85
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج10

۴۳۳۰.امام على عليه السلام :كسى از شما نگويد : «بار خدايا! از فتنه (آزمايش) به تو پناه مى برم» ؛ چون هيچ كس نيست كه گرفتار فتنه نباشد؛ امّا هر كس كه مى خواهد پناه جويد ، از آزمايش هاى گم راه كننده پناه جويد؛ چون خداوند سبحان مى فرمايد : «بدانيد كه اموال شما و فرزندانتان تنها [ وسيله ]آزمايشى [ براى شما ]هستند» . ۱

۳ / ۳ ـ ۸

دعاهاى وى در خواستن فضيلت ها

الف ـ نور شناخت خدا و اولياى خدا

۴۳۳۱.بحارالأنوارـ به نقل از نَوف بِكالى ـ: امير مؤمنان را رويگردان و شتابان ديدم . گفتم : به كجا مى روى ، مولاى من؟
فرمود : «اى نوف! رهايم كن . آرزوهايم مرا به سوى محبوب كشانده است».
گفتم : مولاى من! آرزوهايت چيست؟
فرمود : «آن كه مورد آرزوست ، آن را مى داند و از بيان آن براى ديگرى بى نيازم . در ادب ورزى بنده ، همين بس كه در نعمت ها و نيازهايش ، جز پروردگارش را شريك نكند».
گفتم : اى امير مؤمنان! من از حرص و چشم داشتن بر آرزويى از آرزوهاى دنيا برخود بيمناكم.
به من فرمود : «چرا از نگهدار بيمناكان و پناه عارفان ، بهره نمى گيرى؟».
گفتم : مرا به آن ، راهنمايى كن.
فرمود : «خداوند بلندمرتبه شكوهمند . اميدت را به حُسن لطفش متّصل كن و با همه همّتت به او روى آور و از آنچه كه در دلت فرود مى آيد ، روى برتاب و اگر آن را تأخير انداخت ، من بر تحقّق آن ضامنم .
با بردين از غير خدا به سوى او روى آور ؛ چون او مى گويد :
به عزّت و جلالم سوگند كه اميد هر اميد بسته به غير خودم را با نااميدى قطع مى كنم و تن پوش خوارى در بين مردم به وى خواهم پوشاند و او را از پيشگاهم دور خواهم ساخت و از مقام وصل خويش جدا خواهم كرد و آن گاه كه از غير من چشم مى دارد ، يادش را به فراموشى خواهم سپرد .
واى بر او! آيا براى گرفتارى هايش به غير من اميد مى بندد ، حال آن كه گشودن سختى ها به دست من است؟ و به غير من اميدوار است ، حال آن كه من زنده و باقى هستم؟ درِ خانه بندگانم را كه بسته است ، مى زند و در خانه مرا كه باز است ، رها مى كند؟! چه كسى براى گناهان فراوانش اميد به من داشته و اميدش را نااميد كرده ام؟ آرزوهاى بندگانم را وابسته به خويش نهاده ام و اميدهايشان را در پيش خود ، ذخيره كرده ام و آسمان هايم را از آنانى كه از تسبيح من خسته نمى شوند ، انباشته ام و به فرشتگانم فرمان داده ام كه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند.
آيا آن كه حادثه اى از حوادث ناگوار را بر او فرو فرستادم ، نمى داند كه [ اختيار ]رهايى از آن را هيچ كس جز به اذن من در دست ندارد؟ پس چرا بنده ام در آرزوهايش از من روى برمى تابد ، حال آن كه آنچه را از من نخواسته ، به وى داده ام . باز هم از من نخواسته و از ديگرى خواسته است؟!
با آن كه مى بينى به بندگانم بى درخواست مى دهم ، مى پندارى كه اگر درخواست كنند ، پاسخ درخواست كننده را نخواهم داد؟ آيا من بخيلم كه بنده ام بخيلم مى پندارد؟ آيا دنيا و آخرت از آنِ من نيست؟ آيا لطف و بخشش از ويژگى هاى من نيست؟ آيا بخشش و رحمت ، در دست من نيست؟ آيا اميدها جز به من منتهى مى شوند؟ چه كسى غير از من اميدها را مى بُرد؟ اميد بستگان به غير من ، چه چيزى آرزو مى كنند؟!
به جلال و عزّتم سوگند ، اگر آرزوهاى زمينيان و آسمانيانْ گِرد آيد و آرزوى همه آنان را برآورده سازم ، به مقدار پاره اى از ذرّه از دارايى ام كم نمى شود . چه سان بهره مندى كه من به او داده ام ، از دست بدهد؟ بدا به نا اميدان از رحمتم! بدا به آن كه نافرمانى ام مى كند و به سوى حرام هايم خيز برمى دارد و پاس مرا نمى دارد و بر من جرئت مى ورزد! ».
آن گاه به من فرمود : «اى نوف! اين دعا را بخوان:
خداى من! اگر سپاست مى گويم ، به داده هاى توست و اگر تمجيدت مى كنم ، به اراده توست و اگر تقديست مى كنم ، به توانايى توست و اگر از تو به يگانگى ياد مى كنم ، به قدرت توست و اگر مى نگرم ، به سوى رحمت توست و اگر چيزى را به دندان مى گيرم ، همانا نعمت توست.
خداى من! آن كه حرصِ ياد تو مشغولش نداشته و سفر به پيش تو سر به گريبانش نساخته است ، زندگى اش مُردگى است و مردنش حسرت است .
خداى من! ديدگان ناظران به تو به اسرار سينه ها مى فرجامد و گوش دهندگان به تو ، نجواى دل ها را مى شنوند و ديدگانشان را از آنچه مى خواهند، چيزى باز نمى دارد . بين تو و آنان ، پرده غفلتْ دريده شده است، در نور تو جاى گُزيده اند و به روح تو نفس مى كشند و دل هايشان نهالستان هيبت تو گرديده و ديدگانشان ، پناه قدرت تو شده و روحشان به قدس (پاكى) تو نزديك گرديده است و با وقار هم نشينى و فروتنى مخاطبه با نامت هم نشين شده اند، و تو با رويكردى مهربانانه ، به آنان روى مى آورى و با دوستانه گوش دادن ، به آنان گوش مى دهى و چون پاسخ دوستانه ، پاسخشان مى دهى و چون رازگويى همدلان ، با آنان راز مى گويى .
مرا هم به آن جايى كه آنان رسيده اند ، برسان و مرا از يادكردِ خودم ، به يادكردِ خودت منتقل فرما و بين من و ملكوت عزّتت ، درى را ناگشوده رها مكن و هيچ پرده اى از پرده هاى غفلت را نادريده مگذار ، تا آن كه روح من در ميان روشنايى عرشَت قرار گيرد و جايگاهى در برابر نورت براى آن قرار ده . تو بر هر چيزى توانايى.
خداى من! راهى كه در آن ، آرزوى تو همراهم نباشد ، چه ترسناك است و سفرى كه اميد من در آن ، راه بلدى از جانب تو نباشد ، چه طولانى است! آن كه به غير ريسمان تو چنگ زد ، نااميد گشت و آن كه به غير ستون تو تكيه كرد ، سستْ تكيه گاه گرديد.
اى آن كه اميد مى آموزد به آنان كه چشم اميد به تو دوخته اند ، و آن گاه كه غم بيمناكى را از آنان مى زدايد! مرا از كار خير ، محروم مكن و از من محافظت كن چونان محافظت كردن از كسى كه راه چاره از او سلب شده است . چه سان خوارىِ ندارى دامنگير اميدواران به تو شود ، حال آن كه تو بى نياز از زيان به گنهكارانى .
خداى من! هر شيرينى اى پايان پذير است ، جز شيرينى ايمان كه با اتّصال به تو ، هر آن ، فزونى مى يابد . خداى من! دل من ، اميدش را به سوى تو گسترانيده ، اينك تو از شيرينى اميد گسترده به دست خويش ، رسيدن به آرزويش را به وى بچشان كه تو بر هر چيزى توانايى .
خداى من! از تو ، همچون كسى كه به كُنه معرفتت رسيده ، هر خيرى را كه سزاوار است مؤمنى انجام دهد ، خواستارم ، و از هر بدى و فتنه اى كه دوستانت را از آن پناه داده اى، به تو پناه مى جويم،كه تو بر هر چيزى توانايى.
خداى من! همانند درخواست بينوايى درخواست مى كنم كه در اميدش سردرگم است و هيچ پناهگاه و تكيه گاهى نمى يابد كه با آن ، به تو پيوند خورد و بر تو دليل به پا دارد ، جز خود تو و اركان تو و مقامات تو كه از تو خالى نيستند .
از تو مى خواهم به حقّ نامى از تو كه به آن بر اولياى خاص خود جلوه كردى [ و در اثر آن جلوه ]آنان ، يكتايى تو را شهود كردند و به معرفت [ حقيقى ] تو رسيدند و به حقيقتت تو را عبادت نمودند كه : خودت را به من بشناسان تا برپايه حقيقت ايمانِ به تو ، به ربوبيّتت اقرار كنم ، و مرا از آنانى قرار مده كه نام را بدون معنا مى پرستند ، و با نگاهى از نگرش هاى خود به من بنگر كه دلم را به معرفتِ ويژه خود و شناخت اولياىِ خود ، نورانى كنى كه تو بر هر چيزى توانايى.

1.سيّد رضى گفته است : معناى آن اين است كه خدا ، آنان را به مال ها و فرزندان مى آزمايد تا ناخشنود از روزى و خشنود از قسمت او از هم بازشناخته شوند و هرچند خداوند داناتر از آنان به آنهاست ، ليكن براى آن كه كارهايى كه مستحق ثواب است ، از آنچه مستحق عقاب است ، پديد آيد ؛ چه بعضى پسران را دوست دارند و دختران را ناپسند مى شمارند ، و بعضى افزايش مال را پسندند و از كاهش آن ناخرسندند .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج10
84

۴۳۳۰.الإمام عليّ عليه السلام :لا يَقولَنَّ أحَدُكُم : اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ ؛ لِأَ نَّهُ لَيسَ أحَدٌ إلّا وهُوَ مُشتَمِلٌ عَلى فِتنَةٍ ، ولكِن مَنِ استَعاذَ فَليَستَعِذ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَآ أَمْوَ لُكُمْ وَأَوْلَـدُكُمْ فِتْنَةٌ» ۱ . ۲

۳ / ۳ ـ ۸

أدعِيَتُهُ فِي ابتِغاءِ الفَضائِلِ

أ : نورُ مَعرِفَةِ اللّهِ وأولِيائِهِ

۴۳۳۱.بحار الأنوار عن نوف البكالي :رَأَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام مُوَلِّيا مُبادِرا ، فَقُلتُ : أينَ تُريدُ يا مَولايَ ؟ فَقالَ : دَعني يا نَوفُ ، إنَّ آمالي تُقَدِّمُني فِي المَحبوبِ .
فَقُلتُ : يا مَولايَ وما آمالُكَ ؟ قالَ : قَد عَلِمَهَا المَأمولُ ، وَاستَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ ، وكَفى بِالعَبدِ أدَبا أن لا يُشرِكَ في نِعَمِهِ وإرَبِهِ غَيرَ رَبِّهِ .
فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي خائِفٌ عَلى نَفسي مِنَ الشَّرَهِ ، وَالتَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنيا . فَقالَ لي : وأينَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفينَ وكَهفِ العارِفينَ ؟
فَقُلتُ : دُلَّني عَلَيهِ .
قالَ : اللّهُ العَلِيُّ العَظيمُ ؛ تَصِلُ أمَلَكَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ ، وتُقبِلُ عَلَيهِ بِهَمِّكَ ، وأَعرِض عَنِ النّازِلَةِ في قَلبِكَ ، فَإِن أجَّلَكَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَوردِها ، وَانقَطِع إلَى اللّهِ سُبحانَهُ ، فَإِنَّهُ يَقولُ :
وعِزَّتي وجَلالي لَاُقَطِّعَنَّ أمَلَ كُلِّ مَن يُؤَمِّلُ غَيري بِاليَأسِ ، ولَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ ، ولَاُبَعِّدَنَّهُ مِن قُربي ، ولَاُقَطِّعَنَّهُ عَن وَصلي ، ولَاُخمِلَنَّ ذِكرَهُ حينَ يَرعى غَيري ، أ يُؤَمِّلُ وَيلَهُ لِشَدائِدِهِ غَيري ، وكَشفُ الشَّدائِدِ بِيَدي ؟ ! ويَرجو سِوايَ وأنَا الحَيُّ الباقي ؟ ويَطرُقُ أبوابَ عِبادي وهِيَ مُغلَقَةٌ ويَترُكُ بابي وهُوَ مَفتوحٌ ؟ فَمَن ذَا الَّذي رَجاني لِكَثيرِ جُرمِهِ فَخَيَّبتُ رَجاءَهُ ؟
جَعَلتُ آمالَ عِبادي مُتَّصِلَةً بي ، وجَعَلتُ رَجاءَهُم مَذخورا لَهُم عِندي ، ومَلَأتُ سَماواتي مِمَّن لا يَمَلُّ تَسبيحي ، وأمَرتُ مَلائِكَتي أن لا يُغلِقُوا الأَبوابَ بَيني وبَينَ عِبادي .
أ لَم يَعلَم مَن فَدَحَتهُ ۳ نائِبَةٌ مِن نَوائِبي أن لا يَملِكَ أحَدٌ كَشفَها إلّا بِإِذني ، فَلِمَ يُعرِضُ العَبدُ بِأَمَلِهِ عَنّي ، وقَد أعطَيتُهُ مالَم يَسأَلني فَلَم يَسأَلني وسَأَلَ غَيري ؟ أفَتَراني أبتَدِئُ خَلقي مِن غَيرِ مَسأَلَةٍ ، ثُمَّ اُسأَلُ فَلا اُجيبُ سائِلي ؟ أبَخيلُ أنَا فَيُبَخِّلُني عَبدي ؟ ! أ وَلَيسَ الدُّنيا وَالآخِرَةُ لي ؟ أ وَلَيسَ الكَرَمُ وَالجودُ صِفَتي ؟ أ وَلَيسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِيَدي ؟ أ وَلَيسَ الآمالُ لا تَنتَهي إلّا إلَيَّ ؟ فَمَن يَقطَعُها دوني ؟ وما عَسى أن يُؤَمِّلَ المُؤَمِّلونَ مَن سِوايَ ؟ !
وعِزَّتي وجَلالي لَو جَمَعتُ آمالَ أهلِ الأَرضِ وَالسَّماءِ ثُمَّ أعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم ، ما نَقَصَ مِن مُلكي بَعضُ عُضوِ الذَّرَّةِ ! وكَيفَ يَنقُصُ نائِلٌ أنَا أفَضتُهُ ؟ يا بُؤسا لِلقانِطينَ مِن رَحمَتي ! يا بُؤسا لِمَن عَصاني وتَوَثَّبَ عَلى مَحارمي ، ولَم يُراقِبني وَاجتَرَأَ عَلَيَّ !
ثُمَّ قالَ عليه السلام لي : يا نَوفُ ادعُ بِهذَا الدُّعاءِ :
إلهي إن حَمِدتُكَ فَبِمَواهِبِكَ ، وإن مَجَّدتُكَ فَبِمُرادِكَ ، وإن قَدَّستُكَ فَبِقُوَّتِكَ ، وإن هَلَّلتُكَ فَبِقُدرَتِكَ ، وإن نَظَرتُ فَإِلى رَحمَتِكَ ، وإن عَضَضتُ فَعَلى نِعمَتِكَ .
إلهي إنَّهُ مَن لَم يَشغَلهُ الوُلوعُ بِذِكرِكَ ، ولَم يَزوِهِ السَّفَرُ بِقُربِكَ ، كانَت حَياتُهُ عَلَيهِ ميتَةً ، وميتَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً .
إلهي تَناهَت أبصارُ النّاظِرينَ إلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ ، وطالَعَت أصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتِ الصُّدورِ ، فَلَم يَلقَ أبصارَهُم رَدٌّ دونَ ما يُريدونَ ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ ، فَسَكَنوا في نورِكَ ، وتَنَفَّسوا بِروحِكَ ، فَصارَت قُلوبُهُم مَغارِسا لِهَيبَتِكَ ، وأبصارُهُم ماكِفا لِقُدرَتِكَ ، وقَرُبَت أرواحُهُم مِن قُدسِكَ ، فَجالَسوا اسمَكَ بِوَقارِ المُجالَسَةِ ، وخُضوعِ المُخاطَبَةِ ، فَأَقبَلتَ إلَيهِم إقبالَ الشَّفيقِ ، وأنصَتَّ لَهُم إنصاتَ الرَّفيقِ ، وأجَبتَهُم إجاباتِ الأَحِبّاءِ ، وناجَيتَهُم مُناجاةَ الأَخِلّاءِ ، فَبَلِّغ بِيَ المَحَلَّ الَّذي إلَيهِ وَصَلوا ، وَانقُلني مِن ذِكري إلى ذِكرِكَ ، ولا تَترُك بَيني وبَينَ مَلَكوتِ عِزِّكَ بابا إلّا فَتَحتَهُ ، ولا حِجابا مِن حُجُبِ الغَفلَةِ إلّا هَتَكتَهُ ، حَتّى تُقيمَ روحي بَينَ ضِياءِ عَرشِكَ ، وتَجعَلَ لَها مَقاما نُصبَ نورِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ .
إلهي ما أوحَشَ طَريقا لا يَكونُ رَفيقي فيهِ أمَلي فيكَ ! وأبعَدَ سَفَرا لا يَكونُ رَجائي مِنهُ دَليلي مِنكَ ! خابَ مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِ غَيرِكَ ، وضَعُفَ رَكنُ مَنِ استَنَدَ إلى غَيرِ رُكنِكَ ، فَيا مُعَلِّمَ مُؤَمِّليهِ الأَمَلَ فَيُذهِبُ عَنهُم كَآبَةَ الوَجَلِ ، ولا تَحرِمني صالِحَ العَمَلِ ، وَاكلَأني كِلاءَةَ مَن فارَقَتهُ الحِيَلُ ، فَكَيفَ يَلحَقُ مُؤَمِّليكَ ذُلُّ الفَقرِ وأنتَ الغَنِيُّ عَن مَضارِّ المُذنِبينَ ؟ !
إلهي وإنَّ كُلَّ حَلاوَةٍ مُنقَطِعَةٌ ، وحَلاوَةُ الإِيمانِ تَزدادُ حَلاوَتُهَا اتِّصالاً بِكَ .
إلهي وإنَّ قَلبي قَد بَسَطَ أمَلَهُ فيكَ ، فَأَذِقهُ مِن حَلاوَةِ بَسطِكَ إيّاهُ البُلوغَ لِما أمَّلَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قدَيرٌ .
إلهي أسأَلُكَ مَسأَلَةَ مَن يَعرِفُكَ كُنهَ مَعرِفَتِكَ مِن كُلِّ خَيرٍ يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَسلُكَهُ ، وأعوذُ بِكَ مِن كُلِّ شَرٍّ وفِتنَةٍ أعَذتَ بِها أحِبّاءَكَ مِن خَلقِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ .
إلهي أسأَلُكَ مَسأَلَةَ المِسكينِ ، الَّذي قَد تَحَيَّرَ في رَجاهُ ، فَلا يَجِدُ مَلجَأً ولا مَسنَدا يَصِلُ بِهِ إلَيكَ ، ولا يُستَدَلُّ بِهِ عَلَيكَ إلّا بِكَ وبِأَركانِكَ ومَقاماتِكَ الَّتي لا تَعطيلَ لَها مِنكَ ، فَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ ، فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِاُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلني يا إلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّر بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . ۴

1.الأنفال : ۲۸ .

2.نهج البلاغة : الحكمة ۹۳ ، بحار الأنوار : ج ۹۴ ص ۱۹۷ ح ۶ . قال السيّد الرضي رحمه الله في توضيح كلام الإمام عليه السلام : ومعنى ذلك أنّه سبحانه يختبرهم بالأموال والأولاد ؛ ليتبيّن الساخط لرزقه والراضي بقسمه ، وإن كان سبحانه أعلم بهم من أنفسهم ، ولكن لتظهر الأفعال التي بها يستحقّ الثواب والعقاب ؛ لأنّ بعضهم يحبّ الذكور ويكره الإناث ، وبعضهم يحبّ تثمير المال ويكره انثلام الحال ، وهذا من غريب ما سمع منه عليه السلام في التفسير .

3.الفادِحة : النازِلة (لسان العرب : ج ۲ ص ۵۴۰ «فدح») .

4.بحار الأنوار : ج ۹۴ ص ۹۴ ح ۱۲ نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج10
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 33348
صفحه از 600
پرینت  ارسال به