۲۹۴۶.المناقب ، ابن شهرآشوبـ به نقل از محمّد بن عبد اللّه ازدى ـ: امير مؤمنان آمد، در حالى كه ندا مى داد: «نماز، نماز!». مورد ضربت قرار گرفت و شنيدم گوينده اى مى گفت: حكومت ، از آنِ خداست، اى على، نه براى تو و يارانت ، و شنيدم على عليه السلام مى گفت: «به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم!» . سپس مى فرمود: «اين مرد از چنگتان نگريزد!».
۲۹۴۷.الإمامة والسياسةـ به نقل از مدائنى ـ: چون روزى كه با هم قرار گذاشته بودند رسيد، آن دشمن خدا بيرون شد و در كمين على عليه السلام نشست ، آن گاه كه براى نماز صبح بيرون مى آمد، صبحدم روز جمعه، ده شب مانده به آخر رمضان سال چهلم. چون حضرت براى نماز بيرون آمد، به سوى او جَست و گفت: حكومت ، از آنِ خداست، نه براى تو ، اى على! و با شمشير بر فرق او ضربت زد.
على عليه السلام فرمود: «به خداى كعبه سوگند ، رستگار شدم!». سپس فرمود: «مبادا آن مرد بگريزد!». مردم حمله كردند و او را دستگير نمودند.