۴. قضیه کلیای که جزئیاتی ندارد یا فهم جزئیات از کلی بدیهی است، قاعده به حساب نمیآید.۱
۵.باید فهم جزئیات از قاعده سهل الحصول باشد. بنابراین، قضیه «محال بودن اجتماع نقیضین» نسبت به قضیه «مجموع زوایای مثلث ۱۸۰درجه است»، قاعده نیست.۲
با این همه، تعریف پیشگفته اشکالات کاربردی دارد. بر طبق این تعریف، باید احکام اعتقادی را به این دلیل که کلیاند و بر احکام متعدد جزئی منطبق میشوند، قاعده به حساب آورد، در حالیکه هدف ما از بحث از قواعد کلامی، بیان همه یا اکثر آموزههای اعتقادی نیست؛ همانطور که مقصود بحثکنندگان از قواعد فقهی نیز این نبوده است.
بسیاری از آموزههای اعتقادی ممکن است در نگاه ابتدایی کلی نباشند. برای مثال، احکامِ «خداوند عالم است»، «خداوند قادر است»، «خداوند حی است»، هرچند درباره خدای یگانه خارجی است، ولی در حکم قضیه کلی «هر واجب الوجودی عالم، قادر و حی است»، است. همچنین بیشتر احکام مربوط به پیامبر و امام معصوم نیز چنیناند. بنابراین، نیازمند قیدی هستیم تا همه یا بیشتر آموزههای اعتقادی در تعریف قاعده وارد نشوند.
فقیهان، برای اینکه قاعده فقهی از مسئله فقهی متمایز شود، قیودی را ذکر کردهاند. برای مثال، برخی قید «جریان در ابواب مختلف» را در تعریف آوردهاند: «ان القواعد الفقهیه تجری فی ابوابٍ مختلفه».۳