141
قواعد کلامی (توحید)

نظر او باید جمله را «فلیست له صفة حتی تنال» در نظر گرفت و این جمله مانند همان ضرب المثل عربی «ولا یرى الضّب بها ینحجر؛ در آب مارمولکى نیست که خانه داشته باشد»، است. بنابراین، خداوند اصلاً صفتی ندارد تا قابل دسترسی باشد و این‌گونه نیست که صفت تخصیص خورده باشد و مختص به صفات قابل دسترس باشد. در واقع، ملاصدرا می‌خواهد بگوید «تنال» جمله وصفی نیست.۱

۶. امام زین العابدین علیه السلام به ابو حمزه می‌فرماید:

۰.إِنَّ اللّه لَا یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ فَکَیْفَ یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّةٍ مَنْ لَا یُحد؛۲ همانا خداوند به هیچ محدودیتى توصیف نشود، پروردگار ما بزرگتر از وصف است، چگونه به محدودیت وصف شود آن‌که حدى ندارد.

در این حدیث برای رد توصیف خداوند به محدودیت، به محال بودن اصل صفت برای خداوند استدلال شده است. ظاهراً در این‌جا مقصود از صفت، معنای مصدری آن، یعنی توصیف، است. مقصود این است که چون ذات خداوند توصیف عقلی ندارد، نتیجه توصیف را که محدودیت خداست، ندارد.

همان طور‌که در تحلیل صفت در قاعده غیریّت گذشت و نیز با توجه به بحثی که در ادله عقلی نفی صفت خواهیم کرد، روشن است که صفت همیشه با محدودیت همراه است و به ناچار باید آن را از ذات الهی نفی کرد؛ چه این صفات را زائد بر ذات تصور کنیم و چه این‌که تصویر دیگری همچون عینیّت ذات و صفت را ارائه دهیم. البته، برخی متفکران این روایت را ناظر به نفی صفات زائد بر ذات دانسته‌اند.۳

1.. ملاصدرا، شرح أصول الكافی‏‏،‏‏ ‏‏ج۴، ص۱۳.

2.. كلينى،‏‏ الكافی‏،‏‏ ج۱، ص۱۰۰.

3.. ملاصدرا، شرح أصول الكافی‏‏،‏‏ ‏‏ج۴، ص۱۸۰.


قواعد کلامی (توحید)
140

آنچه در ابتدای رویارویی با جمله «فَلَیْسَتْ لَهُ صِفَةٌ تُنَالُ» پدید می‌آید این است که برای خداوند نمی‌توان صفاتی را تصور کرد که قابل دسترسی باشد. به بیان دیگر، «تنال» جمله وصفیه برای صفه است و نفی بر سر صفت قابل دسترسی وارد شده نه هر نوع صفتی و نسبت به صفات غیر قابل دسترسی نفیاً و اثباتاً ساکت است و نه وجود آن را ثابت می‌کند و نه نفی آن را و از این‌رو، مجمل است و باید به متون دیگر مراجعه کرد، اما همان‌گونه که قاضی سعید معتقد است، مقصود این جمله نفی مطلق صفات است - چه زائد بر ذات و چه غیر زائد بر ذات - و مراد از «فلیست له صفه تنال»، «فلیست له صفة حتی تنال» است. در این صورت، مفاد جمله نفی مطلق صفات است؛ زیرا صفت ذاتی از آن جهت که مصداق یک مفهوم است قابل دسترسی است و نیازی نیست که جمله را بر نفی صفت زائد بر ذات حمل کرد و معتقد شد این‌گونه صفت است که قابل دسترسی است.۱

ادامه حدیث یعنی جمله «وَلَا حَدٌّ تُضْرَبُ لَهُ فِیهِ الْأَمْثَال» نیز شاهدی بر این تفسیر است؛ زیرا در این جمله نیز مقصود این نیست که خداوند تنها حدی که بر آن مثل آورند ندارد، بلکه مقصود نفی مطلق حد است، چون لازمه وجود حد، امکان مثل آوردن برای آن است، همان‌‌‌‌‌‌‌طور که لازمه وجود صفت، قابل دریافت بودن آن است؛ زیرا همان‌‌‌‌‌‌‌طور که در قاعده غیریّت و در تحلیل معنای صفت بیان شد، وقتی صفت به معنای حاصل مصدری، به‌کار می‌رود که صفت به معنای مصدری ممکن باشد که توصیف شیْ‏ء به یک مفهومِ درک شده از خارج است و به چیزی که هیچ نوع درکی از آن نداریم، «صفت» گفته نمی‌شود.

ملاصدرا با این‌که مقصود از صفت را صفت زائد می‌داند، اما - مانند قاضی سعید - معتقد است که این جمله درصدد نفی صفت قابل دسترس نیست، بلکه در صدد نفی مطلق صفت است، ولی مقصود از صفت، صفت زائد بر ذات است. به

1.. قاضی سعید قمی، شرح توحید الصدوق‏،‏‏ ج۱، ص۱۸۸.

  • نام منبع :
    قواعد کلامی (توحید)
    سایر پدیدآورندگان :
    رضا برنجکار و مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 31434
صفحه از 223
پرینت  ارسال به