129
قواعد کلامی (توحید)

بنابراین‌‌، هرچند نسبت دادن صفات انتزاع شده از مخلوقات به خداوند اشکالات متعددی از جمله غیریّت صفت و موصوف در پی دارد، اما این صفات، به دلیل «نظریه صدور» و «قاعده فاقد شیْ‏ء معطی شیْ‏ء نمی‌شود» که از لوازم نظریه صدور است، به هر حال باید به خداوند نسبت داده شود. از این‌روست که با اعتراف به این‌که صفات معقول، غیر موصوف‌اند و با این فرض نا‌معقول و هیچ‌گاه تصور نشده که صفت عین ذات است، این صفات به خداوند نسبت داده می‌شود. اما متکلمان بر اساس آموزه وحیانی خلقت که منطبق با عقل نیز هست، گرفتار این مشکل نیستند و به آسانی می‌توانند صفات را که در واقع، کمالات مخلوقات‌اند و با موصوف غیریّت دارند، از خداوند نفی کنند. از این‌رو، می‌توان نظریه نفی صفات را به همه متکلمان نسبت داد، هرچند بدان تصریح نکرده باشند.

در بحث از قاعده نفی صفات خواهیم گفت که بسیاری از متکلمان که از عینیّت سخن گفته‌اند مقصودشان نفی نظریه زیادت بوده است نه عینیّت به معنای خاص کلمه و حتی برخی در تفسیر عینیّت، نیابت ذات از صفات را مطرح کرده و گاه به همه فیسلوفان و متکلمان امامیه و معتزله همین مطلب را نسبت داده‌اند. فیاض لاهیجی می‌نویسد:

۰.بدان که مذهب جمیع حکما و معتزله از متکلمین و امامیه بأجمعهم و ثابت و محقق در کلمات و احادیث امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر ائمه اطهار علیهم السلام آن است که در واجب تعالى صفت مقابل ذات، یعنى عرضى و معنى که قائم باشد به ذات واجب تعالى و ذات واجب تعالى موضوع و محلّ آن باشد، متحقق نیست، بلکه صفات واجب تعالى عین ذات اوست چنان‌که وجود، عین ذات اوست؛ به این معنى که کارى که در غیر واجب تعالى از ذات غیر به اعتبار قیام صفت به آن ذات، ناشى شود، در واجب تعالى از ذات مجرّد، بى‏قیام صفتى به او ناشى شود... پس لفظ


قواعد کلامی (توحید)
128

آثار و لوازم قاعده

در این‌جا دو اثر مهم قاعده غیریّت صفت و موصوف ذکر می‌شود:

۱. ردّ دیدگاه عینیّت صفات با ذات

عینیّت صفات با ذات که فیلسوفان و برخی از متکلمان آن را بیان کرده‌اند، در برابر غیریّت صفت و موصوف است و با اثبات قاعده غیریّت، نظریه عینیّت رد خواهد شد. طرفداران عینیّت هرچند غیریّت صفت و موصوف را در مخلوقات می‌پذیرند و حتی صفت و موصوف را، به طور کلی، از لحاظ مفهوم، غیر هم می‌دانند، اما در خصوص خداوند با توجه به اشکالاتی که نظریه زیادت دارد، نظریه عینیّت را در مصداق خداوند مطرح می‌کنند. ‌‌سؤال این‌جاست که اگر مفهوم صفت غیر از مفهوم موصوف است و مفهوم نیز از مصداق حکایت می‌کند، آیا نباید، همان‌‌‌‌‌‌‌طور که احادیث ذکر شده تصریح می‌کنند، صفت را که ماهیتش غیر از موصوف است، از خداوند نفی کرد؟ اصولاً چرا گروهی با اذعان به این‌که کمالات مخلوقات، اشکالاتی چون غیریّت صفت و موصوف را دارد، باز اصرار دارند که این کمالات را، با فرض غیر محدود بودن که البته، این فرض قابل تصور نیز نیست، به خداوند نسبت دهند؟

به نظر می‌رسد پاسخ را جای دیگری بایدجست‌و‌جو کرد؛ زیرا نتیجه منطقی مشکل‌دار بودن صفت در خداوند این است که صفت را باید نفی کرد و به ذات غیر قابل توصیف، مگر توصیف سلبی یا فعلی، معتقد شد.

پاسخ اصلی در مبانی وجود‌شناختی بحث است و به طور مشخص آنچه سبب چنین موضع گیری‌ها‌یی می‌شود، نظریه صدور است. بر اساس‏ این نظریه که فیلسوفان مسلمان به تبعیت از فلوطین آن را پذیرفته‌اند، مخلوقات از ذات خداوند صادر شده‌اند و از موجودی که فاقد کمالی است، آن کمال صادر نمی‌شود.

  • نام منبع :
    قواعد کلامی (توحید)
    سایر پدیدآورندگان :
    رضا برنجکار و مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 31323
صفحه از 223
پرینت  ارسال به