29
قواعد کلامی (توحید)

به جهت آن حکم مذکور برای جزئی نخست یافت شده است [یعنی اشتراکشان در کلیِ صرف کفایت نمی‌کند، بلکه باید در کلی با هم مشترک باشند که همین جهت کلی منشأ و سبب وجود حکم در فرد اول است] و این حکم در اولی اظهر از دومی است.

از تمثیل منطقی، گاه به صراحت و گاه به اشاره، در آثار متکلمان و فیلسوفان، با نام «قیاس الغائب علی الشاهد» یاد شده است. ابن سینا در تعریف تمثیل می‌گوید:

۰.التمثیل هو الحکم على غائب بما هو موجود فى مثال الشاهد؛۱ تمثیل عبارت است از حکم کردن بر امر غائب به جهت آنچه در مشابه و مثال مورد مشاهده وجود دارد.

سیف الدین آمدی در مورد تمثیل می‌گوید:

۰.قیاس التمثیل؛ و هو الحکم على الغائب بمثل ما حکم به على الشاهد بجامع الحیاة؛۲ قیاس تمثیل همان حکم کردن بر غائب است به مثل همان حکمی که بر امر مورد مشاهده صورت گرفته است به جهت وجود امر جامعی میان آنها.

در شرح اساس الکبیر چنین آمده است:

۰.وهذا القیاس هو الذی یُسمّیه المخالفون‏ قیاس التمثیل وقیاس الغائب على الشاهد ویجعلونه ظنیاً وسموه قیاس تمثیل، لأنه بزعمهم تمثیل الغائب بالشاهد؛۳ این قیاس همان چیزی است که مخالفان آن را قیاس

1.. ابن سينا، رسائل، ص۲۴‏‏؛ ابن سينا، النجاة‏‏،‏‏ ‏ص ۱۰۷؛ ابن سينا، الاشارات والتنبيهات‏، ص۴۰؛ بهمنيار، التحصيل، ص۱۸۹؛ ‌شیخ طوسی، شرح الاشارات‏‏،‏‏ ‏ج۱، ص۲۳۱.

2.. آمدی،‏‏ ‏أبكار الأفكار‏‏،‏‏ ‏‏ج۱، ص۴۰۲.

3.. ‌شرفى‏، شرح الأساس الكبير،‏‏ ج۱، ص۲۱۴-۲۱۵؛ غزالی نیز به همین مضمون اشاره دارد (نک: غزالى، محک النظر، ص۵۹).


قواعد کلامی (توحید)
28

القیاس، قول مؤلف من أقوال اذا وضعت؛ لزم عنها بذاتها، لا بالعرض، قول آخر، غیرها اضطرارا؛۱ قیاس گفتاری است که از چند جمله تشکیل شده است به‌گونه‌ای که اگر این جملات کنار هم قرار گیرند - ذاتاً نه عرضاً - جمله دیگری را به ناچار در پی خواهند داشت.

محمد‌ رضا مظفّر در تعریف تمثیل می‌گوید:

۰.هو ان ینتقل الذهن من حکم احد الشیئین الی الحکم علی الآخر لجهة مشترکة بینهما؛۲ تمثیل عبارت است از این‌که ذهن از حکم یکی از اشیاء به حکم دیگری منتقل شود؛ آن هم به‌لحاظ جهت (و علت) مشترکی که میان آنها وجود دارد.

فارابی در تعریف تمثیل می‌گوید:

۰.التمثیل إنّما یکون بأن یوجد أو یعلم أولا أنّ شیئا موجود لأمر جزئی فینقله الإنسان من ذلک الأمر إلى أمر جزئی بالأول فیحکم به علیه إذا کان الأمران الجزئیان یعمّها المعنى الکلّی الذی هو من جهة وجد الحکم فی الجزئی الأول وکان وجود ذلک الحکم فی الأول أظهر وأعرف وفی الثانی أخفى؛۳ تمثیل آن است که یافت شود و یا دانسته شود که در فرد و امر جزئی چیزی وجود دارد و انسان از این جزئی به جزئی دیگری منتقل شود و در مورد فرد دوم نیز همان حکم اول را صادر کند. البته، این حکم زمانی است که هر دو جزئی در یک معنای کلی مشترک باشند، معنایی کلی که

1.. ابن سينا، النجاة، ص۵۱ و نک: كاتبى قزوينى، الرسالة الشمسية، ص۳۲؛ علامه حلى، القواعد الجلية، ص۳۳۲؛ ‌شهرزورى‏، رسائل، ص۲۲۳؛ ‌شهرزورى‏، شرح حكمة الاشراق، ص۶۳؛ يزدى، الحاشية، ص۸۶.

2.. ‌مظفّر، المنطق، ص۲۸۰ و نک: علامه حلى، الجوهر النضيد، ص۱۹۰؛ ملاصدرا، اللمعات المشرقية، ص۳۲.

3.. ‌فارابى‏، الاعمال الفلسفية، ص۳۴۹؛ همچنین نک: ‌سهروردی، مجموعه مصنفات شيخ اشراق‏،‏‏ ج۴، ص۱۷۵؛ ‌شهرزورى‏، رسائل، ص۳۶۵-۳۶۶.

  • نام منبع :
    قواعد کلامی (توحید)
    سایر پدیدآورندگان :
    رضا برنجکار و مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 31385
صفحه از 223
پرینت  ارسال به