فصل چهارم : ترور امام
۴ / ۱
شب نوزدهم
۲۹۲۰.الإرشادـ به نقل از عثمان بن مُغيره ـ: چون ماه رمضان فرا رسيد، امير مؤمنان يك شب نزد امام حسن عليه السلام افطار مى كرد، يك شب نزد امام حسين عليه السلام و يك شب نزد عبد اللّه بن جعفر، و بيش از سه لقمه نمى خورد. شبى از اين شب ها در اين باره از او پرسيدند . فرمود: «مى خواهم وقتى تقدير الهى مى رسد، شكمم خالى باشد . يكى دو شب بيشتر نمانده است» . پس در آخرِ شب ترور شد.
۲۹۲۱.الإرشادـ به نقل از امّ موسى، كه كنيز على عليه السلام و سرپرست دخترش فاطمه بود ـ: شنيدم كه على عليه السلام به دخترش اُمّ كلثوم مى فرمود: «دخترم! فكر مى كنم كه زمان اندكى با شما باشم».
پرسيد: چه طور پدرم؟
فرمود: «پيامبر خدا را در خواب ديدم كه غبار از چهره ام مى زدود و مى فرمود: اى على! غصه مخور . آنچه بر عهده ات بود به انجام رساندى ».
سه روز نگذشت كه آن ضربت بر او فرود آمد. اُمّ كلثوم فرياد كشيد . حضرت فرمود: «دخترم! چنان مكن . من پيامبر خدا را مى بينم كه با دست خود به من اشاره مى كند: اى على! نزد ما بيا . همانا آنچه پيش ماست ، برايت بهتر است ».