نفی صفات میرسیم این است که هر صفتی غیر از موصوف است. بنابراین، اگر اخلاص اعتقادی داشته باشیم و تنها به خداوند واحد و یگانه معتقد باشیم، باید صفات را نفی کنیم. بدینسان در این خطبه، از قاعده غیریّت صفت و موصوف، آموزه نفی صفات از خداوند نتیجه گرفته میشود و این قاعده، بهعنوان یک قاعده عقلی و بدیهی و مسلّم، لحاظ شده است.
گروهی از مفسرانِ این خطبه، مطابق ظاهر جمله «لشهادة کل صفة»، هر نوع صفت را مقصود حضرت دانستهاند. به اعتقاد قاضی سعید قمی، مطابق این خطبه باید هرگونه صفتی - اعم از زائد بر ذات یا عین ذات - را از خداوند نفی کرد و اگر در روایاتی صفتی بر خداوند ثابت شده است به معنای نفی نقیض آن از ذات الهی است. برای مثال، اگر در روایتی برای خداوند علم ثابت شده است در واقع، نفی نقیض آن یعنی جهل از خداوند مدّ نظر است. به اعتقاد او، از مجموع روایات دال بر نفی صفات از خداوند، نظریه نیابت ذات از صفات استنباط میشود و مواردی که صفتی برای خداوند اثبات شده، نفی نقیض آنها از ذات خداوند مقصود است.۱
ابن میثم بحرانی نیز طبق این خطبه به نفی صفات به دلیل غیریّت صفت و موصوف قائل است و بر این باور است که روایات مثبتِ صفت برای خداوند، صفات اعتباری را ثابت میکنند و با این خطبه تعارض و تنافی ندارند؛ زیرا اثبات صفات اعتباری برای خداوند موجب تعدد و تکثر در ذات الهی نیست.۲
مخالفان نفی صفت از خداوند مقصود از صفت در خطبه پیشگفته را صفت زاید بر ذات دانستهاند، نه هر صفتی. این گروه در توجیه این تأویل که خلاف ظاهر خطبه است، به صدر خطبه استناد میکنند که امام علی علیه السلام میفرماید: «الَّذِی لَیْسَ