117
قواعد کلامی (توحید)

علامه طباطبایی در فراز بالا بیان می‌کند که انسان در موقفِ کمال الاخلاص، مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته و به اولیاء مقرّب خداوند می‌پیوندد و درمی‌یابد که صفاتی چون علم و قدرت را از آفریدگان انتزاع کرده و آنها ‌مفاهیم محدودی هستند که هر یک دیگری را نفی می‌کنند و از این‌رو، با یک‌دیگر و با ذات دوئیت و غیریّت دارند. از این‌رو، بر خدای متعال منطبق نیست و باید از او نفی شود. او در ادامه جمله بالا می‌فرماید:

۰.پس، این مفاهیم و معلومات و ادراکات قاصر از آنند که بر آفریدگار منطبق شوند و او را آن چنان که هست حکایت کنند، از این‌رو، کسى که به درجه اخلاص رسیده خود را محتاج و ملزم مى‏بیند که در توصیف خداى خود به نقص و عجز خود اعتراف کند، آنهم چه نقصى؟! نقصى علاج‌ناپذیر و عجزى غیر قابل جبران و نیز خود را ناچار مى‏بیند راهى را که تاکنون در این وادى پیموده به عقب برگردد و از هرچه که تاکنون به خداوند نسبت داده استغفار کند و آن اوصاف را از او نفى نماید و در نتیجه، خود را سرگردان در چنان حیرتى ببیند که خلاصى از آن نیست؛ و منظور از جمله «کمال الاخلاص نفی الصفات...» همین است.۱

علامه طباطبایی، محدودیت صفت و غیریّت صفت و ذات را در مورد صفت علم توضیح می‌دهد و می‌گوید بر فرض که بتوانیم دیگر نواقص را از صفت علم سلب کنیم، اما محدودیت علم و شامل قدرت و ذات نبودنش را نمی‌توان از آن سلب کرد:

1.. «فهذه المفاهيمُ والعلومُ والإدراكاتُ تقصُر عن الانطباق عليه جل شأنه حقَ الانطباق وعن حكاية ما هو عليه حقَ الحكاية فتمَسُّ حاجةُ المخلص في وصفه ربّه إلي أن يعترفَ بنقصٍ لا علاجَ له وعجزٍ لا جابرَ دونَه فيعودُ فيَنفي ما أثبَتَه ويَتيهُ في حيرةٍ لا مَخلصَ منها وهو قوله علیه السلام: «وَكَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَشَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ» (علامه طباطبايى، الميزان‏‏،‏‏ ‏‏‏ج۶، ص۹۴).


قواعد کلامی (توحید)
116

آدمى را به چنین شرافتى مفتخر ساخت و او را تا درجه اولیاء و مقربین درگاه خود بالا برد آن وقت است که با کمال بصیرت به عجز خود از معرفت حقیقى خداوند پى برده و مى‏فهمد که نمى‏تواند خداى را آن‌گونه که لایق کبریا و عظمت اوست توصیف کند! و نیز به خوبى درک مى‏کند که هر معنایى که بخواهد خداوند را به آن توصیف کند به طور کلى معنایى است که آن را از مشهودات ممکن خود که همه مصنوع خدایند گرفته و با همان‌ها خداى را توصیف کرده است. با این‌که این معانى عموماً صورت‌‌هایى هستند ذهنى و محدود و مقید، صورى هستند که با هم ائتلاف ندارند و یک‌دیگر را دفع مى‏کنند، برای مثال، علم و قدرت و حیات و رزق و عزّت و غنا و امثال اینها مفاهیمى هستند که هر کدام غیر دیگرى‌اند و روشن است که علم، غیر قدرت است و قدرت، غیر علم است، هر مفهومى خودش، خودش است، ما وقتى مفهوم علم را برای مثال، به نظر آوریم، در آن لحظه از معناى قدرت منصرفیم و در معناى علم، قدرت را نمى‏بینیم. همچنین وقتى معناى علم را از نظر این‌که وصفى است از اوصاف، تصور مى‏کنیم، از ذاتى که متصف به آن است غفلت داریم.۱

1.. «وإذا استَوَی الإنسانُ علی أريكة الإخلاص وضَمَّتْهُ العنايةُ الإلهية إلی أولياء اللّه المقرّبين لاحَت علي بصيرتِه لوائحُ العجز عن القيام بحقّ المعرفة وتوصيفِه بما يليقُ بساحة كبريائه وعظمته فإنّه ربّما شاهَدَ أنَّ الذي يَصِفُه تعالی به معانٍ مدرَكةٌ مما بين يديه من الأشياء المصنوعة وأمورٌ ألفَها من مشهوداته الممكنة وهي صور محدودة مقيّدة يدفع بعضها بعضا ولا تقبل الائتلاف والامتزاج؛ انظُر إلی مفاهيم الوجود والعلم والقدرة والحياة والرزق والعزة والغنی وغيرها. والمعانی المحدودةُ يَدفَعُ بعضُها بعضاً لظهور كون كل مفهوم خِلواً عن المفهوم الآخَر كمعنی العلم عن معنی القدرة؛ فإنا حينَ ما نتصورُ العلمَ نصرف عن القدرة فلا نجد معناها في معنی العلم وإذا تصورنا معنی العلم وهو وصفٌ من الأوصاف ننعزل عن معنی الذات وهو الموصوف» (علامه طباطبايى، الميزان‏‏،‏‏ ج۶، ص۹۳).

  • نام منبع :
    قواعد کلامی (توحید)
    سایر پدیدآورندگان :
    رضا برنجکار و مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 31466
صفحه از 223
پرینت  ارسال به