تصریح شده است. ابن فارس در تعریف واژه فعل میگوید:
۰.الفاء والعین واللام أصلٌ صحیح یدلُّ على إحداث شىء من عملٍ وغیره؛۱ فعل از جهت لغوی ریشه واحد داشته و بر اِحداث چیزی (عمل یا غیر عمل) دلالت دارد.
ابوهلال عسکری فعل را به معنای پیدایش یک چیز میداند، در حالیکه پیش از آن، مقدور فاعل باشد؛ چه این پیدایش با بهکارگیری اسباب باشد و چه بدون آن، مثل فعل اختراعی.۲ در بیان فرق عمل و فعل میگوید عمل یعنی تأثیرگذاری در یک شیْء ولی فعل یعنی ایجاد آن.۳
مؤلفه دیگر فعل، وجود فاعل است. هر وقت فعلی حادث میشود، عقل بیدرنگ از فاعل یا علتِ فعل سراغ میگیرد. از این مؤلفه با عنوان علیّت یاد میشود که در برابر بَخت و اتفاق است. بر اساس بخت و اتفاق، فعل نیازی به فاعل و علت ندارد. نیاز فعل به فاعل و علت، بدیهی و بینیاز از دلیل است و قول به بخت و اتفاق خلاف بداهت است.
سه مؤلفه دیگر فعل این است که فاعلِ فعل، دارای علم، اراده و اختیار باشد. البته، در اصطلاحات کلامی و فلسفی، به فعلی که فاقد این سه مؤلفه است نیز فعل گفته میشود. برای مثال، به فعل طبیعی که از فاعل بالطبع سر میزند و فاقد علم، اراده و اختیار است نیز «فِعل» میگویند؛ مانند فعل سوزاندن برای آتش. اما فعلی که حقیقتاً از آنِ فاعل است و فاعل مسئولیت آن را بر عهده دارد و در مورد آن بازخواست میشود، فعل ارادی و اختیاری است و اراده و اختیار مسبوق به علم است.
تفاوت اراده و اختیار این است که اراده به معنای خواستن است و همان چیزی