ر . ك : ج ۱۳ ص ۴۶۵ (قنبر ، بنده آزاد شده امير مؤمنان) .
۷ / ۱۶
مالك اَشتر
۳۹۰۷.تاريخ اليعقوبىـ در يادكرد بيعت مردم با اميرمؤمنان: ... آن گاه، مالك بن حارث اشتر به پا ايستاد و گفت : اى مردم! اين وصىّ وصى ها، و وارث دانش پيامبران، آزمايش دهنده بزرگ، و نيكْ بى نياز است. آن است كه كتاب خدا به ايمان ، و پيامبر خدا به بهشت رضوان براى او گواهى داده است ؛ آن كه در او فضايل، كمال يافته اند و در سابقه و دانش و فضلش، پيشينيان و پسينيان، ترديدى ندارند.
۳۹۰۸.وقعة صفينـ به نقل از ادهم ـ: مالك اشتر، در منطقه قُناصرين [ در شام]، در حالى كه بر اسبى سياه چون كلاغْ سوار بود، براى مردم سخنرانى كرد و گفت : ... پسر عموى پيامبرمان ، شمشيرى از شمشيرهاى خداوند، على بن ابى طالب با ماست ؛ آن كه با پيامبر خدا نماز گزارْد، هيچ مردى حتى تا زمان پيرى ، در نماز بر او پيشى نگرفته است. او را بيهوده گرى، خطاكارى و لغزش نبوده است . در دين خدا آگاه است، حدود الهى را مى داند، داراى رأيى اصيل، و بردبارى اى نيكو، و عفّتى ديرين است.
۳۹۰۹.شرح نهج البلاغةـ در يادكردِ آنچه كه مالك اشتر در پى سخنرانى امام على عليه السلام در منطقه ذى قار به هنگام رفتن به بصره و نفرين آن حضرت بر طلحه و زبير، گفت ـ: سپاسْ خدايى را كه بر ما منّت نهاد و ما را برترى داد، به ما نيكى كرد و حقّ نيكى را به جا آورد! سخن تو را ـ اى اميرمؤمنان ـ شنيديم. تو درست گفتى و موفّق بودى. تو پسر عموى پيامبر ما، و داماد و وصىّ اويى. اوّلين كسى هستى كه او را پذيرفتى و با وى نماز گزارْدى، در همه جنگ هاى او حضور داشتى، و در همه آنها، برترى از آنِ تو نسبت به همه امّت است . هر كس تو را پيروى كرد، به نصيبش رسيد و به پيروزى مژده داده شد، و هر كس تو را نافرمانى كرد و از تو روى گردانْد، به جايگاهش در سياه چال جهنم بازگشته است.
به جانم سوگند ـ اى اميرمؤمنان ـ كه جريان طلحه، زبير و عايشه برايمان دور از ذهن نبود. آن دو مرد، در جريانى قدم گذاشتند و بدون آن كه تو چيزى انجام دهى و يا ستمى كرده باشى، از تو جدا شدند. اگر آن دو مى پندارند كه خون عثمان را مى خواهند، بايد نخست از خود بخواهند؛ چرا كه آن دو اوّلين كسانى بودند كه مردم را عليه او شوراندند و به ريختن خونش واداشتند ، و خدا را گواه مى گيرم كه اگر آن دو به بيعتى كه از آن بيرون رفتند، دوباره وارد نشوند، آن دو را هم به عثمان ملحق خواهيم ساخت ؛ چرا كه شمشيرهايمان بر دوشمان است و دل هايمان در سينه هايمان، و ما امروز، همان گونه ايم كه ديروز بوديم.