۱۸۷.الاختصاص :زياد بن شَدّاد حارثى ، از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به شكايت از برادرش عبيد اللّه بن شدّاد ، نزد على عليه السلام به دادخواهى پرداخت و گفت: اى امير مؤمنان عليه السلام ! برادرم در عبادت فرو رفته و از اين كه با من در خانه ام ساكن شود، خوددارى ورزيده و پَست ترين جامه را بر تن كرده است .
[عبيداللّه در پاسخ] گفت: اى امير مؤمنان عليه السلام ! چنان كه تو خود را مى آرايى ، خويشتن را آراستم ، و آن سان كه تو جامه مى پوشى ، جامه پوشيدم .
امام عليه السلام فرمود: «تو نبايد چنين كنى! پيشواى مسلمانان ، آن گاه كه ولايت امور آنان را در دست مى گيرد ، جامه فقيرترينِ ايشان را مى پوشد ؛ مبادا كه نادارىِ تهى دست، او را برافروخته سازد و وى را بكُشد . هر آينه من مى دانم كه تو تنها نيكوترين جامه هاى قوم خود را بر تن مى كردى . [خداوند مى فرمايد:] «و به نعمت پروردگارت سخن بگشاى» . پس استفاده عملى از نعمت ، نزد من، دوست داشتنى تر از سخن گفتن از آن است» .
۱۸۸.عوالى اللآلى :در حديثى آمده است : پيامبر صلى الله عليه و آله در جمع مردم نشست و روز قيامت را برايشان وصف فرمود ؛ و[لى] بر بيم دادنِ ايشان نيفزود . آنان را دل نازكى افتاد و گريستند . سپس ده تن از اصحاب، در خانه عثمان بن مَظعون گرد آمدند و قرار نهادند كه روز را روزه بگيرند و شب را [به عبادت] بايستند ؛ به زنان، نزديك نشوند و عطر را ترك گويند ؛ خرقه پشمينه بر تن كنند و دنيا را واگذارند ؛ در زمين، به سياحت پردازند و رهبانيّت پيش گيرند ؛ و نَرينِگان را اَخته كنند . اين خبر، به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد ؛ پس به خانه عثمان آمد . او را نيافت . به همسرش فرمود: «آيا آنچه به من خبر رسيده ، درست است؟».
او هم نمى خواست كه خبر پيامبر را ناراست شمارَد و هم كراهت داشت كه به زيان همسرش سخنى بگويد . گفت: اى پيامبر خدا! اگر عثمان به شما خبرى داده ، راست گفته است . پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت .
عثمان كه به خانه آمد ، همسرش ماجرا را برايش بيان كرد . پس او و يارانش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند . پيامبر به ايشان گفت: «آيا قرارى نهاده ايد و من باخبر نشده ام؟».
گفتند: ما جز خير نمى خواستيم .
فرمود: «من [با اين كه پيامبرم،] به اين شيوه امر نشده ام!».
سپس فرمود: «هر آينه وجودِ شما را بر شما حقّى است ؛ پس روزه گزاريد و روزه بگشاييد ، [به عبادت ]بايستيد و [در هنگام لزوم ]بخوابيد ؛ كه من ، خود ، روزه مى گيرم و روزه مى گشايم ، و [به عبادت ]مى ايستم و [به هنگام ]مى خوابم ، و گوشت و چربى مى خورم ، و با زنان در مى آميزم ؛ پس هر كه از سنّت من روى بگردانَد ، از من نيست» .
سپس مردم گرد آمدند و پيامبر براى ايشان خطبه خواند و فرمود : «چه شده است گروهى را كه زنان و عطر و خواب و خواستنى هاى دنيا را حرام شمردند؟ و امّا من به شما فرمان نمى دهم كه كشيش و راهب شويد . در دين من، مقرّر نشده كه گوشت و زنان را رها كنيد و به صومعه ها بخزيد . جانگردىِ امّت من در روزه و رهبانيّتش در جهاد است . خداى را عبادت كنيد و به او هيچ شرك نورزيد . حجّ و عمره بگزاريد . نماز بر پاى كنيد . زكات دهيد . روزه ماه رمضان را به جاى آوريد . به راه راست برويد تا شما را بر راه راست نگه دارد . جز اين نيست كه كسانى پيش از شما بر خود سخت گرفتند و از اين روى ، هلاك شدند . ايشان بر خود سخت گرفتند و خداى هم بر آنان سخت گرفت ؛ و اينان (راهبان و كشيشان)، باقى مانده همانان اند در ديرها و صومعه ها» .