۸ / ۶
غارت ضحّاك بن قيس
۲۸۵۱.الغاراتـ به نقل از عبد الرحمان بن مسعده فزارى ـ: معاويه، ضحّاك بن قيس فهرى را خواست و به او گفت: برو تا به ناحيه كوفه بگذرى و تا مى توانى از كوفه دورى كن. از باديه نشينان هر كه را يافتى كه در اطاعت على است، بر او شبيخون بزن و اگر به مرزبانان يا سپاهيان على برخوردى ، بر آنان شبيخون بزن . اگر صبح در شهرى بودى، عصر در شهر ديگر باش . مبادا كه براى رويارويى و جنگ با سپاهى كه به سوى تو فرستاده مى شود، بمانى! آن گاه او را با سه يا چهار هزار نفر نيروى ويژه و زبده روانه كرد.
ضحّاك پيش آمد، در حالى كه اموال را چپاول مى كرد و باديه نشينانى را كه به آنان برمى خورد، مى كشت، تا آن كه به «ثعلبيه» رسيد. سربازانش بر حاجيان تاختند و كالاهايشان را ربودند. پيش رفت تا به عمرو بن عميس بن مسعود ، برادر زاده عبد اللّه بن مسعود، صحابى پيامبر خدا رسيد و ميان راه حج در قُطقُطانه ۱ ، او و مردمى را كه همراهش بودند ، كشت.
ابو روق گويد: پدرم به من گفت كه شنيد على عليه السلام نزد مردم آمد و بر منبر چنين فرمود: «اى مردم كوفه! به سوى بنده صالح، عمرو بن عُمَيس و سپاهيانى كه از آنِ شماست و برخى شان كشته شده اند ، بيرون شويد . برويد و با دشمنتان بجنگيد و از حريم خود دفاع كنيد، اگر اهل كاريد». پاسخ ضعيفى به او دادند. امام عليه السلام ناتوانى و سستى آنان را ديد و فرمود:
«به خدا سوگند ، دوست داشتم در عوضِ صد نفر از شما، يكى از آنان را داشتم. واى بر شما! همراه من بيرون آييد، سپس اگر خواستيد ، بگريزيد! به خدا سوگند ، با نيّت و بصيرتى كه دارم ، از ديدار پروردگارم ناخرسند نيستم و در آن، برايم آسايش است و راه نجاتى براى من از هم صحبتى و برخورد و مدارا با شما، آن گونه كه با شتران تازه كار آبكش يا با جامه هاى پوسيده مدارا مى كنند، كه هر طرفش را كه مى دوزند، طرف ديگرش بر تن صاحب جامه پاره مى شود». سپس فرود آمد.
خود او پياده راه افتاد تا به غَريَّين ۲ رسيد . آن گاه حُجر بن عَدى را از سپاه خويش فراخواند و پرچمى براى او بست با چهار هزار نفر، و سپس روانه اش ساخت.
حُجْر بيرون شد تا به سَماوه ۳ رسيد كه سرزمينى خشك است. در آن جا با امرء القيس بن عدى و عشيره او برخورد كرد ـ كه از دامادهاى حسين بن على عليه السلام بودند ـ . آنان راهنمايان او به راه ها و آب ها بودند. حجر همچنان پُر شتاب در پى ضحّاك بود تا در ناحيه تَدمُر به او برخورد. در برابر او صف كشيد و مدّتى با هم جنگيدند. نوزده نفر از همراهان ضحاك و دو نفر از ياران حجر به نام هاى عبد الرحمان و عبد اللّه غامدى كشته شدند. تاريكى شب ميان آن دو گروه فاصله انداخت و ضحّاك ، شبانه گريخت. صبح كه شد، از او و همراهانش اثرى نيافتند.
1.قُطقُطانه ، جايى در نزديكىِ شهر كوفه است كه در جانب راه خشكى كربلا قرار گرفته است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۳۷۴) .
2.تثنيه كلمه «غَرىّ» است ؛ يعنى دو ساختمان بسيار بلند كه پشت كوفه به صورت دو صومعه نزديك قبر على بن ابى طالب عليه السلام بوده است (معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۹۶) .
3.نام آبى در دشت . و گمان مى كنم كه دشت «سماوه» را كه ميان كوفه و شام به صورت خشكى است ، را به همين آب ناميده اند (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۴۵) . امروز يكى از شهرهاى جنوبى عراق در كرانه فرات است، بين دو شهر ناصريّه و ديوانيّه.