۷ / ۶
اندوه امام
۲۸۲۸.الغاراتـ به نقل از مالك بن جون حضرمى ـ: على عليه السلام فرمود: «خداوند ، محمّد را رحمت كند! جوانى نوسال بود. به خدا سوگند ، دوست داشتم كه هاشم مِرقال را بر مصر بگمارم. به خدا سوگند ، اگر او حاكم مصر مى شد ، به عمرو عاص و يارانش ميدان نمى داد و كشته نمى شد ، مگر در حالى كه دستش به قبضه شمشير بود، بى آن كه از محمّد بن ابى بكر نكوهشى كنم . او زحمت كشيد و وظيفه اش را انجام داد».
به على عليه السلام گفتند: اى امير مؤمنان ، بر محمّد بن ابى بكر خيلى بى تابى كردى!
فرمود: «چرا بى تابى نكنم؟ او پرورده دامنم و برادر فرزندانم بود . من نيز پدرش بودم و او را فرزند خويش مى شمردم».