11
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9

ر . ك : ج ۱۳ ص ۷۹ (احنف بن قيس) .

۷ / ۳

اُمّ الخير

۳۸۹۰.بلاغات النساءـ به نقل از شعبى ـ: معاويه به فرماندار خود در كوفه نوشت : امّ الخير ، دختر حَريش ابن سراقه بارقى را در قافله اى با همراهانى خوش رفتار و در امنيت كامل ، نزد من بفرست ... . هنگامى كه نزد معاويه رسيد ، وى را سه روز در بين زنان حرمِ خود ، جاى داد و در روز چهارم ، به او اجازه حضور داد و گروهى را هم جمع كرد.
امّ الخير ، وارد شد و گفت : سلام بر امير مؤمنان!
معاويه گفت : سلام بر تو و سوگند به خدا، مرا به اين نام ، على رغم خواست دلت صدا كردى.
امّ اخير گفت : مرد! اين موضوع را رها كن ؛ چون غير منتظره هاى قدرت ، براى كسى كه بداند ، نابود كننده است .
معاويه گفت : راست گفتى اى خاله! مسافرت را چگونه يافتى؟
امّ الخير گفت : همچنان در سلامت و عافيت بودم تا به اموالى فراوان و بخششِ بسيار رسيدم. من در كنار پادشاهى مهربان ، در زندگى اى خوش به سر مى بَرم.
معاويه گفت : من با حُسن نيّت خود ، بر شما پيروز شدم.
امّ الخير گفت : بس كن ، اى مرد! تو را آن قدر سخن باطل هست كه بر زمينت بزند.
معاويه گفت : تو را براى اين كار ، نخواسته بودم.
گفت : من فقط در ميدان تو گام مى زنم. اگر چيزى را مطرح كنى ، مطرح مى كنم. از هر چه مى خواهى ، بپرس.
معاويه گفت : در روز كشته شدن عمّار بن ياسر ، چه بر زبان مى راندى؟
امّ الخير گفت : سوگند به خدا، از قبل ، درباره آن نينديشيده بودم و بعد هم آن را اصلاح نكردم ؛ بلكه سخنانى بود كه يكباره ، در ميان حادثه بر زبانم جارى شد ، و اگر مى خواهى سخنى غير از آن برايت بگويم ، مى گويم.
معاويه گفت : نه ، همان را مى خواهم .
آن گاه ، رو به يارانش كرد و گفت : كدام يك از شما گفتار امّ الخير را به ياد دارد؟
يكى از آنان گفت : من آن را چون سوره حمد ، از حفظ دارم.
گفت : بگو .
مرد ، [ چنين] تعريف كرد :
آرى ، اى امير مؤمنان! گويى اكنون او (امّ الخير) را مى بينم كه در بُردى زبيدى و پُر حاشيه ، بر شتر نَرِ خاكسترى نشسته و اطرافش را زيراندازى احاطه كرده بود و در دستش تازيانه اى با نوك چند رشته بود و چون شتر نرى هيجان زده ، مى غرّيد و مى گفت : «اى مردم ! از پروردگار خود پروا كنيد ، چرا كه زلزله رستاخيز، امرى هولناك است» . خداوند ، حق را آشكار ساخته است ، دليل را بيان كرده است ، راه را روشن ساخته است ، پرچم را بر افراشته ، و شما را در تاريكىِ مبهم و سياهىِ تيره گون ، رها نكرده است.
خداوند ، شما را بيامرزد! كجا مى رويد؟ آيا از امير مؤمنان [ على عليه السلام ] ، فرار مى كنيد؟ يا از سپاه[ ـِ دشمن ]مى گريزيد؟ و يا از اسلام، روى برتافته ايد؟ يا از حق بازگشته ايد؟ آيا سخن خداى عز و جل را نشنيده ايد كه مى گويد : «و البته شما را مى آزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را بازشناسيم و گزارش هاى [ مربوط به] شما را رسيدگى كنيم» .
آن گاه ، سرِ خود را به سوى آسمان بلند كرد ، در حالى كه مى گفت : پروردگارا! شكيبايى به سررسيده و يقين ، ضعيف گرديده و ترس ، گسترش يافته است. پروردگارا! زمام قلب ها در دست توست. همه را يكْ سخن ، بر محور او (على عليه السلام ) بر پايه تقوا گِرد آور و دل ها را بر هدايت ، پيوند ده ، و حق را به اهلش برگردان.
خداوند شما را رحمت كند. به سوى امام عادل ، وصىّ باوفا و صدّيق اكبر بشتابيد. اينها كينه هاى بدرى و بغض هاى جاهلى و انتقامجويى هاى اُحدى است كه معاويه در روزگار غفلت ، بدانها چنگ زده تا بدان وسيله ، از خون هاى بنى عبد شمس انتقام بگيرد.
آن گاه گفت : «با پيشوايان كفر بجنگيد ، چرا كه آنان را هيچ پيمانى نيست؛ باشد كه [ از پيمان شكنى] باز ايستند» . اى گروه انصار و مهاجران! شكيبايى كنيد. با بصيرتى الهى و پايمردى اى الهام گرفته از دين ، جنگ كنيد. گويى فرداى شما را مى بينم كه شاميان را چون گلّه گورخرانِ فرارى مى بينيد كه نمى دانند در كدام سوراخ زمين بگريزند. آنان ، آخرت را به دنيا فروختند ، و گم راهى را برابر هدايت خريدند. بينايى را به كورى فروختند و پس از اندكى ، پشيمان خواهند شد. آن گاه كه ندامت به سراغشان آمد ، درخواست گذشت خواهند كرد. سوگند به خدا، آن كه از حق، روى گردانَد ، در باطل قرار مى گيرد ، و آن كه به راه بهشت نرود ، در دوزخ فرو مى افتد.
اى مردم! زيركان ، عمر دنيا را كم دانستند و از آن ، دلْ شستند و زمان آخرت را بسيار شمردند و براى آن ، تلاش كردند. سوگند به خدا ـ اى مردم ـ ، اگر پايمال شدن حقوق ، و تعطيل شدن حدود ، و آشكار شدن ستمكاران ، و قدرت يابى كلمه شيطان نبود ، هر آينه ، گام نهادن در راه مرگ را بر آسايش و خوشىِ زندگى بر نمى گزيديم. خدا ، شما را رحمت كند! از پسر عموى پيامبر خدا و شوهر دخترش و پدر پسرانش به كجا روى مى آوريد؟! كسى كه از طينت او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) آفريده شده و از سرچشمه او جدا شده است ، به رازهاى او ويژه گشته ، و دروازه شهر خود و شاخص مسلمانان قرارش داده است. به بغض او منافقان را آشكار كرده است و همواره چنين بوده كه خداوند عز و جل به يارى خود ، او را كمك رسانده است و استوارى اش را بر سنّت ، پيش برده است؛ و براى راحتى، از روشش منحرف نشده است.
او شكافنده سرها و شكننده بت هاست. هنگامى كه نماز گزارْد ، مردم مشرك بودند ، و پيروىِ خدا كرد ، حالْ آن كه مردم ، در ترديد بودند و كار ، به همين منوال بود تا آن كه جنگجويان بدر را كُشت و اهل اُحد را از بين برد ، و جمع قبيله هوازن را متفرّق كرد؛ و چه بسيار حوادثى كه در دل قومى نفاق و ارتداد و دشمنى را نشاند! من در سخن ، تلاش كردم و در نصيحت ، كوشش بسيار نمودم. توفيق، از خداست و بر شما باد درود و رحمت و بركت خدا!
معاويه گفت : سوگند به خدا ـ اى امّ الخير ـ ، با اين گفتار ، جز كشته شدن مرا اراده نكردى. سوگند به خدا، اگر تو را بكشم ، بر من حَرَجى نيست.
امّ الخير گفت : سوگند به خدا ، ـ اى پسرِ هند! ـ بر من ناخوشايند نيست اگر خداوند مرگم را به دست كسى جارى سازد كه با بدبختىِ او ، مرا به سعادت رسانَد.


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
10

راجع : ج ۱۳ ص ۷۸ (الأحنف بن قيس) .

۷ / ۳

اُمُّ الخَيرِ

۳۸۹۰.بلاغات النساء عن الشعبي :كَتَبَ مُعاوِيَةُ إلى واليهِ بِالكوفَةِ : أن أوفدِ عَلَيَّ اُمَّ الخَيرِ بِنتَ الحَريشِ بنِ سُراقَةَ البارِقِيَّةَ رِحلَةً مَحمودَةَ الصُّحبَةِ غَيرَ مَذمومَةِ العاقِبَةِ ... فَلَمّا قَدِمَت عَلى مُعاوِيَةَ أنزَلَها مَعَ الحَرَمِ ثَلاثا ثُمَّ أذِنَ لَها فِي اليَومِ الرّابِعِ وجَمَعَ لَهَا النّاسَ ، فَدَخَلَت عَلَيهِ فَقالَت : اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ! فَقالَ : وعَلَيكِ السَّلامُ وبِالرَّغمِ ـ وَاللّهِ ـ مِنكِ دَعَوتِني بِهذَا الِاسمِ ، فَقالَت : مَه يا هذا! فَإِنَّ بَديهَةَ السُّلطانِ مَدحَضَةٌ لِما يُحِبُّ عِلمَهُ . قالَ ۱ : صَدَقتِ يا خالَةُ ، وكَيفَ رَأَيتِ مَسيرَكِ ؟ قالَت : لَم أزَل في عافِيَةٍ وسَلامَةٍ حَتّى اُوفِدتُ إلى مُلكٍ جَزلٍ وعَطاءٍ بَذلٍ ، فَأَنا في عَيشٍ أنيقٍ عِندَ مَلِكٍ رَفيقٍ ، فَقالَ مُعاوِيَةُ : بِحُسنِ نِيَّتي ظَفِرتُ بِكُم واُعِنتُ عَلَيكُم !
قالَت : مَه يا هذا ! لَكَ وَاللّهِ مِن دَحضِ المَقالِ ما تُردي عاقِبَتُهُ .
قالَ : لَيسَ لِهذا أرَدناكِ .
قالَت : إنَّما أجري في مَيدانِكَ إذا أجرَيتَ شَيئا أجرَيتُهُ ، فَاسأَل عَمّا بَدا لَكَ .
قالَ : كَيفَ كانَ كَلامُكِ يَومَ قَتلِ عَمّارِ بنِ ياسِرٍ ؟
قالَت : لَم أكُن وَاللّهِ رَوَّيتُهُ قَبلُ ، ولا زَوَّرتُهُ ۲ بَعدُ ، وإنَّما كانَت كَلِماتٍ نَفَثَهُنَّ لِساني حينَ الصَّدمَةِ ، فَإِن شِئتَ أن اُحَدِّثَ لَكَ مَقالاً غَيرَ ذلِكَ فَعَلتُ .
قالَ : لا أشاءُ ذلِكَ .
ثُمَّ التَفَتَ إلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّكُم حَفِظَ كَلامَ اُمِّ الخَيرِ ؟
قالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : أنَا أحفَظُهُ يا أميرَ المُؤمِنينَ كَحِفظي سورَةَ الحَمدِ ، قالَ : هاتِهِ .
قالَ : نَعَم ، كَأَنّي بِها يا أميرَ المُؤمِنينَ وعَلَيها بُردٌ زَبيدِيٌّ كَثيفُ الحاشِيَةِ ، وهِيَ عَلى جَمَلٍ أرمَكَ ۳ وقَد اُحيطَ حَولَها حِواءٌ وبِيَدِها سَوطٌ مُنتَشِرٌ الضَّفرِ ، وهِيَ كَالفَحلِ يَهدِرُ في شِقشِقَتِهِ ، تَقولُ : «يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ ءٌ عَظِيمٌ» ۴ ، إنَّ اللّهَ قَد أوضَحَ الحَقَّ ، وأبانَ الدَّليلَ ، ونَوَّرَ السَّبيلَ ، ورَفَعَ العَلَمَ ، فَلَم يَدَعكُم في عَمياءَ مُبهَمَةٍ ، ولا سَوداءَ مُدلَهِمَّةٍ ، فَإِلى أينَ تُريدونَ رَحِمَكُم اللّهُ ؟ أفِرارا عَن أميرِ المُؤمِنينَ ، أم فِرارا مِنَ الزَّحفِ ، أم رَغبَةً عَنِ الإِسلامِ ، أمِ ارتِدادا عَنِ الحَقِّ ؟ أ ما سَمِعتُمُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَقولُ : «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَـهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّـبِرِينَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَكُمْ» ۵ .
ثُمَّ رَفَعَت رَأسَها إلَى السَّماءِ وهِيَ تَقولُ : «اللّهُمَّ قَد عيلَ الصَّبرُ ، وضَعُفَ اليَقينُ ، وَانتَشَرَ الرُّعبُ ، وبِيَدِكَ يا رَبِّ أزِمَّةُ القُلوبِ ، فَاجمَع إلَيهِ الكَلِمَةَ عَلَى التَّقوى ، وألِّفِ القُلوبَ عَلَى الهُدى ، وَاردُدِ الحَقَّ إلى أهلِهِ» هَلُمّوا ـ رَحِمَكُمُ اللّهُ! ـ إلَى الإِمامِ العادِلِ ، وَالوَصِيِّ الوَفِيِّ ، وَالصِّدّيقِ الأَكبَرِ ، إنَّها إحَنٌ ۶ بَدرِيَّةٌ ، وأحقادٌ جاهِلِيَّةٌ ، وضَغائِنُ اُحُدِيَّةٌ ، وَثَبَ بِها مُعاوِيَةُ حينَ الغَفلَةِ ، لِيُدرِكَ بِها ثاراتِ بَني عَبدِ شَمسٍ .
ثُمَّ قالَت : «قَـتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لآَ أَيْمَـنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ» ۷ ، صَبرا ، مَعشَرَ الأَنصارِ وَالمُهاجِرينَ ، قاتِلوا عَلى بَصيرَةٍ مِن رَبِّكُم ، وثَباتٍ مِن دينِكُم ، وكَأَنّي بِكُم غَدا لَقَد لَقيتُم أهلَ الشّامِ كحُمُرٍ مُستَنفِرَةٍ ، لا تَدري أينَ يُسلَكُ بِها مِن فِجاجِ الأَرضِ ، باعُوا الآخِرَةَ بِالدُّنيا ، وَاشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدى ، وباعُوا البَصيرَةَ بِالعَمى ، عَمّا قَليلٍ لَيُصبِحُنَّ نادِمينَ ، حَتّى تَحُلَّ بِهِمُ النَّدامَةُ ، فَيَطلُبونَ الإِقالَةَ . إنَّهُ وَاللّهِ مَن ضَلَّ عَنِ الحَقِّ وَقَعَ فِي الباطِلِ ، ومَن لَم يَسكُنِ الجَنَّةَ نَزَلَ النّارَ .
أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ الأَكياسَ استَقصَروا عُمُرَ الدُّنيا فَرَفَضوها ، وَاستَبطَأوا مُدَّةَ الآخِرَةِ فَسَعَوا لَها . وَاللّهِ أيُّهَا النّاسُ ! لَولا أن تَبطُلَ الحُقوقُ ، وتُعَطَّلَ الحُدودُ ، ويَظهَرَ الظّالِمونَ وتَقوى كَلِمَةُ الشَّيطانِ لَمَا اختَرنا وُرودَ المَنايا عَلى خَفضِ العَيشِ وطيبِهِ ، فَإِلى أينَ تُريدونَ رَحِمَكُمُ اللّهُ عَنِ ابنِ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وزَوجِ ابنَتِهِ ، وأبِي ابنَيهِ ؟ خُلِقَ مِن طينَتِهِ ، وتَفَرَّعَ مِن نَبعَتِهِ ، وخَصَّهُ بِسِرِّهِ ، وجَعَلَهُ بابَ مَدينَتِهِ وعَلَمَ المُسلِمينَ ، وأبانَ بِبُغضِهِ المُنافِقينَ ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ يُؤَيِّدُهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِمَعونَتِهِ ، ويَمضي عَلى سَنَنِ استِقامَتِهِ ، لا يَعرُجُ لِراحَةِ الدَّأبِ .
هاهُوَ مُفَلِّقُ الهامِ ومُكَسِّرُ الأَصنامِ ، إذ صَلّى وَالنّاسُ مُشرِكونَ ، وأطاعَ وَالنّاسُ مُرتابونَ ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى قَتَلَ مُبارِزي بَدرٍ ، وأفنى أهلَ اُحُدٍ ، وفَرَّقَ جَمعَ هَوازِنَ ، فَيالَها مِن وَقائِعَ زَرَعَت في قُلوبِ قَومٍ نِفاقا ورِدَّةً وشِقاقا ! قَدِ اجتَهَدتُ فِي القَولِ ، وبالَغتُ فِي النَّصيحَةِ ، وبِاللّهِ التَّوفيقُ وعَلَيكُمُ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ : وَاللّهِ يا اُمَّ الخَيرِ ، ما أرَدتِ بِهذَا الكَلامِ إلّا قَتلي ، وَاللّهِ لَو قَتَلتُكِ ما حَرِجتُ في ذلِكَ .
قالَت : وَاللّهِ ما يَسوؤُني يَابنَ هِندٍ! أن يُجرِيَ اللّهُ ذلِكَ عَلى يَدَي مَن يُسعِدُنِيَ اللّهُ بِشَقائِهِ . ۸

1.في المصدر : «قالت» ، والصحيح ما أثبتناه .

2.التَّزوير : إصلاح الكلام وتهيئته (لسان العرب : ج ۴ ص ۳۳۷ «زور») . تريد أنّها قالته ارتجالاً .

3.مِن الرُّمكة : لون الرماد ، وقيل : حُمرةٌ يخلطها سواد (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۴۳۴ «رمك») .

4.الحجّ : ۱ .

5.محمّد : ۳۱ .

6.جمع إحْنة ؛ الحقد في الصدر (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۸ «أحن») .

7.التوبة : ۱۲ .

8.بلاغات النساء : ص ۵۵ ، العقد الفريد : ج ۱ ص ۳۴۳ ، صبح الأعشى : ج ۱ ص ۲۴۸ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 40117
صفحه از 551
پرینت  ارسال به