آثار و لوازم قاعده
در اینجا دو اثر مهم قاعده غیریّت صفت و موصوف ذکر میشود:
۱. ردّ دیدگاه عینیّت صفات با ذات
عینیّت صفات با ذات که فیلسوفان و برخی از متکلمان آن را بیان کردهاند، در برابر غیریّت صفت و موصوف است و با اثبات قاعده غیریّت، نظریه عینیّت رد خواهد شد. طرفداران عینیّت هرچند غیریّت صفت و موصوف را در مخلوقات میپذیرند و حتی صفت و موصوف را، به طور کلی، از لحاظ مفهوم، غیر هم میدانند، اما در خصوص خداوند با توجه به اشکالاتی که نظریه زیادت دارد، نظریه عینیّت را در مصداق خداوند مطرح میکنند. سؤال اینجاست که اگر مفهوم صفت غیر از مفهوم موصوف است و مفهوم نیز از مصداق حکایت میکند، آیا نباید، همانطور که احادیث ذکر شده تصریح میکنند، صفت را که ماهیتش غیر از موصوف است، از خداوند نفی کرد؟ اصولاً چرا گروهی با اذعان به اینکه کمالات مخلوقات، اشکالاتی چون غیریّت صفت و موصوف را دارد، باز اصرار دارند که این کمالات را، با فرض غیر محدود بودن که البته، این فرض قابل تصور نیز نیست، به خداوند نسبت دهند؟
به نظر میرسد پاسخ را جای دیگری بایدجستوجو کرد؛ زیرا نتیجه منطقی مشکلدار بودن صفت در خداوند این است که صفت را باید نفی کرد و به ذات غیر قابل توصیف، مگر توصیف سلبی یا فعلی، معتقد شد.
پاسخ اصلی در مبانی وجودشناختی بحث است و به طور مشخص آنچه سبب چنین موضع گیریهایی میشود، نظریه صدور است. بر اساس این نظریه که فیلسوفان مسلمان به تبعیت از فلوطین آن را پذیرفتهاند، مخلوقات از ذات خداوند صادر شدهاند و از موجودی که فاقد کمالی است، آن کمال صادر نمیشود.