۸۷.امام على عليه السلام :ميانه روى ، نيمِ توشه زندگى است .
۸۸.امام زين العابدين عليه السلام :انسان بايد با ميانه روى و تا حدّ كفايت ، انفاق كند و افزون مالش را براى آخرتش پيش فرستد ؛ زيرا اين، بيشتر سبب پايدارى نعمت ، و نزديك تر به افزونىِ [قربِ] خداوند ، و سودمندتر براى آخرت است .
۸۹.امام زين العابدين عليه السلامـ از دعاى وى در كمك خواهى براى پرداخت وام ـ :بار خدايا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا از ولخرجى و زياده روى دور كن و با بخشش و ميانه روى، مرا بر پا و استوار بدار و اندازه نگاه داشتنِ نيكو را به من بياموز و به لطف خويش، مرا از ريخت و پاشْ باز بدار .
۹۰.امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل به پيامبرش صلى الله عليه و آله آموخت كه چگونه انفاق كند و آن ، چنين بود : نزد وى قدرى طلا بود و او كراهت داشت كه [با اندوخته طلا] شب را سپرى كند ؛ پس آن را صدقه داد . صبحگاهان، در حالى برخاست كه نزد وى چيزى [براى صدقه دادن ]نبود . نيازخواهى به سراغ وى آمد ، امّا پيامبر، چيزى نداشت كه به او ببخشد . آن نيازخواه، به سرزنش وى پرداخت و پيامبر كه رحم ورز و دل نازك بود ، اندوهگين شد كه چرا چيزى براى بخشيدن ندارد! آن گاه خداوند ـ تعالى ـ پيامبرش را با فرمان خويش ، چنين تأديب فرمود: «و دست خويش به گردنت مبند [و بخل نورز و امساك مكن] و آن را يكسره مگشاى [و به گزاف و زياده روى، بخشش مكن]؛ زيرا [در اين صورت ]نكوهيده و درمانده مى نشينى» .
[بدين سان ، به وى] مى فرمايد : مردم، گاه از تو چيزى مى خواهند و عذرى از تو نمى پذيرند ؛ پس اگر همه مالى را كه دارى، از پيشْ بخشيده باشى ، از مال، تهى دست شده اى [و توانِ انفاق نخواهى داشت] .
۹۱.الكافىـ به نقل از عجلان ـ :نزد امام صادق عليه السلام بودم كه نيازمندى، وارد شد و امام برخاست و از طَبَق خرما ، دستش را پر كرد و به او داد . آن گاه، نيازمند ديگرى آمد و درخواست كمك كرد . ايشان برخاست و يك مشت گرفت و به او هم داد . نفر سوم آمد و درخواست كرد .
امام فرمود : «خداوند، به ما و تو روزى عطا كند». سپس فرمود : «از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كسى چيزى درخواست نمى كرد ، مگر اين كه به او مى داد . زنى پسرش را به سوى پيامبر خدا فرستاد و گفت : از ايشان كمك بگير . اگر فرمود : چيزى در پيشمان نيست ، به ايشان بگو : پيراهنت را به من بده . جوانك نزد پيامبر خدا آمد و از ايشان درخواست كمك كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : چيزى پيشمان نيست . گفت: پس پيراهنت را به من بده . آن حضرت، پيراهنش را گرفت و به جوان داد . خداوند به ايشان ميانه روى را آموخت و فرمود : «و دستت را به گردنت مبند و آن را كاملاً از هم باز مكن تا سرزنش شده و حسرت زده شوى» » .