علامه طباطبایی در فراز بالا بیان میکند که انسان در موقفِ کمال الاخلاص، مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته و به اولیاء مقرّب خداوند میپیوندد و درمییابد که صفاتی چون علم و قدرت را از آفریدگان انتزاع کرده و آنها مفاهیم محدودی هستند که هر یک دیگری را نفی میکنند و از اینرو، با یکدیگر و با ذات دوئیت و غیریّت دارند. از اینرو، بر خدای متعال منطبق نیست و باید از او نفی شود. او در ادامه جمله بالا میفرماید:
۰.پس، این مفاهیم و معلومات و ادراکات قاصر از آنند که بر آفریدگار منطبق شوند و او را آن چنان که هست حکایت کنند، از اینرو، کسى که به درجه اخلاص رسیده خود را محتاج و ملزم مىبیند که در توصیف خداى خود به نقص و عجز خود اعتراف کند، آنهم چه نقصى؟! نقصى علاجناپذیر و عجزى غیر قابل جبران و نیز خود را ناچار مىبیند راهى را که تاکنون در این وادى پیموده به عقب برگردد و از هرچه که تاکنون به خداوند نسبت داده استغفار کند و آن اوصاف را از او نفى نماید و در نتیجه، خود را سرگردان در چنان حیرتى ببیند که خلاصى از آن نیست؛ و منظور از جمله «کمال الاخلاص نفی الصفات...» همین است.۱
علامه طباطبایی، محدودیت صفت و غیریّت صفت و ذات را در مورد صفت علم توضیح میدهد و میگوید بر فرض که بتوانیم دیگر نواقص را از صفت علم سلب کنیم، اما محدودیت علم و شامل قدرت و ذات نبودنش را نمیتوان از آن سلب کرد: