197
دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7

فصل دهم : آخرين خطبه امام

۲۸۷۵.نهج البلاغة:از نوف بكالى روايت است كه اين خطبه را امير مؤمنان على عليه السلام در كوفه ايراد كرد، در حالى كه بر روى سنگى ايستاده بود كه جعدة بن هبيره مخزومى براى او نهاد، بر تن او جُبّه اى پشمين بود و بند شمشيرش از پوست درخت خرما بود، در پاهايش نيز كفشى از ليف خرما بود و پيشانى اش نيز [ از سجده بسيار ]همچون پينه زانوى شتر. فرمود:
«ستايشْ خدايى را كه سرانجام مردم و فرجام كارها به سوى اوست. او را بر نيكىِ بزرگش، بر دليلِ آشكارش، بر بخشش و منّتش مى ستاييم ؛ ستايشى كه اداى حقّ او و شكر او باشد و به پاداشش نزديك سازد و افزايش نعمتش را موجب شود. از او مدد مى جوييم، مدد خواستن كسى كه به عطاى او اميدوار و به سودِ او آرزومند و به دفعِ او مطمئن و به بزرگوارى اش معترف و با رفتار و گفتار، فرمانبردار اوست.
و به او ايمان داريم، ايمان كسى كه از روى يقين به او اميد بسته و از روى ايمان، به او بازگشته و از روى پذيرش، در پيشگاه او خاضع است و موحّدانه ، كار را براى او خالص مى سازد و سپاسمندانه بزرگش مى دارد و با رغبت و تلاش، به او پناه مى برد.
خداى سبحان نه زاده شده، تا در عزّت شريكى داشته باشد و نه زاده است، تا خود از بين رود و از او ارث برند، و نه وقت و زمان بر او پيشى جسته ، و نه افزايش و كاستى بر او راه يافته است ؛ بلكه با نشانه هاى تدبير استوار و تقدير حتمى كه نشانمان داده، بر خِردها آشكار شده است.
از نشانه هاى خلقت او، آفرينش آسمان هاست، كه بى ستون، استوار و برقرار است و بى تكيه گاه، پا برجاست. آنها را فرا خوانْد، فرمانبردار و پذيرا پاسخ دادند ، بى توقّف و درنگ! اگر نبود كه به پروردگارىِ او اقرار داشتند و به اطاعتش تسليم، آسمان ها را جايگاه عرش خود و قرارگاه فرشتگانش و فرازگاه سخن پاك و كار شايسته آفريده هايش قرار نمى داد.
ستارگان آسمان را نشانه هايى قرار داد، تا سرگشته راه ها و درّه هاى گوناگون، با آنها راه را بيابد. تاريكى پرده هاى شب تار، از نورافشانى آنها نمى تواند جلوگيرى كند و پوشش هاى ظلمتِ شب ديجور، مانع درخشش فروغ ماه در آسمان ها نيست.
منزّه است خدايى كه بر او پوشيده نيست سياهى شب تار و شبِ آرام گرفته در عمق دره هاى زمين و بلندى هاى كوه هاى تيره رنگِ به هم پيوسته و پيچيدن صداى غرّش رعد در افق آسمان و آذرخشى كه از ابرها برمى جهد و برگى كه با وزش بادهاى انواء ۱ و بارش باران از آسمان از درخت فرو مى افتد. مى داند كه هر قطره كجا فرو مى چكد و قرار مى گيرد و مورچه خرد [دانه را] از كجا مى كشد و به كجا مى برد و قُوت و خوراكى كه پشه را كفايت مى كند و آنچه در شكم مادّه است ، چيست .
ستايشْ خدايى را كه پيش از آن كه كرسى و عرش و آسمان و زمين و جن و انس باشند، بوده است. نه با خيال، درك مى شود، نه با فهم، به اندازه مى آيد، نه خواهنده اى مشغولش مى كند و نه بخششى از او مى كاهد، نه با چشم مى نگرد و نه با كجا محدود مى شود، نه با همسان و جفت، توصيف مى شود و نه با ابزار آفريده مى شود و نه با حواسْ درك مى شود و نه با مردمْ قياس مى شود؛ همو كه با موسى عليه السلام سخن گفت و از نشانه هاى بزرگ خويش به او نشان داد، بى آن كه از اندام و ابزار و نطق و زبانك بهره گيرد.
اى آن كه در وصف خدا، خود را به رنج مى افكنى! اگر راست مى گويى ، به توصيف جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان مقرّب بپرداز كه در سراپرده هاى قدس ساكن اند و از توصيف خدا كه برترين آفريدگار است، سرگشته و حيران اند ؛ چرا كه چيزهايى را مى توان وصف كرد كه داراى شكل ها و ابزارها باشند و چون سرآمدشان سرآيد، نابود شوند . پس معبودى جز او نيست، با فروغش هر تاريكى را روشن ساخته و با ظلمت آفرينى اش هر نور را تاريك ساخته است.
اى بندگان خدا! شما را به پرواى از خدا سفارش مى كنم؛ همو كه بر شما جامه پوشاند و وسايل زندگى تان را فراهم ساخت. اگر كسى وسيله اى براى هميشه ماندن، يا راهى براى دور ساختن مرگ داشت، همانا سليمان بن داوود بود كه خداوند، همراه پيامبرى و جايگاهى عظيم، بر جن و انسْ او را حكومت داده بود. چون روزىِ مقدّرش را بر گرفت و مدّتش سرآمد، كمانِ نيستى با تيرهاى مرگ، او را هدف قرار داد و زمين از او تهى شد، خانه ها خالى و رها ماند و به ارث به گروهى ديگر رسيد.
همانا براى شما در روزگاران گذشته عبرت است. عَمالقه و فرزندانشان كجايند؟ ۲ فرعون ها و فرعون زادگان كجايند؟ ساكنان شهرهاى رَس كجايند؛ همانان كه پيامبران را كشتند و سنّت هاى انبيا را خاموش ساختند و شيوه گردنكشان را زنده كردند؟ كجايند آنان كه با لشكريان به هر سو مى رفتند و هزاران را هزيمت مى دادند؛ آنان كه سپاه ها به راه انداختند و شهرها ساختند؟».
و در بخشى از اين خطبه فرمود:
«سپر حكمت را پوشيده و همه آداب آن ـ همچون روى آوردن به آن و شناختِ آن و خود را براى آن فارغ ساختن ـ را برگرفته است . پس حكمتْ نزد او ، گمشده اوست كه مى جويدش و نياز اوست كه مى خواهدش. او غريب است ، آن گاه كه اسلام غريب است و از ناتوانى [ همچون شترى آزرده ،] دُم خود را مى جنباند و جلوى گردنش را بر زمين مى چسباند . بازمانده اى از بقاياى حجّت خداست و جانشينى از جانشينان پيامبران الهى».
سپس فرمود:
«اى مردم! من پندهايى را كه پيامبران به امّت هاى خويش مى دادند، برايتان گستردم و آنچه را جانشينان انبيا به انسان هاى پس از خود مى رساندند، به شما رساندم. با تازيانه تأديبم شما را ادب كردم، امّا استوار نشديد و با بيم دادن ها شما را به راه حق كشاندم، امّا بر فرمان بردارى همراه نشديد. خدا خيرتان دهد! آيا پيشوايى جز من مى خواهيد كه شما را به راه آورد و راهنمايى تان كند؟ آگاه باشيد كه آنچه از دنيا روى آورده بود، روى گردانده است و آنچه رويگردان بود، روى آورده است. بندگان خوب خدا، آهنگ كوچ كردند و دنياى ناپايدار اندك را به آخرتِ پاينده و فراوان فروختند.
مگر برادرانى كه در صِفّينْ خون هايشان ريخت و امروز زنده نيستند زيان كردند تا غصه ها بخورند و تيره ها بنوشند؟ به خدا سوگند ، خدا را ديدار كردند. پروردگار هم پاداش كاملشان را داد و پس از بيمشان، در سراى ايمنى جايشان داد.
كجايند برادرانم، آنان كه به راه افتادند و راه حق پيمودند؟! عمّار كجاست؟ ابن تَيَّهان كجاست؟ ذوالشهادتين كجاست؟ ۳ كجايند همانندهاى آنان، برادرانى كه پيمان مرگ بستند و سرهاى مطهّرشان نزد فاجران برده شد؟».
نوف گويد: امام عليه السلام پس از اين سخنْ دست خود را بر محاسن خويش زد و بسيار گريست و سپس فرمود:
«دريغا بر آن برادرانى كه قرآن را تلاوت و آن را استوار كردند، در واجب هاى قرآن انديشه كردند و آنها را برپا داشتند، سنّت را زنده كردند و بدعت را ميراندند، به جهاد فراخوانده شدند و پاسخ دادند و به رهبر اعتماد كردند و از وى پيروى نمودند».
سپس با صداى بلند ندا داد: «بندگان خدا، نبرد! نبرد! آگاه باشيد، من همين امروز لشكر مى آرايم. هر كه مى خواهد به سوى خدا بكوچد، پس برون آيد!».
نوف گويد: براى حسين عليه السلام پرچمى براى فرماندهى ده هزار نفر بست، قيس بن سعد را هم با ده هزار نفر تجهيز كرد، ابو ايّوب انصارى را هم سركرده ده هزار نفر ساخت و براى ديگران هم تعدادى ديگر فراهم آورد، در حالى كه مى خواست به صفّين برگردد. هنوز جمعه نشده بود كه ابن ملجم ملعون بر وى ضربت زد، لشكرها برگشتند و ما همچون گوسفندانى شديم كه چوپانشان را گم كرده باشند و گرگ ها از هر سو آنها را برُبايند!

1.انواء ، جمع نوء است كه به دو معنا به كار مى رود : يكى به معناى باران ، و ديگرى به معناى افول و ظهور ستارگان . عرب بر اين باور بودند كه اگر ستاره اى فرود آيد و ستاره ديگرى طلوع كند ، حتما بادهاى شديدى مى وزد و باران از آسمان نازل مى شود (ر . ك : مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۸۴۳ ماده «نوء») .

2.عمالقه گروهى از فرزندان عمليق از نسل حضرت نوح بودند كه در ناحيه يمن و حجاز حكومت داشتند . (م)

3.براى اطلاع از شرح احوال ياران امام عليه السلام ، ر . ك : ج ۱۳ ص ۷(ياران و كارگزاران امام على) .


دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
196

الفصل العاشر: آخر خطبة خطبها الإمام

۲۸۷۵.نهج البلاغة :رُوِي عَن نَوفِ البِكالِيِّ قالَ : خَطَبَنا بِهذِهِ الخُطبَةِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام بِالكوفَةِ وهُوَ قائِمٌ عَلى حِجارَةٍ نَصَبَها لَهُ جَعدَةُ بنُ هُبَيرَةَ المَخزومِيُّ ، وعَلَيهِ مِدرَعَةٌ مِن صوفٍ وحَمائِلُ سَيفِهِ ليفٌ ، وفي رِجلَيهِ نَعلانِ مِن ليفٍ ، وكَأَنَّ جَبينَهُ ثَفِنَةُ بَعيرٍ . فَقالَ عليه السلام :
الحَمدُ للّهِِ الَّذي إلَيهِ مَصائِرُ الخَلقِ ، وعَواقِبُ الأَمرِ . نَحمَدُهُ عَلى عَظيمِ إحسانِهِ ونَيِّرِ بُرهانِهِ ، ونَوامي فَضلِهِ وَامتِنانِهِ ، حَمداً يَكونُ لِحَقِّهِ قَضاءً ، ولِشُكرِهِ أداءً ، وإلى ثَوابِهِ مُقَرِّبا ، ولِحُسنِ مَزيدِهِ موجِباً . ونَستَعينُ بِهِ استِعانَةَ راجٍ لِفَضلِهِ ، مُؤَمِّلٍ لِنَفعِهِ ، واثِقٍ بِدَفعِهِ ، مُعتَرِفٍ لَهُ بِالطَّولِ ، مُذعِنٍ لَهُ بِالعَمَلِ وَالقَولِ . ونُؤمِنُ بِهِ إيمانَ مَن رَجاهُ موقِناً ، وأنابَ إلَيهِ مُؤمِناً ، وخَنَعَ لَهُ مُذعِناً ، وأخلَصَ لَهُ مُوَحِّداً ، وعَظَّمَهُ مُمَجِّداً ، ولاذَ بِهِ راغِباً مُجتَهِداً .
لَم يُولَد سُبحانَهُ فَيَكونَ فِي العِزِّ مُشارَكاً ، ولَم يَلِد فَيَكونَ مَوروثاً هالِكاً . ولَم يَتَقَدَّمهُ وَقتٌ ولا زَمانٌ . ولَم يَتَعاوَرهُ زِيادَةٌ ولا نُقصانٌ ، بَل ظَهَرَ لِلعقُولِ بِما أرانا مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ المُتقَنِ وَالقَضاءِ المُبرَمِ .
فَمِن شَواهِدِ خَلقِهِ خَلقُ السَّمواتِ مُوَطَّداتٍ بِلا عَمَدٍ ، قائِماتٍ بِلا سَنَدٍ . دَعاهُنَّ فَأَجَبنَ طائِعاتٍ مُذعِناتٍ ، غَيرَ مُتَلَكِّئاتٍ ولا مُبطِئاتٍ . ولَولا إقرارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبوبِيَّةِ وإذعانُهُنَّ بِالطَّواعِيَةِ لَما جَعَلَهُنَّ مَوضِعا لِعَرشِهِ ، ولا مَسكَناً لِمَلائِكَتِهِ ، ولا مَصعَداً لِلكَلِمِ الطَّيِّبِ وَالعَمَلِ الصّالِحِ مِن خَلقِهِ . جَعَلَ نُجومَها أعلاماً يَستَدِلُّ بِهَا الحَيرانُ في مُختَلِفِ فِجاجِ ۱ الأَقطارِ . لَم يَمنَع ضَوءَ نورِهَا ادلِهمامُ سُجُفِ اللَّيلِ المُظلِمِ . ولَا استَطاعَت جَلابيبُ سَوادِ الحَنادِسِ أن تَرُدَّ ما شاعَ فِي السَّمواتِ مِن تَلَألُؤِ نورِ القَمَرِ .
فَسُبحانَ مَن لا يَخفى عَلَيهِ سَوادُ غَسَقٍ داجٍ ولا لَيلٍ ساجٍ ۲ في بِقاعِ الأَرَضينَ المُتَطَأطِئاتِ ، ولا في يَفاعِ ۳ السُّفعِ ۴ المُتَجاوِراتِ . وما يَتَجَلجَلُ بِهِ الرَّعدُ في اُفُقِ السَّماءِ ، وما تَلاشَت عَنهُ بُروقُ الغَمامِ ، وما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ تُزيلُها عَن مَسقَطِها عَواصِفُ الأَنواءِ وَانهِطالُ السَّماءِ ، ويَعلَمُ مَسقَطَ القَطرَةِ ومَقَرَّها ، ومَسحَبَ الذَّرَّةِ ومَجَرَّها ، وما يَكفِي البَعوضَةَ مِن قوتِها ، وما تَحمِلُ الاُنثى في بَطنِها .
الحَمدُ للّهِِ الكائِنِ قَبلَ أن يَكونَ كُرسِيٌّ أو عَرشٌ ، أو سَماءٌ أو أرضٌ أو جانٌّ أو إنسٌ ، لا يُدرَكُ بِوَهمٍ ، ولا يُقَدَّرُ بِفَهمٍ . ولا يَشغَلُهُ سائِلٌ ، ولا يَنقُصُهُ نائِلٌ ، ولا يَنظُرُ بِعَينٍ ، ولا يُحَدُّ بِأَينٍ . ولا يُوصَفُ بِالأَزواجِ ، ولا يُخلَقُ بِعِلاجٍ . ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ . ولا يُقاسُ بِالنّاسِ . الَّذي كَلَّمَ موسى تَكليماً ، وأراهُ مِن آياتِهِ عَظيماً . بِلا جَوارِحِ ولا أدَواتٍ ، ولا نُطقٍ ولا لَهَواتٍ .
بَل إن كُنتَ صادِقاً أيُّهَا المُتَكَلِّفُ لِوَصفِ رَبِّكَ فَصِف جَبرائيلَ وميكائيلَ وجُنودَ المَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ في حُجُراتِ القُدُسِ مُرجَحِنّينَ ۵ ، مُتَوَلِّهَةً عُقولُهُم أن يَحُدّوا أحسَنَ الخالِقينَ . فَإِنَّما يُدرَكُ بِالصِّفاتِ ذَوُو الهَيئاتِ وَالأَدَواتِ ، ومَن يَنقَضي إذا بَلَغَ أمَدَ حَدِّهِ بِالفَناءِ ؛ فَلا إلهَ إلّا هُوَ ، أضاءَ بِنورِهِ كُلَّ ظَلامٍ ، وأظلَمَ بِظُلمَتِهِ كُلَّ نورٍ .
اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ الَّذي ألبَسَكُمُ الرِّياشَ ۶ وأسبَغَ عَلَيكُمُ المَعاشَ . ولَو أنَّ أحَداً يَجِدُ إلَى البَقاءِ سُلّماً ، أو إلى دَفعِ المَوتِ سَبيلاً ، لَكانَ ذلِكَ سُلَيمانُ بنُ داووُدَ عليه السلام الَّذي سُخِّرَ لَهُ مُلكُ الجِنِّ وَالإِنسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وعَظيمِ الزُّلفَةِ ، فَلَمَّا استَوفى طُعمَتَهُ ، وَاستَكمَلَ مُدَّتَهُ ، رَمَتهُ قِسِيُّ الفَناءِ بِنِبالِ المَوتِ ، وأصبَحَتِ الدِّيارُ مِنهُ خالِيَةً ، وَالمَساكِنُ مُعَطَّلَةً ، ووَرِثَها قَومٌ آخَرونَ ، وإنَّ لَكُم فِي القُرونِ السّالِفَةِ لَعِبرَةً ! أينَ العَمالِقَةُ وأبناءُ العَمالِقَةِ ! أينَ الفَراعِنَةُ وأبناءُ الفَراعِنَةِ ! أينَ أصحابُ مَدائِنِ الرَّسِّ الَّذينَ قَتَلُوا النَّبِيّينَ ، وأطفَؤوا سُنَنَ المُرسَلينَ ، وأحيَوا سُنَنَ الجَبّارينَ ! وأينَ الَّذينَ ساروا بِالجُيوشِ وهَزَموا بِالاُلوفِ . وعَسكَرُوا العَساكِرَ ومَدَّنُوا المَدائِنَ .
ومِنها : قَد لَبِسَ لِلحِكمَةِ جُنَّتَها ، وأخَذَها بِجَميعِ أدَبِها مِنَ الإِقبالِ عَلَيها ، وَالمَعرِفَةِ بِها ، وَالتَّفَرُّغِ لَها ؛ فَهِيَ عِندَ نَفسِهِ ضالَّتُهُ الَّتي يَطلُبُها ، وحاجَتُهُ الَّتي يَسأَلُ عَنها ؛ فَهُوَ مُغتَرِبٌ إذَا اغتَرَبَ الإِسلامُ ، وضَرَبَ بِعَسيبِ ۷ ذَنَبِهِ ، وألصَقَ الأَرضَ بِجِرانِهِ ۸ . بَقِيَّةٌ مِن بَقايا حُجَّتِهِ ، خَليفَةٌ مِن خَلائِفِ أنبِيائِهِ .
ثُمَّ قالَ عليه السلام : أيُّهَا النّاسُ ! إنّي قَد بَثَثتُ لَكُمُ المَواعِظَ الَّتي وَعَظَ الأَنبِياءُ بِها اُمَمَهُم ، وأدَّيتُ إلَيكُم ما أدَّتِ الأَوصِياءُ إلى مَن بَعدَهُم ، وأدَّبتُكُم بِسَوطي فَلَم تَستَقيموا . وحَدَوتُكُم بِالزَّواجِرِ فَلَم تَستَوسِقوا ۹ . للّهِِ أنتُم ! أ تَتَوَقَّعونَ إماماً غَيري يَطَأُ بِكُمُ الطَّريقَ ، ويُرشِدُكُمُ السَّبيلَ ؟ ألا إنَّهُ قَد أدبَرَ مِنَ الدُّنيا ما كانَ مُقبِلاً ، وأقبَلَ مِنها ما كانَ مُدبِراً ، وأزمَعَ ۱۰ التَّرحالَ عِبادُ اللّهِ الأَخيارُ ، وباعوا قَليلاً مَِن الدُّنيا لا يَبقى بِكَثيرٍ مِنَ الآخِرَةِ لا يَفنى .
ما ضَرَّ إخوانَنَا الَّذينَ سُفِكَت دِماؤُهُم وهُم بِصِفّينَ ألّا يَكونُوا اليَومَ أحياءً ؟ يُسيغونَ الغُصَصَ ويَشرَبونَ الرَّنقَ ۱۱ . قَد ـ وَاللّهِ ـ لَقُوا اللّهَ فَوَفّاهُم اُجورَهُم ، وأحَلَّهُم دارَ الأَمنِ بَعدَ خَوفِهِم .
أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ ومَضَوا عَلَى الحَقِّ ؟ أينَ عَمّارٌ ؟ وأينَ ابنُ التَّيِّهانِ ؟ وأينَ ذُو الشَّهادَتَينِ ؟ وأينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِمُ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ ، واُبرِدَ بِرُؤوسِهِم إلَى الفَجَرَةِ .
قالَ : ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى لِحيَتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ فَأَطالَ البُكاءَ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : أوِّهِ عَلى إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ ، أحيَوُا السُّنَّةَ وأماتُوا البِدعَةَ . دُعُوا لِلجِهادِ فَأَجابوا ، ووَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ .
ثُمَّ نادى بِأعلى صَوتِهِ : الجِهادَ الجِهادَ عِبادَ اللّهِ ! ألا وإنّي مُعَسكِرٌ في يَومي هذا ؛ فَمَن أرادَ الرَّواحَ إلَى اللّهِ فَليَخرُج !
قالَ نَوفٌ : وعَقَدَ لِلحُسَينِ عليه السلام في عَشَرَةِ آلافٍ ، ولِقَيسِ بنِ سَعدٍ في عَشَرَةِ آلافٍ ، ولِأَبي أيّوبٍ الأَنصارِيِّ في عَشَرَةِ آلافٍ ، ولِغَيرِهِم عَلى أعدادٍ اُخَرَ وهُوَ يُريدُ الرَّجعَةَ إلى صِفّينَ ، فَما دارَتِ الجُمُعَةُ حَتّى ضَرَبَهُ المَلعونُ ابنُ مُلجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ ، فَتَراجَعَتِ العَساكِرُ ، فَكُنّا كَأَغنامٍ فَقَدَت راعيَها تَخَتطِفُهَا الذِّئابُ مِن كُلِّ مَكانٍ . ۱۲

1.الفِجَاج : جمع فجّ ؛ وهو الطريق الواسع (النهاية : ج ۳ ص ۴۱۲ «فجج») .

2.ليلٌ ساجٍ : أي يغطّي بظلامه وسكونه (النهاية : ج ۲ ص ۳۴۴ «سجا») .

3.اليَفاع : المشرف من الأرض والجبل ، وكلّ شيء مرتفع فهو يفاع (لسان العرب : ج ۸ ص ۴۱۴ «يفع») .

4.السُّفْع : جمع سفعة ؛ نوع من السواد ليس بالكثير ، وقيل : هو سواد مع لون آخر (النهاية : ج ۲ ص ۳۷۴ «سفع») والمراد بها الجبال كما تظهر للناظر إليها من بعيد.

5.ارجَحنَّ الشيءُ : إذا مالَ من ثِقلَه وتحرَّك (النهاية : ج ۲ ص ۱۹۸ «رجحن») .

6.الرِّياش : ما ظَهر من اللِّباس (النهاية : ج ۲ ص ۲۸۸ «ريش») .

7.عسيب الذنَب : مَنبِتُه من الجِلدِ والعظم (لسان العرب : ج ۱ ص ۵۹۹ «عسب») .

8.الجِران ، مقدّم عنق البعير من المذبح إلى المنحر ، والبعير أقلّ ما يكون نفعه عند بروكه . وإلصاق جِرانه بالأرض كناية عن الضعف .

9.أي فلم تجتمعوا على الطاعة (اُنظر النهاية : ج ۵ ص ۱۸۵ «وسق») .

10.أزمع : عدا وخفّ (لسان العرب : ج ۸ ص ۱۴۳ «زمع») .

11.ماءٌ رَنْق : كَدِرٌ (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۱۲۷ «رنق») .

12.نهج البلاغة : الخطبة ۱۸۲ ، بحار الأنوار : ج ۴ ص ۳۱۳ ح ۴۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين علیه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همکاری: سیّد محمّدکاظم طباطبایی و سیّد محمود طباطبایی‏نژاد، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، محمّد علی سلطانی، مهدی مهریزی، سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، و جواد محدّثی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35026
صفحه از 580
پرینت  ارسال به