با توجه به مطالب پیشگفته، تعریف دقیق و منطقی قاعده کلامی مشکل است. در این کتاب مقصود از قاعده کلامی «گزارهای کلی است که میتواند در تعداد قابل توجهی از مسائل مهم کلامی مبنا و دلیل قرار گیرد». از اینرو، در این تحقیق، پس از بحث از هر قاعده کلامی، در ذیل عنوان «آثار و لوازم قاعده»، مبنا و دلیل بودن قاعده بحث شده طی چند مسئله مهم کلامی، نشان داده شده است.
فایده بحث از قواعد کلامی
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر متکلم به منابع معرفتِ اعتقادی مثل عقل و وحی دسترسی دارد و از روش عقلی یا نقلی استفاده میکند، دیگر چه احتیاجی به بحث از قواعد کلامی دارد؟ و اساساً آگاهی از قواعد کلامی تا چه حد برای متکلم لازم و ضروری است؟ در پاسخ میتوان به چند ثمره مهم و اساسی قواعد کلامی در فرآیند استنباط آموزههای اعتقادی اشاره کرد:
۱. نقش استدلالی
قواعد کلامی میتوانند نسبت به مسائل زیر مجموعه خود دلیل قرار گیرند. بنابراین، با اثبات یک قاعده کلامی، اثبات گزارههای متعددی از علم کلام به آسانی انجام خواهد گرفت، بیآنکه نیاز باشد در تک تک آنها بهدنبال ادله خاص باشیم.
۲. نقش حاکمیتی
از آنجا که قواعد کلامی با ادله قطعی عقلی و نقلی اثبات میشوند و استحکام آنها نسبت به گزارههای دیگر بیشتر است، میتوانند نقش حاکمیتی نسبت به دیگر گزارههاو ادله داشته باشند. اگر در یک بحث کلامی روایات متعارضی وجود داشته