فصل پنجم : جدا شدن شمارى از ياران امام
۵ / ۱
جرير بن عبد اللّه بجلى
۲۷۹۱.وقعة صِفّينـ به نقل از صالح بن صدقه كه پس از بيان نامه امام على عليه السلام به معاويه و فرستادن آن توسط جرير بن عبد اللّه و درنگ دراز مدّت او نزد معاويه، آورده است ـ: پس از آن كه جرير نزد على عليه السلام بازگشت، سخنان تهمت آميز مردم درباره جرير در مسئله معاويه زياد شد... جرير كه آن حرف ها را شنيد ، به قرقيسيا ۱ رفت، مردمى از قسر ۲ از بستگان او نيز به او پيوستند.
۲۷۹۲.امام على عليه السلامـ پيش از آن كه جرير بن عبد اللّه جدا شود، درباره وى گفته بود ـ: امّا اين مرد خشن در جاهليت (يعنى جرير بن عبد اللّه بجلى) ، او همه را پايين تر از خود مى پندارد و همه را كوچك شمرده، تحقير مى كند . او لبريز از آتش است، در عين حال، در پى رياست و حكومت است. و اين يك چشم (يعنى اشعث)، او را گم راه ساخته به طغيان مى كشاند . اگر سخنى با وى بگويد ، دروغ مى گويد و اگر به پاى او ايستادگى كند، تنهايش مى گذارد. اين دو مثل شيطان اند. «كه به انسان گفت: كافر شو، و چون كافر شد، گفت من از تو بيزارم . من از خداوند پروردگار جهانيان بيمناكم» ».