217
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9

۱۰ / ۴

محمّد حِمْيَرى ۱

۳۹۹۷ . او مى گويد :


به حقّ محمّد ، حق بگوييد
كه بهتان زدن از سرشت پَستان است؟

آيا پس از محمّد ـ كه پدر و مادرم فدايش باد ـ
آن پيامبر خدا و شريف بخشنده ،

على ، بهترين آفريده پروردگار
و شريف ترينِ همه مردم نيست؟

ولايت او ايمان واقعى است
پيش من ، سخنان بيهوده را كنار بنه .

فرمانبرى پروردگارمان در همان است
و شفاى بيمارى دل ها در ولايت اوست .

على ـ كه پدر و مادرم فدايش باد ـ امام ماست
همان ابوالحسن ، كه از هر حرامى پاك است .

آن پيشواى هدايت ، كه خدا دانشى به او بخشيد
كه بدان ، حلال از حرام ، بازشناخته مى شود .

اگر من به عشق او جان خويش بخشم
در اين جانبازى هيچ گناهى نيست .

مردمى كه با او دشمنى ورزيدند ، در آتش روند
گرچه هزار سال نماز بگزارند و روزه بگيرند .

نه ؛ به خدا نمازى پذيرفته نمى شود
بدون ولايتِ پيشواى عادل .

امير مؤمنان! تكيه گاهم تويى
سرگُل سپيدبختان ، پناه من است .

اين سخن ، آيين من است و اين ، سخن من است
اى پروردگارم تا به هنگام ديدار تو .

بيزارم از آن كه با على دشمنى ورزيد
و با او جنگيد از ميان ناپاكزادگان .

نصب او را در روز غدير
از سوى خداوند و بهترينِ مردم ، فراموش كردند .

با آن كه سخنم را بد مى شمارند
فضل على به سان درياى موّاج است .

از آنان كه وى را كنار زدند ، بيزارم
او به جايگاه ، از همه پيش تر بود .

على جنگجويان را گريزان ساخت
هنگامى كه در دست او شمشير بُرنده ديدند .

درود پروردگارم بر خاندان پيامبر
درودى كامل و تمام!

1.محمّد بن عبد اللّه حميرى ، دوست عمرو بن عاص بود . گمان مى رود كه او پسر قاضى عبد اللّه بن محمّد حميرى باشد كه معاويه او را مسئول ديوان خاتم كرد . صاحب الغدير ، وى را از شاعران قرن اوّل هجرى شمرده است و براى قصيده او داستان مشهورى نقل شده است . روزى طِرِمّاح طايى ، هشام مرادى و محمّد بن عبد اللّه حميرى نزد معاويه بودند . معاويه ، كيسه اى درآورد و در پيش روى خود گذاشت و گفت : «اى شاعران عرب! حرفتان را درباره على بن ابى طالب بزنيد و جز حق مگوييد . اگر اين كيسه را به كسى كه درباره على حق بگويد ، ندهم ، فرزند صخر بن حرب نيستم» . طِرِمّاح برخاست و سخنى درباره على عليه السلام گفت و از وى بدگويى كرد . معاويه گفت : «بنشين! خدا خود مى داند كه قصد تو چيست و جايگاهت در چه حد است» . هاشم مرادى برخاست و سخن گفت و بدگويى كرد . معاويه به وى گفت : «كنار دوستت بنشين! خداوند ، موقعيت هر دوى شما را مى داند» . عمرو بن عاص به محمّد بن عبد اللّه حميرى ـ كه دوست صميمى وى بود ـ گفت : «حرف بزن و جز حق مگو» . محمّد بن عبد اللّه ايستاد ، سخن گفت و اين قصيده را خواند . معاويه گفت : «تو راستگوترين آنانى . اين كيسه را بگير» (ر .ك : الغدير : ج ۲ ص ۱۷۸) .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
216

۱۰ / ۴

مُحَمَّدٌ الحِميَرِيُّ ۱

۳۹۹۷ . يقول :


بِحَقِّ مُحَمَّدٍ قولوا بِحَقٍّ
فَإِنَّ الإِفكَ مِن شِيَمِ اللِّئامِ

أبَعَد مُحَمَّدٍ بِأَبي واُمّي
رَسولِ اللّهِ ذِي الشَّرَفِ الهُمامِ

ألَيسَ عَلِيٌّ أفضَلَ خَلقِ رَبّي
وأشرَفَ عِندَ تَحصيلِ الأَنامِ ؟

وِلايَتُهُ هِيَ الإِيمانُ حَقّا
فَذَرني مِن أباطيلِ الكَلامِ

وطاعَةُ ربِّنا فيها وفيها
شِفاءٌ لِلقُلوبِ مِنَ السَّقامِ

عَلِيُّ إمامُنا بِأَبي واُمّي
أبُو الحَسَنِ المُطَهَّرُ مِن حَرامِ

إمامُ هُدىً أتاهُ اللّهُ عِلما
بِهِ عُرِفَ الحَلالُ مِنَ الحَرامِ

ولَو أنّي قَتَلتُ النَّفسَ حُبّا
لَهُ ما كانَ فيها مِن أثامِ

يَحُلُّ النّارَ قَومٌ أبغَضوهُ
وإن صَلّوا وصاموا ألفَ عامِ

ولا وَاللّهِ لا تَزكو صَلاةٌ
بِغَيرِ وِلايَةِ العَدلِ الإِمامِ

أميرَ المُؤمِنينَ بِكَ اعتِمادي
وبِالغُرِّ المَيامينِ اعتِصامي

فَهذَا القَولُ لي دِينٌ وهذا
إلى لُقياكَ يا رَبّي كَلامي

بَرِئتُ مِن الَّذي عادى عَلِيّا
وحارَبَهُ مِنَ اولادِ الحَرامِ

تَناسَوا نَصبَهُ في يَومِ «خُمٍّ»
مِنَ الباري ومِن خَيرِ الأَنامِ

بِرَغمِ الأَنفِ مَن يَشنَأُ كَلامي
عَلِيٌّ فَضلُهُ كَالبَحرِ طامي ۲

وأبرَأُ مِن اُناسٍ أخَّروهُ
وكانَ هُوَ المُقَدَّمَ بِالمَقامِ

عَلِيٌّ هَزَّمَ الأَبطالَ لَمّا
رَأَوا في كَفِّهِ ذاتَ الحُسامِ

عَلى آلِ الرَّسولِ صَلاةُ رَبّي
صَلاةً بِالكَمالِ وبِالتَّمامِ ۳

1.محمّد بن عبد اللّه الحميري : زميل عمرو بن العاص ، أحسبه ابن القاضي عبد اللّه بن محمّد الحميري الذي قلَّدهُ معاوية بن أبي سفيان ديوان الخاتم . عدّه صاحب الغدير من شعراء القرن الأوّل الهجري ، ولقصيدته «بحقّ محمّد قولوا بحقّ ...» قصّة مشهورة ؛ فقد اجتمع الطرمّاح الطائي ، وهشام المرادي ، ومحمّد بن عبد اللّه الحميري عند معاوية بن أبي سفيان ، فأخرج بدرة فوضعها بين يديه ، وقال : يا معشر شعراء العرب! قولوا قولكم في عليّ بن أبي طالب ، ولا تقولوا إلّا الحقّ ، وأنا نفيٌّ من صخر بن حرب إن أعطيت هذه البدرة إلّا من قال الحقّ في عليّ . فقام الطرمّاح وتكلّم في عليّ ووقع فيه ، فقال له معاوية : اجلس فقد عرف اللّه نيّتك ورأى مكانك ! ثمّ قام هشام المرادي فقال أيضا ووقع فيه ، فقال له معاوية : اجلس مع صاحبك فقد عرف اللّه مكانكما ! فقال عمرو بن العاص لمحمّد بن عبد اللّه الحميري ـ وكان خاصّا به ـ : تكلّم ولا تقل إلّا الحقّ . فقام محمّد بن عبد اللّه فتكلّم ثمّ قال : «بحقّ محمّد ...» القصيدة ، فقال معاوية : أنت أصدقهم قولاً ، فخذ هذه البدرة (راجع الغدير : ج ۲ ص ۱۷۸) .

2.طما البحر : ارتفع بأمواجه (النهاية : ج ۳ ص ۱۳۹ «طما») .

3.بشارة المصطفى : ص ۱۱ ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۲۵۹ ح ۵۳۱ ؛ فرائد السمطين : ج ۱ ص ۳۷۵ نحوه إلى «برئت» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 40012
صفحه از 551
پرینت  ارسال به