تا سؤال شود که علّت اینکه خداوند اراده کرد، چه چیزی بود. البته، فاعل حکیم برای فعلش مرجحات ارزشی دارد، اما این مرجحات، او را مجبور به فعل نمیکند، گذشته از اینکه مرجح، منحصر در یک فعل خاص نیست.
اِشکال کنندگان، در واقع، حقیقت قدرت را تصور نکردهاند. از اینرو، در پی علت و شرطی میگردند که با وجود آن، فاعل، ضرورتاً اراده کند. در حالیکه صاحب قدرت، برای اراده کردن یا اراده نکردن نیازی به عامل دیگر ندارد.
اِشکال دیگر فیلسوفان این است که اگر دو طرف فعل و ترک، برای خداوند ممکن باشد، این مطلب، مستلزم سرایت امکان فعل و ترک به ذات الهی است.۱
در پاسخ به این اشکال، بیان شده که مقصود از اثبات قدرت، به معنای توانایی بر فعل و ترک، برای خدا، اثبات کمال برای اوست و اگر به فرض، در انسان، این کمال، همراه با نقص است، باید این نواقص را از خداوند تنزیه کرد.۲
اصولاً واجب الوجود، واجد همه کمالات است و یکی از این کمالات، وجود گزینههای بینهایت در برابر اوست. این متعدد بودن گزینهها، یا امکان صدور افعال مختلف از خدا، نهتنها دلالتی بر ممکن الوجود بودن خداوند نمیکند، بلکه لازمه واجب الوجود بودن اوست. قدرت بینهایت او اقتضا میکند که گزینههای او نیز بینهایت باشند.
به عبارت دیگر، هیچگونه تلازمی میان امکان صدور افعال متعدد و ممکن الوجود بودن فاعل، نیست. به تعبیر برخی، باید میان امکان صدوری با امکان ذاتی یا استعدادی فرق نهاد. امکان ذاتی و استعدادی با ماهیت و ماده همراه است، ولی امکان صدوری چنین نیست. امکان صدوری تنها دلالت دارد که فاعل بر هر