۲۹۱۹.العدد القويّةـ به نقل از ابو مجلز ـ: مردى از قبيله مراد به نزد امير مؤمنان آمد، در حالى كه حضرت در مسجد نماز مى خواند. گفت: مواظب خود باش . كسانى از [ قبيله ]مراد قصد كشتن تو را دارند. فرمود: «با هركس دو فرشته است كه او را از آنچه مقدّر نيست ، حفظ مى كنند . وقتى كه تقدير فرا برسد، او را با تقدير وا مى گذارند. اجل، سپر مستحكمى است».
شَعبى گويد: چند روز پيش از شهادت، امير مؤمنان اين اشعار را خواند:
«اين قريش بود كه در آرزوى كشتن من بود
به خدا سوگند ، پيروز و كامياب نشدند.
اگر بمانم، عهده ام در گرو آنان است
و اگر بميرم، اثرى از آن پيمان نمى ماند.
از دست دادن من، خوارى ترس بارى براى آنان به ميراث مى نهد
به خاطر خيانت ورزى ها و نيرنگ بازى هايشان. ۱