۴۰۰۶ . و نيز سروده است :
كلام على به حارث ، شگفت است
و او چه بسيار سخنان شگفتى دارد .
گفت : اى حارث هَمْدانى! هركس بميرد ، مرا مى بيند
چه مؤمن باشد و چه منافق .
به ديده ، مرا مى شناسد و من او را مى شناسم
با اوصاف و نام و كارهايش .
و تو در هنگام عبور از صراط ، مرا مى شناسى
پس ، از لغزش و افتادن مترس .
تشنگى ات را به آب سردى برطرف مى كنم
كه در شيرينى چون عسل است .
به آتش ، هنگامى كه بر روى پل
نگه داشته مى شوى ، خواهم گفت : وى را رها كن!
رهايش كن و نزديكش نرو ؛ چرا كه
وى را ريسمانى است كه به ريسمان وصى ، گِرِه خورده است .
۴۰۰۷ . و نيز سروده است :
در حرم الهى و جاى امن آن ، او را به دنيا آورد
و در خانه خدا ، آن جا كه درگاه و درِ مسجد است .
بانوى سپيد روىِ پاكْ دامن و بزرگوارى كه
فرزندش پاك بود و جايگاه ولادتش نيز پاك بود
در شبى كه نُحوست ستارگانش غايب شده بود
و ماه درخشانِ خوش بختى اش سرزده بود .
هرگز قابله اى ، چون او را در قنداقى نپيچيده بود
مگر پسر آمنه ، محمّدِ پيامبر را .