۱۰ / ۳۳
عطّار نيشابورى ۱
۹ . عطّار نيشابورى ، در شأن على عليه السلام مى گويد:
رونقى كان دين پيغمبر گرفت
از امير مؤمنان حيدر گرفت
چون امير نَحل ، شير فَحل شد
ز آهن او سنگ ، مومِ نحل شد
مير نحل از دست و جان خويش بود
زآن كه علمش نوش و تيغش نيش بود
گفت : اگر در رويم آيد صد سپاه
كس نبيند پشت من در حربگاه . . .
«لا فتى إلّا على»ش از مصطفى است
وز خداوند جهانش «هل أتى» است
از دو دستش «لا فتى» آمد پديد
وز سه قرصش «هل أتى» آمد پديد
آن سه قرص او چو بيرون شد به راه
سرنگون آمد دو قرص مِهر و ماه
چون نبى موسى ، على هارون بُود
گر برادرشان نگويى ، چون بود؟ . . .
او چو قلب آل ياسين آمده است
قلب قرآن ، «يا»و«سين»، زين آمده است
قلب قرآن ، قلب پُر قرآن اوست
«والِ مَن والاه» ، اندر شأن اوست . ۲
۱۰ . وى در جاى ديگر مى سرايد :
خواجه حق ، پيشواى راستين
كانِ علم و بحر حلم و قطب دين
ساقى كوثر ، امام رهنما
ابن عمّ مصطفى ، شير خدا
مرتضاى مجتبى ، جفت بتول
خواجه معصوم و داماد رسول
در بيان رهنمونى آمده
صاحب سرّ «سَلونى» آمده
مقتداى دين به استحقاق ، اوست
مفتى مطلق ، على الإطلاق ، اوست
چون على از عين هاى حق،يكى است
عقل را در بينش او كى شكى است؟
هم ز «أقضاكم» على جان آگه است
هم على مَمسوس فى ذات اللّه است
از دمِ عيسى چو مرده زنده خاست
او به دم ، دست بُريده كرد راست
گشت اندر كعبه آن صاحب قبول
بت شكن بر پشتىِ دوش رسول
در ضميرش بود مكنونات غيب
زان برآوردى يد بيضا ز جَيب
گر يد بيضا نبودش آشكار
كى گرفتى ذوالفقار آن جا قرار؟
گاه در جوش آمدى از كار خويش
گه فرو گفتى به چاه ، اسرار خويش
در همه آفاق ، همدم مى نيافت
در درون مى گشت ومَحرم مى نيافت. ۳
1.فريد الدين ابو حامد محمّد بن ابى بكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابورى ، در سال ۵۴۰ ق ، در نيشابور به دنيا آمد . وى كار پدر خود (عطّارى) را دنبال مى كرد . او مريد مجد الدين بغدادى و ركن الدين اسحاق و قطب الدين حيدر بود. وى چون ديگر عارفان به سفر پرداخت و از ماوراء النهر تا مكّه ، بسيارى از مشايخ را زيارت كرد و در سال ۶۱۸ ق ، به دست مغولى كافر ، كشته شد . از آثار وى است : تذكرة الأولياء ، ديوان اشعار ، منطق الطير ، اسرار نامه ، الهى نامه و مصيبت نامه .
2.مصيبت نامه (تصحيح : نورانى وصال ، تهران : زوّار ، ۱۳۵۶ ش) : ص ۳۴ ـ ۳۶ .
3.منطق الطير (تصحيح : محمّد روشن ، تهران : انتشارات نگاه ، ۱۳۷۴ش ، اوّل) : ص ۵۳ . فريد الدين عطّار نيشابورى در اين ابيات ، امام على عليه السلام را «پيشواى راستين» ، «قطب دين» ، «امام رهنماى» ، «مرتضاى مجتبى» ، «خواجه معصوم» و . . . مى داند و با تضمين كلمه اى از سخن امام على عليه السلام كه فرمود : «سلونى قبل أن تفقدونى» ، آن حضرت را «صاحب اسرار سلونى» مى خواند و با التفات به سخنى از مولا على عليه السلام كه فرمود : «لو كُشف الغطاء ما ازددت يقينا» و«ما شَككتُ فى الحق مُذ اُريته» ، مى گويد : چون على از غيب هاى حق ، يكى استعقل را در بينش او كى شكى است؟
و با استشهاد به دو حديث مستند نبوى كه فرمود : «علىٌّ أقضيكم» و «لا تلوموا عليّا إنّه مَمسوسٌ فى ذات اللّه » ، مى گويد :
هم ز «أقضاكم» ، على ، جانْ آگه استهم على «ممسوس فى ذات اللّه » است .