۱۱۰. امام رضا عليه السلام: بدان كه هيچ صفتى، بدون موصوف و هيچ نامى، بدون معنا [و صاحب نام ]و هيچ حدّى بدون محدود نيست. صفات و نامها[ى خداوند] همگى دلالت بر كمال و وجود [او] دارند و بر احاطه [و نقص او] دلالت ندارند. مثلاً بر حدود، مانند: تربيع (چهار گوشه بودن)، تثليث (سه گوشه بودن) و تسديس (شش گوشه بودن)، دلالت مىكنند؛ چرا كه خداوندِ عزيز و جليل و پاك، شناختش با صفات و نامها حاصل مىشود و با حد قرار دادن، به درازا و پهنا و كمى و فزونى و رنگ و اندازه و مانند اينها ادراك نمىشود، و هيچ يك از اين چيزها در خداوندِ شكوهمند و پاك، واقع نمىشود تا اين كه خلقش بتوانند با شناخت خودشان، اورا بشناسند، بنا به همان ضرورتى كه گفتيم.
ليكن صفات خداوند عزّ و جلّ دالّ بر او هستند و به واسطه نامهايش ادراك مىشود ... .
اگر صفات خداوند - كه ثنايش بزرگ است - بر او دلالت نكنند و نامهايش به او فرا نخوانند و علم مخلوق به معناى او نرسد، خلق، پرستنده نامها و صفات او خواهند بود، نه معنايش، و اگر جز اين بود، هر آينه، معبود يكتا غير از خداوند متعال مىبود؛ چرا كه نامها و صفات او غير از او هستند.
۱۱۱. امام رضا عليه السلام : اگر پيش از خداوند چيزى بود، آن چيز ، موجود نخستين بود ، نه اين، و آن كه نخستين است ، سزاوارتر است به اين كه آفريننده ديگرى باشد . آن گاه خداوند - تبارك و تعالى - خود را به نامهايى معرّفى نمود و چون آفريدگان را آفريد و به عبادت فرا خواند و در بوته آزمايششان نهاد، از آنها خواست كه او را با اين نامها بخوانند. او خود را شنوا، بينا، توانا، ايستا، گويا، پيدا، پنهان، لطيف، آگاه، نيرومند، عزيز، فرزانه، دانا و مانند اين نامها ناميد، و چون دشمنان و تكذيب كنندگان ، اين نامها را ديدند و [از طرفى] از ما شنيده بودند كه در باره خدا مىگوييم چيزى همانند او نيست و هيچ آفريده اى وضعيت او را ندارد، گفتند: شما كه مىگوييد خداوند مانند و همتايى ندارد، به ما بگوييد پس چرا در نامهاى نيكوى خدا با او شريك شديد و همه آن نامها را بر خود نهاديد؟! اين خود ، دليل بر آن است كه شما در تمام احوال يا برخى از آنها مانند او هستيد؛ چرا كه نامهاى خوب را [در خود] جمع كردهايد.
به اين افراد بايد گفت: خداوند - تبارك و تعالى - بندگان را وادار به استفاده نامهايى از نامهاى خود كرده ؛ امّا با معنايى متفاوت، چنان كه گاه يك نام ، دو معناى مختلف دارد. دليل بر اين مطلب، گفته خود مردمان است كه نزد آنان ، جايز و شايع است، و خدا هم خلق را به همان گفته مورد خطاب قرار داده و با آنها به زبانى كه مىفهمند ، سخن گفته است تا دليل و حجّتى باشد بر آنها در تضييع آنچه تضييع كردهاند. گاه به مردى گفته مىشود: كَلْب، حِمار، ثور، سكَّره، علقمه و اسد؛ امّا همه اينها بر خلاف او و احوال اوست [يعنى او و احوال او مصداق واقعى اين نامها نيست] . اين نامها در معانى خود كه براى آنها وضع شدهاند، به كار نرفته است؛ زيرا انسان، شير و سگ نيست. اين را نيك درياب، رحمت خدا بر تو باد!