۳۹۴۲.شرح نهج البلاغةـ به نقل از عمر بن عبد العزيز ـ: پدرم سخنرانى مى كرد و در سخنرانى خود ، خوب پيش مى رفت. هرگاه به ياد كردِ على و بدگويى از او مى رسيد ، زبانش بند مى آمد ، رنگش زرد مى شد و حالش دگرگون مى گشت. در اين باره با او صحبت كردم.
گفت : آيا اين موضوع را متوجّه شده اى؟ اين مردم اگر آنچه را كه پدرت درباره على مى داند ، مى دانستند ، حتى يك نفر از آنان از ما پيروى نمى كرد.
ر. ك : ج ۱۲ ص ۵۶۵ (برداشته شدنِ دشنامگويى به امام) .
۸ / ۷
عَمْرَه دختر عبدِ وَد
۳۹۴۳.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از عاصم بن عمر بن قتاده ـ: هنگامى كه على بن ابى طالب عليه السلام ، عمرو بن عبد وَد را كشت ، خواهرش عَمره دختر عبد وَد ، در سوگش چنين سرود :
اگر كشنده عمرو ، غير از كشنده كنونى اش بود
تا زمانى كه جان در بدن داشتم ، مى گريستم.
امّا قاتلش كسى است كه بر او عيب گرفته نمى شود
و از دير باز ، به «بزرگِ شهر» ، نام آور است.
۳۹۴۴.شرح نهج البلاغة :خواهر عمرو بن عبد وُد ، وى را چنين مرثيه گفت :
اگر كشنده عمرو غير از كشنده كنونى اش بود
همواره تا بودم ، برايش مى گريستم.
امّا كشنده او بى همانند است
و از پدرش با عنوان «بزرگ شهر» ياد مى شد.