85
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7

۷ / ۴

درخواست امام براى قيام (در دفاع از مصر) و نافرمانى يارانش

۲۸۲۶.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبد اللّه بن فُقيم، پس از ذكر يارى خواهى محمّد بن ابى بكر از على عليه السلام ـ: على عليه السلام در ميان مردم ايستاد و فرمان داد تا مردم براى نماز [ نزد او ]گرد آيند . مردم گرد آمدند. خدا را حمد و ثنا گفت و بر محمّد صلى الله عليه و آله درود فرستاد . سپس فرمود:
«امّا بعد؛ اين فرياد محمّد بن ابى بكر و برادران مصرى شماست. دشمن خدا و دوستِ دشمنان خدا، پسر نابغه (عمرو عاص) به سوى آنان شتافته است. مبادا گم راهان در باطل خود و گرايش به راه طاغوت، همبسته تر از شما در اين راه حقّتان باشند! آنان آغازگر جنگ با شما و برادران شمايند . به پشتيبانى و يارى برادران خود بشتابيد.
اى بندگان خدا! مصر بزرگ تر از شام است و هم خير آن بيشتر است و هم مردمانش بهترند. مبادا آن را از چنگ شما درآورند. ماندن مصر در دست شما، عزّتى براى شما و شكستى براى دشمنان شماست. به سوى جَرعه ۱ ـ بين حيره ۲ و كوفه ـ بيرون شويد و فردا به خواست خدا آن جا يكديگر را ببينيم».
راوى گويد: فردا كه شد، على عليه السلام پياده بيرون رفت و صبحگاهان آن جا فرود آمد. تا نيم روز همان روز آن جا ماند. هيچ كس از آنان به آن جا نيامد. وى نيز برگشت. شامگاهان در پى بزرگان كوفه فرستاد. در دارالحكومه خدمت او آمدند، در حالى كه حضرت، غمگين و گرفته بود. فرمود:
«خدا را سپاس بر آنچه قضا و قدرش بر كار من جارى شده است و مرا ـ اى گروه ـ به شما دچار ساخته است؛ كسانى كه وقتى فرمان مى دهم ، فرمان نمى برند و چون فرا مى خوانم ، پاسخ نمى دهند. دشمنتان بى پدر باد! براى صبر و جهاد در راه حقّ خويش منتظر چيستيد؟ مرگ و ذلت در همين دنيا براى شما در غير راه حق است. به خدا سوگند ، اگر مرگ فرا رسد ـ كه حتما آمدنى است ـ ، ميان من و شما در حالى جدايى خواهد افكند كه از مصاحبت شما ناراحتم و از شما بيزار.
خدا خيرتان دهد! نه دينى داريد كه محور تجمّع شما شود ، و نه غيرتى كه شما را برانگيزد، آن گاه كه صداى دشمنتان را مى شنويد كه وارد شهرهاى شما شده ، دست به غارت مى زند. آيا شگفت نيست كه معاويه، جفاكاران تبهكار را بى آن كه پولى دهد يا كمكى برايشان بفرستد ؛ فرا مى خواند و آنان هم پاسخ مى دهند و سالى دو سه بار هر جا كه مى خواهد ، اعزامشان مى كند؛ امّا من شما خردمندان و باقى مانده مردم را با كمك مالى و بخشش فرا مى خوانم، از دور من پراكنده مى شويد، نافرمانى مى كنيد و بر ضدّ من اختلاف به راه مى اندازيد؟!
مالك بن كعب همدانى برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! مردم را فراخوان، همانا پس از عروس، عطرى به كار نيايد! ۳ جانم را براى چنين روزى ذخيره كرده بودم. جز با حمله، پاداشى نخواهد بود. [ اى مردم!] از خدا پروا كنيد و امامتان را پاسخ دهيد و دعوتش را يارى كرده، با دشمنش بستيزيد. اى امير مؤمنان! من به سوى جنگ مى روم.
به گفته راوى، على عليه السلام منادىِ خود (سعد) را فرمان داد تا در ميان مردم جار زند: هلا! همراه مالك بن كعب به سوى مصر روان شويد. وى خارج شد. على عليه السلام هم با او خارج شد. نگاه كرد ، ديد تنها حدود دو هزار نفر بيرون شدند. فرمود: «حركت كن . به خدا سوگند ، فكر نمى كنم به آنان برسى مگر وقتى كه كارشان تمام شده باشد».
مالكْ آنان را پنج [شب] حركت داد . چون امام عليه السلام خبر يافت كه مصر فتح شده و محمّد بن ابى بكر به شهادت رسيده است، عبد الرحمان بن شريح شبامى را به سوى مالك بن كعب فرستاد و او را از ميان راه برگرداند.

1.جرعه، جايى نزديك كوفه است (معجم البلدان : ج ۲ ص ۱۲۷) .

2.حيره، شهرى باستانى و پر درخت در حدود يك فرسخى كوفه و محلّ سكونت خاندان نعمان بن منذر بوده است (تقويم البلدان : ص ۲۹۹) .

3.ضرب المثلى است براى كسى كه چيز ارزنده اى را ذخيره نمى كند. اولين بار اين جمله را زنى به نام اسماء بنت عبد اللّه از قبيله عذره گفت كه شوهرى به نام عروس داشت كه پسرعمويش بود. او مُرد و زن، اين جمله را گفت (مجمع الأمثال : ج ۳ ص ۱۵۱) .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
84

۷ / ۴

إستِنهاضُ الإِمامِ لِلدِّفاعِ عَن مِصرَ ، وعِصيانُ أصحابِهِ

۲۸۲۶.تاريخ الطبري عن عبد اللّه بن فُقَيمـ بَعدَ ذِكرِ استِصراخِ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ إلى عَلِيٍّ عليه السلام ـ: قامَ عَلِيٌّ فِي النّاسِ وقَد أمَرَ فَنودِيَ : الصَّلاةُ جامِعَةً ! فَاجتَمَعَ النّاسُ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ :
أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ هذا صَريخُ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ وإخوانِكُم مِن أهلِ مِصرَ ، قَد سارَ إلَيهِمُ ابنُ النّابِغَةِ عَدُوُّ اللّهِ ، ووُلِّيَ مَن عادَى اللّهَ ، فَلا يَكونَنَّ أهلُ الضَّلالِ إلى باطِلِهِم ، وَالرُّكونُ إلى سَبيلِ الطّاغوتِ أشَدَّ اجتِماعا مِنكُم عَلى حَقِّكُم هذا ، فَإِنَّهُم قَد بَدَؤوكُم وإخوانَكُم بِالغَزوِ ، فَاعجَلوا إلَيهِم بِالمُؤاساةِ وَالنَّصرِ .
عِبادَ اللّهِ ! إنَّ مِصرَ أعظَمُ مِنَ الشّامِ ، أكثَرُ خَيرا ، وخَيرٌ أهلاً ، فَلا تَغلِبوا عَلى مِصرَ ، فَإِنَّ بَقاءَ مِصرَ في أيديكُم عِزٌّ لَكُم ، وكَبتٌ لِعَدُوِّكُم ، اُخرُجوا إلَى الجَرعَةِ بَينَ الحيرَةِ وَالكوفَةِ ، فَوافوني بِها هُناكَ غَدا إن شاءَ اللّهُ .
قالَ : فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ خَرَجَ يَمشي ، فَنَزَلَها بُكرَةً ، فَأَقامَ بِها حَتَّى انتَصَفَ النَّهارُ يَومُهُ ذلِكَ ، فَلَم يُوافِهِ مِنهُم رَجُلٌ واحِدٌ ، فَرَجَعَ .
فَلَمّا كانَ مِنَ العَشِيِّ بَعَثَ إلى أشرافِ النّاسِ ، فَدَخَلوا عَلَيهِ القَصرَ وهُوَ حَزينٌ كَئيبٌ ، فَقالَ :
الحَمدُ للّهِِ عَلى ما قَضى مِن أمري وقَدَّرَ مِن فِعلي وَابتَلاني بِكُم أيَّتُهَا الفِرقَةُ ؛ مِمَّن لا يُطيعُ اذا أمَرتُ ولا يُجيبُ إذا دَعَوتُ ، لا أبا لِغَيرِكُم ! ما تَنتَظِرونَ بِصَبرِكُم وَالجِهادِ عَلى حَقِّكُم ! المَوتُ وَالذُّلُّ لَكُم في هذِهِ الدُّنيا عَلى غَيرِ الحَقِّ ، فَوَاللّهِ ، لَئِن جاءَ المَوتُ ـ ولَيَأتِيَنَّ ـ لَيُفَرِّقَنَّ بَيني وبَينَكُم ، وأنَا لِصُحبَتِكُم قالٍ وبِكُم غَيرُ ضَنينٍ ، للّهِِ أنتُم لا دينَ يَجمَعُكُم ولا حَمِيَّةَ تُحميكُم ، إذا أنتُم سَمِعتُم بِعَدُوِّكُم يَرِدُ بِلادَكُم ويَشِنُّ الغارَةَ عَلَيكُم ، أوَ لَيسَ عَجَبا أنَّ مُعاوِيَةَ يَدعُو الجُفاةَ الطَّغامَ فَيَتَّبِعونَهُ عَلى غَيرِ عَطاءٍ ولا مَعونَةٍ ، ويُجيبُونَهُ فِي السَّنَةِ المَرَّتَينِ وَالثَّلاثِ إلى أيِّ وَجهٍ شاءَ ، وأنَا أدعوكُم ـ وأنتُم اُولُو النُّهى وبَقِيَّةُ النّاسِ ـ عَلَى المَعونَةِ وطائِفَةٌ مِنكُم عَلَى العَطاءِ ، فَتَقومونَ عَنّي وتَعصونَني وتَختَلِفونَ عَلَيَّ ؟
فَقامَ إلَيهِ مالِكُ بنُ كَعبٍ الهَمدانِيُّ ثُمَّ الأَرحَبِيُّ فَقالَ :
يا أميرَ المُؤمِنينَ اندُبِ النّاسَ فَإِنَّهُ لا عِطرَ بَعدَ عَروسٍ ، لِمِثلِ هذَا اليَومِ كُنتُ أدَّخِرُ نَفسي ، وَالأَجرُ لا يَأتي إلّا بِالكَرَّةِ . اِتَّقُوا اللّهَ وأجيبوا إمامَكُم وَانصُروا دَعوَتَهُ وقاتِلوا عَدُوَّهُ ، أنَا أسيرُ إلَيها يا أميرَ المُؤمِنينَ .
قالَ : فَأَمَرَ عَلِيٌّ مُناديهِ سَعداً فَنادى فِي النّاسِ : ألَا انتَدَبوا إلى مِصرَ مَعَ مالِكِ بنِ كَعبٍ .
ثُمَّ إنَّهُ خَرَجَ وخَرَجَ مَعَهُ عَلِيٌّ فَنَظَرَ فَإِذا جَميعُ مَن خَرَجَ نَحوَ ألفَي رَجُلٍ .
فَقالَ : سِر فَوَاللّهِ ، ما إخالُكَ تُدرِكُ القَومَ حَتّى يَنقَضي أمرَهُم . قالَ : فَخَرَجَ بِهِم فَسارَ خَمساً .
و[لَمَّا اُخبِرَ الإِمامُ بِفَتحِ مِصرَ وقَتلِ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ] سَرَّحَ عَلِيٌّ عبدَالرَّحمنِ بنَ شُرَيحِ الشِّبامِيَّ إلى مالِكِ بنِ كَعبٍ فَرَدَّهُ مِنَ الطَّريقِ . ۱

1.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۱۰۸ ؛ الغارات : ج ۱ ص ۲۸۹ عن جندب بن عبد اللّه وراجع الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۴۱۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34818
صفحه از 580
پرینت  ارسال به