۳۰۱۲.تاريخ اليعقوبى:مردم جمع شدند و با حسن بن على عليهماالسلام بيعت كردند. حسن بن على عليهماالسلامبه مسجد جامع بيرون آمد و خطبه بلندى خواند و عبد الرحمان بن ملجم را فرا خواند.
ابن ملجم گفت: پدرت تو را به چه چيز فرمان داد؟
فرمود: «مرا امر كرد كه جز قاتلش را نكشم، شكمت را سير كنم، جاى تو را نرم سازم . اگر زنده ماند، خودش قصاص يا عفو مى كند و اگر درگذشت، تو را به او ملحق كنم».
ابن ملجم گفت: حقّا كه پدرت در حال خشم و رضا حق مى گفت و به حقْ داورى مى كرد.
حسن عليه السلام با شمشير بر او ضربت زد. او ضربت را با دست گرفت . دستش قطع شد . آن گاه [ حسن عليه السلام ] او را كشت.
۳۰۱۳.الإرشاد:چون على عليه السلام درگذشت و خانواده اش از خاكسپارى او آسودند، حسن عليه السلام نشست و فرمود تا ابن ملجم را آوردند. چون در مقابل امام عليه السلام ايستاد، ايشان فرمود: «اى دشمن خدا! امير مؤمنان را كشتى و فساد بزرگى در دين پديد آوردى». سپس دستور داد گردنش را زدند.
امّ هيثم دختر اسود نخعى جسد او را درخواست كرد تا عهده دار سوزاندنش شود. امام عليه السلام جسدش را به او داد . او هم با آتش آن را سوزاند.
۳۰۱۴.تاريخ الطبرى :على عليه السلام حسن عليه السلام را از مُثله كردن [ قاتلش ] نهى كرده و فرموده بود: «اى فرزندان عبد المطّلب! مبادا شما را چنين بيابم كه به ريختن خون هاى مسلمانان پرداخته ايد و مى گوييد: امير مؤمنان كشته شد، امير مؤمنان كشته شد ! آگاه باشيد، به قصاص خون من جز قاتلم كشته نشود. حسن! بنگر اگر من از اين ضربتْ جان باختم، او را تنها يك ضربت درمقابل آن ضربت بزن و اين مرد را مُثله نكن ، كه من از پيامبر خدا شنيدم مى فرمود: از مثله كردن بپرهيزيد، هرچند كه درباره سگ هار و درنده باشد! ».
چون حضرت وفات يافت، امام حسن عليه السلام فرستاد ابن ملجم را آوردند. ابن ملجم به امام عليه السلام گفت: آيا مى خواهى برايت چيزى بگويم؟ به خدا سوگند ، من هرگز عهدى با خدا نبستم ، مگر آن كه به آن وفا كردم. من كنار خانه خدا با خدا عهد بستم كه على و معاويه را بكشم يا در اين راه كشته شوم. اگر بخواهى، مرا آزاد كن تا در پى كشتن معاويه بروم . براى توست عهد خدا بر گردن من كه اگر او را نكشتم، يا اگر كشتم و زنده ماندم، كه پيش تو آيم و دستم را در دستت بگذارم .
حسن عليه السلام فرمود: «نه به خدا سوگند، مگر آن كه آتش را ببينى!». سپس او را پيش كشيد و كشت. آن گاه مردم جسدش را گرفته ، در حصير پيچاندند و به آتش كشيدند.