لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَلَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَلَا أَجَلٌ مَمْدُود؛۱ پروردگارى که براى صفت او حدّ محدود و نعت موجود و وقت معین وجود ندارد».۲
طرفداران ظاهر خطبه و منکران صفات در پاسخ به این اِشکال بیان میکنند که میان این دو جمله تنافی وجود ندارد و جمله «الَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَلَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَلَا أَجَلٌ مَمْدُود» را نباید بدین معنا دانست که خداوند صفت دارد ولی صفاتش محدود نیست، بلکه این فراز از خطبه به مانند این ضربالمثل عربی است: «ولا یرى الضّب بها ینحجر» در این ضربالمثل مقصود این نیست که در آب مارمولکی که خانه بسازد، نیست، ولی مارمولک هست، بلکه منظور این است که در آب مارمولکى نیست که خانه داشته باشد. یعنی خداوند اصلاً صفتی ندارد تا حد و مرزی داشته باشد. در این صورت، نیازی نیست که نفی الصفات عنه را به معنای نفی صفات زائد بر ذات بدانیم، بلکه باید هرگونه صفتی - چه زائد و چه عین ذات - را از خداوند نفی کرد.۳
این پاسخ با ظاهر جمله «لیس لصفته» سازگار نیست و ظاهر این جمله نشان میدهد که خداوند صفت دارد، ولی صفتش حد ندارد. به بیان دیگر، اگر تعبیر این بود: «لیس له صفة محدود»، چنان که مشابه این تعبیر در احادیث از جمله ادامه همین خطبه آمده است، جواب پیشگفته قابل طرح بود و میتوانستیم بگوییم که امام میخواهد بگوید خداوند اصلاً صفت ندارد که خداوند را محدود کند نه اینکه صفت محدودکننده ندارد، ولی صفت غیر محدود کننده دارد.
1.. شريف رضى، نهج البلاغة، ص۳۹.
2.. حسينى تهرانى، توضيح المراد، ص۵۱۵؛ شرفى، عدة الأكياس، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰؛ خرازى، بداية المعارف، ج۱، ص۸۷؛ مظفّر، عقائد الإمامية، ص۴۰؛ ملاصدرا، أسرار الآيات، ص۴۰؛ ابن أبی الحديد، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۷۵-۷۶.
3.. بیهقی کیذری، حدائق الحقائق، ج۱، ص۱۱۹؛ ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۲؛ آملی، ترجمه وشرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۲.