۲۸۵۵.الإرشاد:چون به على عليه السلام خبر رسيد كه ضحّاك به قيس شبيخون زده و ابن عميس را كشته است، فرمود: «اى كوفيان! به سوى بنده شايسته و سربازان خودتان كه تعدادى از آنان كشته شده اند ، بيرون شويد . بيرون رويد و با دشمنشان بجنگيد و اگر اهل كاريد، از حريم خود دفاع كنيد».
پاسخ ضعيفى به او دادند. امام عليه السلام از آنان ناتوانى و سستى ديد . آن گاه فرمود: «به خدا سوگند ، دوست داشتم در مقابل هر هشت نفر از شما يكى از آنان را داشتم! واى بر شما! با من بيرون آييد و آن گاه اگر خواستيد، از دور من فرار كنيد! به خدا سوگند ، با اين نيّت و بصيرتم، از ديدار پروردگارم ناخرسند نيستم و اگر كشته شوم، برايم آسايشى بزرگ و گشايشى از هم صحبتى و برخورد و مدارا با شماست، آن گونه كه با شتران تازه كار آبكش يا با جامه هاى پوسيده مدارا مى كنند كه هر طرفش را مى دوزند، طرف ديگرش بر تن صاحب جامه پاره مى شود».
۲۸۵۶.امام على عليه السلامـ پس از آن كه ضحّاك بن قيس، رفيق معاويه، پس از ماجراى حكميّت ، بر حاجيان شبيخون زد و حضرت على عليه السلام ياران خود را به خاطر آنچه در اطراف پديد آمده بود، به مبارزه تشويق كرد ـ: اى مردمى كه بدن هايتان جمع، ولى خواسته هايتان مختلف است! سخنتان صخره هاى سخت را سست مى سازد؛ ولى كارتان دشمنان را به طمع مى اندازد. در مجالسْ چنين و چنان مى گوييد، ولى جنگ كه پيش مى آيد ، مى گوييد: حِيدى حياد! (يعنى : اى جنگ! از من دور شو) . كسى كه شما را به يارى خوانْد، عزّت نيافت و هر كه با شما سر و كار داشت ، نياسود . عذرها و بهانه هايى با گم راهى ها آورديد! از من خواستيد كه به تأخير اندازم، همچون بدهكارى كه [ بازپرداخت ]بدهى خود را بى جهت به تأخير مى اندازد.
خوار و ذليل نمى تواند جلوى ستم را بگيرد و حق را هم جز با جدّيت نتوان گرفت. پس از خانه هاى خود، مى خواهيد از كدام خانه دفاع كنيد؟ و پس از من با كدام پيشوا به جهاد مى رويد؟ به خدا سوگند، فريب خورده كسى است كه شما فريبش داده ايد. كسى كه با شما بخواهد برنده شود، به خدا سوگند ، با ناكام ترين تير، كامياب شده است و هركس با شما بخواهد به دشمن تيراندازد، با تير شكسته تير انداخته است.
به خدا سوگند ، چنان شده ام كه نه سخنتان را باور مى كنم و نه اميد به يارى شما دارم و نه مى توانم با شما دشمن را تهديد كنم. شما را چه مى شود؟ داروى دردتان چيست؟ درمان شما چگونه است؟ دشمنان نيز مردانى مثل شمايند. آيا سخنى مى گوييد بدون آگاهى، و غفلتى داريد بدون پارسايى ، و طمعى به غير حق؟!».