۲۳۵.امام صادق عليه السلام :مردى بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد . ديد كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر بوريايى خفته است و بالشى از ليف خرما، زير سر دارد كه بر بدن و صورت ايشان جا انداخته است . شروع به دست كشيدن بر بوريا كرد و در اين حال مى گفت: كسرا و قيصر ، به چنين چيزى رضايت نمى دهند. آنها بر حرير و ديبا مى خوابند و شما بر اين بوريا؟!
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من از آنها بهترم. به خدا سوگند كه من از آنها ارجمندترم ! به خدا سوگند، مرا چه به دنيا؟! حكايت دنيا، در حقيقت، حكايت مرد سوارى است كه از درختى مى گذرد و سايه اى دارد كه در سايه آن مى آرمد، و چون سايه بر مى گردد ، بار بر مى بندد و درخت را ترك مى كند و مى رود» .