105
فرهنگ ‌نامه اَذان

بلال [در مكّه] ماند تا آن كه لشكريان به سوى شام ، خارج شدند . بلال نيز با آنان همراه شد و به شام رفت. ۱

۲۰۰.كتاب من لايحضره الفقيه :روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، بلال از اذان گفتن خوددارى كرد و گفت : بعد از پيامبر خدا ، ديگر براى هيچ كس اذان نمى گويم.
روزى ، فاطمه عليهاالسلام فرمود : «دوست دارم كه صداى اذان مؤذّن پدرم را بشنوم» .
اين سخن به بلال رسيد . شروع به اذان گفتن كرد . همين كه گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، فاطمه عليهاالسلام به ياد پدرش صلى الله عليه و آله و ايّام او افتاد و گريه اش گرفت . وقتى بلال به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » رسيد ، فاطمه عليهاالسلامفريادى زد و به رو در افتاد و از هوش رفت.
مردم به بلال گفتند : بس كن ، اى بلال! دختر پيامبر خدا از دنيا رفت . و خيال كردند كه فاطمه عليهاالسلام جان داده است . بلال ، اذانش را قطع كرد و تا آخر ادامه نداد.
فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را تمام كند ؛ امّا بلال ، اين كار را نكرد و گفت : اى بانوى بانوان! مى ترسم كه اگر صداى اذانم را بشنوى ، دوباره اين بلا را به سر خود بياورى . پس ، فاطمه عليهاالسلام او را از ادامه دادن اذان ، معاف داشت. ۲

1.. الطبقات الكبرى : ج ۳ ص ۲۳۶ ، تاريخ دمشق : ج ۱۰ ص ۴۷۰ .

2.. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۲۹۷ ح ۹۰۷ ، بحار الأنوار: ج ۴۳ ص ۱۵۷ ح ۷ .


فرهنگ ‌نامه اَذان
104

حارث بن هشام گفت : به خدا سوگند ، اگر مى دانستم كه او بر حق است ، از او پيروى مى كردم.
ابو سفيان گفت : من چيزى نمى گويم . اگر سخنى بگويم ، اين ريگ ها خبر مى برند .
پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و به آنان فرمود : «دانستم كه چه گفتيد» . سپس سخنانشان را برايشان بازگو كرد .
حارث و عتّاب گفتند : گواهى مى دهيم كه تو پيامبر خدا هستى . به خدا سوگند ، هيچ كس با ما نبود كه از سخنان ما مطّلع شود تا بگوييم كه او به تو خبر داده است. ۱

۱۹۹.الطبقات الكبرى ـ به نقل از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى ـ :چون پيامبر خدا وفات يافت و هنوز به خاك سپرده نشده بود ، بلال ، اذان گفت . به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » كه رسيد ، جمعيّت در مسجد ، فرياد شيون سر دادند.
چون پيامبر خدا به خاك سپرده شد ، ابو بكر به بلال گفت : اذان بگو.
بلال گفت : اگر مرا آزاد كردى كه با تو باشم ، راه باز است [و مى توانى دوباره مرا برده خود كنى] ؛ ولى اگر مرا به خاطر خدا آزاد كردى ، پس مرا با همان كسى كه به خاطرش آزادم كردى ، تنها بگذار.
ابو بكر گفت : من تو را جز به خاطر خدا آزاد نكردم.
بلال گفت : پس ، بعد از پيامبر خدا ، براى هيچ كس اذان نمى گويم.
ابو بكر گفت : اختيار با توست.

1.. السيرة النبويّة ، ابن هشام : ج ۴ ص ۵۶ ، البداية والنهاية : ج ۴ ص ۳۰۳ .

  • نام منبع :
    فرهنگ ‌نامه اَذان
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری، عبدالهادی مسعودی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 941
صفحه از 115
پرینت  ارسال به