فصل دهم : آخرين خطبه امام
۲۸۷۵.نهج البلاغة:از نوف بكالى روايت است كه اين خطبه را امير مؤمنان على عليه السلام در كوفه ايراد كرد، در حالى كه بر روى سنگى ايستاده بود كه جعدة بن هبيره مخزومى براى او نهاد، بر تن او جُبّه اى پشمين بود و بند شمشيرش از پوست درخت خرما بود، در پاهايش نيز كفشى از ليف خرما بود و پيشانى اش نيز [ از سجده بسيار ]همچون پينه زانوى شتر. فرمود:
«ستايشْ خدايى را كه سرانجام مردم و فرجام كارها به سوى اوست. او را بر نيكىِ بزرگش، بر دليلِ آشكارش، بر بخشش و منّتش مى ستاييم ؛ ستايشى كه اداى حقّ او و شكر او باشد و به پاداشش نزديك سازد و افزايش نعمتش را موجب شود. از او مدد مى جوييم، مدد خواستن كسى كه به عطاى او اميدوار و به سودِ او آرزومند و به دفعِ او مطمئن و به بزرگوارى اش معترف و با رفتار و گفتار، فرمانبردار اوست.
و به او ايمان داريم، ايمان كسى كه از روى يقين به او اميد بسته و از روى ايمان، به او بازگشته و از روى پذيرش، در پيشگاه او خاضع است و موحّدانه ، كار را براى او خالص مى سازد و سپاسمندانه بزرگش مى دارد و با رغبت و تلاش، به او پناه مى برد.
خداى سبحان نه زاده شده، تا در عزّت شريكى داشته باشد و نه زاده است، تا خود از بين رود و از او ارث برند، و نه وقت و زمان بر او پيشى جسته ، و نه افزايش و كاستى بر او راه يافته است ؛ بلكه با نشانه هاى تدبير استوار و تقدير حتمى كه نشانمان داده، بر خِردها آشكار شده است.
از نشانه هاى خلقت او، آفرينش آسمان هاست، كه بى ستون، استوار و برقرار است و بى تكيه گاه، پا برجاست. آنها را فرا خوانْد، فرمانبردار و پذيرا پاسخ دادند ، بى توقّف و درنگ! اگر نبود كه به پروردگارىِ او اقرار داشتند و به اطاعتش تسليم، آسمان ها را جايگاه عرش خود و قرارگاه فرشتگانش و فرازگاه سخن پاك و كار شايسته آفريده هايش قرار نمى داد.
ستارگان آسمان را نشانه هايى قرار داد، تا سرگشته راه ها و درّه هاى گوناگون، با آنها راه را بيابد. تاريكى پرده هاى شب تار، از نورافشانى آنها نمى تواند جلوگيرى كند و پوشش هاى ظلمتِ شب ديجور، مانع درخشش فروغ ماه در آسمان ها نيست.
منزّه است خدايى كه بر او پوشيده نيست سياهى شب تار و شبِ آرام گرفته در عمق دره هاى زمين و بلندى هاى كوه هاى تيره رنگِ به هم پيوسته و پيچيدن صداى غرّش رعد در افق آسمان و آذرخشى كه از ابرها برمى جهد و برگى كه با وزش بادهاى انواء ۱ و بارش باران از آسمان از درخت فرو مى افتد. مى داند كه هر قطره كجا فرو مى چكد و قرار مى گيرد و مورچه خرد [دانه را] از كجا مى كشد و به كجا مى برد و قُوت و خوراكى كه پشه را كفايت مى كند و آنچه در شكم مادّه است ، چيست .
ستايشْ خدايى را كه پيش از آن كه كرسى و عرش و آسمان و زمين و جن و انس باشند، بوده است. نه با خيال، درك مى شود، نه با فهم، به اندازه مى آيد، نه خواهنده اى مشغولش مى كند و نه بخششى از او مى كاهد، نه با چشم مى نگرد و نه با كجا محدود مى شود، نه با همسان و جفت، توصيف مى شود و نه با ابزار آفريده مى شود و نه با حواسْ درك مى شود و نه با مردمْ قياس مى شود؛ همو كه با موسى عليه السلام سخن گفت و از نشانه هاى بزرگ خويش به او نشان داد، بى آن كه از اندام و ابزار و نطق و زبانك بهره گيرد.
اى آن كه در وصف خدا، خود را به رنج مى افكنى! اگر راست مى گويى ، به توصيف جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان مقرّب بپرداز كه در سراپرده هاى قدس ساكن اند و از توصيف خدا كه برترين آفريدگار است، سرگشته و حيران اند ؛ چرا كه چيزهايى را مى توان وصف كرد كه داراى شكل ها و ابزارها باشند و چون سرآمدشان سرآيد، نابود شوند . پس معبودى جز او نيست، با فروغش هر تاريكى را روشن ساخته و با ظلمت آفرينى اش هر نور را تاريك ساخته است.
اى بندگان خدا! شما را به پرواى از خدا سفارش مى كنم؛ همو كه بر شما جامه پوشاند و وسايل زندگى تان را فراهم ساخت. اگر كسى وسيله اى براى هميشه ماندن، يا راهى براى دور ساختن مرگ داشت، همانا سليمان بن داوود بود كه خداوند، همراه پيامبرى و جايگاهى عظيم، بر جن و انسْ او را حكومت داده بود. چون روزىِ مقدّرش را بر گرفت و مدّتش سرآمد، كمانِ نيستى با تيرهاى مرگ، او را هدف قرار داد و زمين از او تهى شد، خانه ها خالى و رها ماند و به ارث به گروهى ديگر رسيد.
همانا براى شما در روزگاران گذشته عبرت است. عَمالقه و فرزندانشان كجايند؟ ۲ فرعون ها و فرعون زادگان كجايند؟ ساكنان شهرهاى رَس كجايند؛ همانان كه پيامبران را كشتند و سنّت هاى انبيا را خاموش ساختند و شيوه گردنكشان را زنده كردند؟ كجايند آنان كه با لشكريان به هر سو مى رفتند و هزاران را هزيمت مى دادند؛ آنان كه سپاه ها به راه انداختند و شهرها ساختند؟».
و در بخشى از اين خطبه فرمود:
«سپر حكمت را پوشيده و همه آداب آن ـ همچون روى آوردن به آن و شناختِ آن و خود را براى آن فارغ ساختن ـ را برگرفته است . پس حكمتْ نزد او ، گمشده اوست كه مى جويدش و نياز اوست كه مى خواهدش. او غريب است ، آن گاه كه اسلام غريب است و از ناتوانى [ همچون شترى آزرده ،] دُم خود را مى جنباند و جلوى گردنش را بر زمين مى چسباند . بازمانده اى از بقاياى حجّت خداست و جانشينى از جانشينان پيامبران الهى».
سپس فرمود:
«اى مردم! من پندهايى را كه پيامبران به امّت هاى خويش مى دادند، برايتان گستردم و آنچه را جانشينان انبيا به انسان هاى پس از خود مى رساندند، به شما رساندم. با تازيانه تأديبم شما را ادب كردم، امّا استوار نشديد و با بيم دادن ها شما را به راه حق كشاندم، امّا بر فرمان بردارى همراه نشديد. خدا خيرتان دهد! آيا پيشوايى جز من مى خواهيد كه شما را به راه آورد و راهنمايى تان كند؟ آگاه باشيد كه آنچه از دنيا روى آورده بود، روى گردانده است و آنچه رويگردان بود، روى آورده است. بندگان خوب خدا، آهنگ كوچ كردند و دنياى ناپايدار اندك را به آخرتِ پاينده و فراوان فروختند.
مگر برادرانى كه در صِفّينْ خون هايشان ريخت و امروز زنده نيستند زيان كردند تا غصه ها بخورند و تيره ها بنوشند؟ به خدا سوگند ، خدا را ديدار كردند. پروردگار هم پاداش كاملشان را داد و پس از بيمشان، در سراى ايمنى جايشان داد.
كجايند برادرانم، آنان كه به راه افتادند و راه حق پيمودند؟! عمّار كجاست؟ ابن تَيَّهان كجاست؟ ذوالشهادتين كجاست؟ ۳ كجايند همانندهاى آنان، برادرانى كه پيمان مرگ بستند و سرهاى مطهّرشان نزد فاجران برده شد؟».
نوف گويد: امام عليه السلام پس از اين سخنْ دست خود را بر محاسن خويش زد و بسيار گريست و سپس فرمود:
«دريغا بر آن برادرانى كه قرآن را تلاوت و آن را استوار كردند، در واجب هاى قرآن انديشه كردند و آنها را برپا داشتند، سنّت را زنده كردند و بدعت را ميراندند، به جهاد فراخوانده شدند و پاسخ دادند و به رهبر اعتماد كردند و از وى پيروى نمودند».
سپس با صداى بلند ندا داد: «بندگان خدا، نبرد! نبرد! آگاه باشيد، من همين امروز لشكر مى آرايم. هر كه مى خواهد به سوى خدا بكوچد، پس برون آيد!».
نوف گويد: براى حسين عليه السلام پرچمى براى فرماندهى ده هزار نفر بست، قيس بن سعد را هم با ده هزار نفر تجهيز كرد، ابو ايّوب انصارى را هم سركرده ده هزار نفر ساخت و براى ديگران هم تعدادى ديگر فراهم آورد، در حالى كه مى خواست به صفّين برگردد. هنوز جمعه نشده بود كه ابن ملجم ملعون بر وى ضربت زد، لشكرها برگشتند و ما همچون گوسفندانى شديم كه چوپانشان را گم كرده باشند و گرگ ها از هر سو آنها را برُبايند!
1.انواء ، جمع نوء است كه به دو معنا به كار مى رود : يكى به معناى باران ، و ديگرى به معناى افول و ظهور ستارگان . عرب بر اين باور بودند كه اگر ستاره اى فرود آيد و ستاره ديگرى طلوع كند ، حتما بادهاى شديدى مى وزد و باران از آسمان نازل مى شود (ر . ك : مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۸۴۳ ماده «نوء») .
2.عمالقه گروهى از فرزندان عمليق از نسل حضرت نوح بودند كه در ناحيه يمن و حجاز حكومت داشتند . (م)
3.براى اطلاع از شرح احوال ياران امام عليه السلام ، ر . ك : ج ۱۳ ص ۷(ياران و كارگزاران امام على) .