۶ / ۱۱ ـ ۲۰
مناجات زاری کنندگان
۳۷۲. امام زین العابدین علیه السّلامـ در هنگام زاری و خواری در پیشگاه الهی ـ: معبود من! تو را برای حسن رفتار و نیکیهایت به من و فراوانی نعمتهایت به من و برای عطای بسیارت به من، و رحمت افزونترت به من میستایم ـ و تو سزاوار ستایشی ـ. نعمتت را بر من تمام کردی و چندان با من نیکی نمودی که از عهده شکرش ناتوانم. اگر احسان تو به من و تمام نمودن نعمتهایت بر من نبود، به نصیبم نمیرسیدم و خود را سامان نمیدادم؛ ولی تو پیش از درخواستم، به من احسان کردی و در همه کارها از دیگران بینیازم کردی و رنج بلا را از من گرداندی و قضای سهمگین خود را از من باز داشتی.
معبود من! چه بسیار بلای جانفرسا که از من بگرداندی، و چه بسیار نعمت کاملی که چشمم را بِدانها روشن ساختی، و چه بسیار احسان ارزشمندی که در حقّ من روا داشتی. تویی که هنگام گرفتاری و بیچارگی، دعایم را اجابت کردی و لغزشم را نادیده گرفتی و حقّم را از دشمنان ستاندی.
معبود من! هر گاه از تو چیزی خواستهام، تو را بخیل نیافتهام و هرگاه آهنگِ دیدار تو کردهام، گرفتهات ندیدهام؛ بلکه تو را شنونده دعایم و عطا کننده خواستههایم یافتهام و تو را چنین یافتهام که در هر حالی از حالاتم و هر زمان از زمان من، نعمتهایت را بر من تمام میکنی. از این روست که تو نزد من ستودهای و نیکیات نزد من، پسندیده است. جان و زبان و خِردم تو را میستایند؛ ستایشی که به حدّ نعمت تو و حقیقتِ سپاست برسد؛ ستایشی در منتهای خشنودی تو از من. پس مرا از خشمت برهان.
ای جانپناهِ من، آن گاه که راههای گوناگون، درماندهام میکنند. ای نادیده گیرنده لغزشم! اگر پردهپوشی تو بر زشتیهایم نبود، از رسوایان بودم. ای استوار کننده من با یاریات! اگر یاریام نمیکردی، از شکست خوردگان بودم. ای آن که پادشاهان در پیشگاه تو یوغ ذلّت بر گردن نهادهاند و از
قدرتت هراسان اند! ای آن که سزامندی بندگان از تو پروا کنند، و ای دارای نامهای نیکو! از تو میخواهم که از من در گذری و مرا بیامرزی، که نه بیگناهم تا روی عذرخواهی داشته باشم، و نه نیرویی دارم که از آن یاری بگیرم، و نه گریزگاهی که به آن بگریزم. از تو میخواهم که لغزشهایم را نادیده بگیری، و خود را از گناهانم که مرا به بند کشیده و گرداگردم را فرا گرفته و هلاکم نمودهاند، از آنها به سوی تو گریخته و باز گشتهام، ای پروردگار من! پس به سویم باز گرد. به درگاهت پناه آوردهام، پس پناهم ده. از تو پناه میجویم، پس مرا وا مگذار. گدای تو اَم، پس محرومم نکن. در تو آویختهام، پس تسلیمم مکن. تو را میخوانم، پس نومیدم بر مگردان. ای پروردگار من! با بینوایی و خواری و نیز نگران و ترسان و هراسان و فقیر و گرفتار، تو را خواندهام. ای معبود من! پیش تو شِکوه میکنم از کمجانیام در سرعت ورزیدن به سوی وعدههایی که به اولیایت دادهای، و دوری گزیدن از چیزهایی که دشمنانت را از آنها ترساندهای، و نیز از فراوانی اندوه و وسوسه نَفسِ خویش. معبودِ من! تو مرا به سبب درونم رسوا نساختی و به سبب گناهانم به هلاکت نینداختی. چون میخوانمت، پاسخم میگویی، اگر چه هنگامی که تو مرا به سوی خود میخوانی، کندی میکنم. همه حاجتهایم را از تو میطلبم و هر جا که باشم، راز دل را با تو در میان میگذارم. جز تو را نمیخوانم و جز به تو امید نمیبندم.
پیوسته فرمانبردارم. هر کس شکایت پیش تو آورَد، آن را میشنوی، و هر کس بر تو توکّل کند، به او روی میآوری، و هر کس در تو آویزد، رهاییاش میدهی، و هر کس به تو پناه آورَد، گره از کارش میگشایی.
معبود من! مرا به سبب اندک بودن سپاسم، از خیر آخرت و دنیا محروم مساز و گناهانم را که خود از آنها آگاهی، بیامرز. اگر عذابم کنی، [چیزی نمیتوانم بگویم؛ چرا که] من ستمکارم، سهلانگارم، تبهکارم، گنهکارم، مقصّرم، کوتاهی کنندهام و غافل از بهره خویشم؛ امّا اگر مرا بیامرزی، [جای شگفتی نیست؛ چرا که] تو مهربانترینِ مهربانانی.