷ ، صحيح مسلم : ج‏۴ ص‏۲۱۵۸ ح‏۴۳ كلاهما عن ابن مسعود من دون إسناد إلى الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه .

2.غافر : ۷ .

3.في المصدر : «لا يكون» ، والتصويب من بحار الأنوار والمصادر الاُخرى .

4.في المصدر : «اللَّه» ، والتصويب من بحار الأنوار والمصادر الاُخرى .

5.زَخَّ به في النار : أي دفع ورمى‏ ، يقال : زخّه يزخّه زَخّاً (النهاية : ج ۲ ص ۲۹۸ «زخخ») .

6.كمال الدين : ص‏۲۵۴ ح‏۴ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج‏۱ ص‏۲۶۲ ح‏۲۲ ، تأويل الآيات الظاهرة : ج‏۲ ص‏۸۷۶ ح‏۹ كلّها عن عبدالسلام بن صالح الهروي ، الدرّ النظيم : ص‏۱۰۸ ، بحار الأنوار : ج‏۱۸ ص‏۳۴۵ ح‏۵۶ .

  • نام منبع :
    حکمت‌ نامه رضوی جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 44975
صفحه از 584
پرینت  ارسال به