علم در واجب عبارت باشد از ذات واجب به اعتبار ترتّب اثر صفت علم بر او و لفظ عالم در لغت عبارت است از ذاتى که ثابت باشد مفهوم علم براى او و ثبوت مفهوم علم براى شىء اعم است از اینکه صفت علم قائم باشد به ذات او یا ذات او عین علم باشد، یعنى ذات او ذاتى بود که اثر علم مترتب بود بر او؛ چه حقیقت علم آن است که اثر علم بر او مترتب شود، خواه صفتى باشد قائم به ذات شیْء و خواه نفس ذات شیْء.۱
البته، به نظر میرسد درستتر این است که بگوییم فیلسوفان حتماً باید به نظریه عینیّت به معنای خاص کلمه که در مقابل نظریه نفی صفت و نیابت ذات از صفات است، معتقد باشند. اما امامیه و معتزله میتوانند به نظریه عینیّت یا نیابت معتقد باشند و در عمل هم گروهی به نظریه نیابت قائلاند و گروهی به نظریه عینیّت باور دارند.
۲. نفی صفات
همان طورکه دیدیم در بیشتر احادیث قاعده غیریت، این قاعده بهعنوان دلیلی برای نفی صفت ذکر شده است و جمله «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة اَنّها غیرالموصوف» در روایات تکرار شده است. روشن است که اگر صفت غیر از موصوف باشد، نمیتوان صفت را به خداوند نسبت داد؛ زیرا لازمه آن، ترکیب در ذات الهی است که محال است. به دلیل اهمیت و تأثیر زیاد آموزه نفی صفت در مباحث اسماء و صفات، این مطلب بهعنوان قاعده بعدی مورد بحث قرار خواهد گرفت.