۳۹۵۰.شرح نهج البلاغة :ابو جعفر گفت : روايت شده است كه معاويه به سمرة بن جندب ، صد هزار درهم داد تا وى روايت كند كه اين آيه ، درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است : «و از ميان مردم ، كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجّب وا مى دارد ، و خدا را بر آنچه در دل دارد ، گواه مى گيرد ، حال آن كه او سخت ترينِ دشمنان است؛ و چون برگردد [ يا راستى يابد] ، كوششى مى كند كه در زمين ، فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد ، و خداوند ، تباهكارى را دوست نمى دارد» .
و [ روايت كند كه] اين آيه ، درباره ابن ملجم نازل شده است : «و از ميان مردم ، كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى فروشد» ؛ ولى وى نپذيرفت. دويست هزار درهم داد ، نپذيرفت . سيصد هزار درهم داد ، نپذيرفت . چهار صد هزار درهم بخشيد ، قبول كرد و آن را روايت كرد!
ابو جعفر گفت : واقعيتْ آن است كه بنى اميّه ، از بيان فضايل على عليه السلام منع مى كردند و راوىِ فضايل وى را مجازات مى كردند ، به گونه اى كه حتّى اگر كسى حديثى را از على عليه السلام نقل مى كرد كه مربوط به فضايل او نبود ، بلكه مربوط به شرايع دين بود ، جرئت نمى كرد نام او را ببرد و مى گفت : «ابو زينب گفت».
از عطاء ، از عبد اللّه بن شَدّاد بن هاد، روايت شده است كه گفت : دوست دارم آزاد باشم و يك روز تا شب ، فضايل على بن ابى طالب عليه السلام را نقل كنم و [ سپس] گردنم با شمشير ، قطع گردد.
ابو جعفر گفت : احاديث رسيده در فضايل او اگر در شهرت و فراوانى و بسيارىِ نقل ، به مقدار زياد نبود ، به خاطر ترس و تقيّه از بنى مروان و طول مدّت و شدّت مخالفت ، نقل آنها قطع مى شد ، و اگر خداوند در اين مرد ، سرّى نمى نهاد ـ كه آن كه مى داند ، مى داند ـ ، در فضيلت او حديثى نقل نمى شد و منقبتى از او شناخته نمى گشت. مگر نه اين است كه اگر بزرگِ قريه اى بر يكى از ساكنان آن خشم گيرد و مردم را از يادكردِ او به خير و خوبى منع كند ، يادش از بين مى رود و نامش فراموش مى گردد و در حالى كه موجود است ، معدوم مى شود ، و در حالى كه زنده است ، مُرده مى گردد؟!