۲۴۰.إرشاد القلوبـ به نقل از سُوَيد بن غَفَله ـ :وارد خانه امير مؤمنان عليه السلام شدم و در اتاق ، چيزى نديدم. گفتم: اثاثيه كجاست ، اى امير مؤمنان عليه السلام ؟
فرمود: «اى پسر غَفَله! ما خاندانى هستيم كه در دنيا، اثاثى تهيّه نمى كنيم و بهترين كالاى خود را به آخرت منتقل كرده ايم. حكايت ما در دنيا ، همچون مسافرى است كه زير سايه درختى مى آسايد و سپس آن را ترك مى كند و مى رود».
۲۴۱.امام باقر عليه السلام :على عليه السلام مقدارى خرماى دَقَل، ۱ تناول كرد و سپس روى آن، آب نوشيد و بعد، دستى بر شكم خود زد و فرمود: «هر كه آتش وارد آن كند، خداوند، او را دور گرداند».
آن گاه به اين بيت، تمثّل جُست:
شكم و شرمگاه، چنين اند كه هر گاه خواستشان را برآورى
منتهاى نكوهش و رسوايى را به بار مى آورند.
۲۴۲.امام على عليه السلام :به خدا سوگند ـ سوگندى كه در آن، مشيّت خدا را مستثنا مى كنم ـ، نفْسِ خود را چنان رياضت و پرورش مى دهم كه چون به گِرده نانى، دست يابد، شاد گردد و به نانخورِشِ نمك بسازد.
۲۴۳.تاريخ دمشقـ به نقل از مُدرِك ابو زياد ـ :در باغ ابن عبّاس بوديم كه دو فرزند عبّاس، و حسن و حسين عليهماالسلامآمدند و دور باغ، گشتى زدند و نگاهى كردند . سپس كنار جويى رفتند و نشستند. حسن عليه السلام به من فرمود : «اى مُدرِك! غذايى دارى؟» .
گفتم: نان پخته ايم.
فرمود : «بياور».
من نانى و كمى نمك نيم كوفته و دو مشت سبزى برايش آوردم. ايشان خورد و آن گاه فرمود : «اى مُدرك! چه قدر خوش مزه بود» .
سپس غذاى خود او را ـ كه زياد و لذيذ بود ـ آوردند. فرمود: «اى مُدرك! غلامان باغ را صدا بزن» و غذا را به آنها داد و غلامان خوردند و خود ايشان ، چيزى نخورد.
گفتم: خودتان نمى خوريد؟
فرمود: «آن غذا [ ى تو ] را از اين ، بيشتر دوست دارم».