۸ / ۳
غارت نعمان بن بشير
۲۸۳۸.تاريخ اليعقوبى:معاويه، نعمان بن بشير را روانه ساخت. او بر مالك بن كعب اَرحبى كه كارگزار على عليه السلام بر مرزبانان «عين التمر» بود ، شبيخون زد. على عليه السلام مردم را فرا خواند و فرمود: «اى اهل كوفه! به يارى برادرتان مالك بن كعب بشتابيد، كه نعمان بن بشير همراه گروهى ـ كه زياد هم نيستند ـ بر او تاخته است. باشد كه خداوند، گروهى از ستمگران را نابود سازد». مردمْ كُندى كردند و بيرون نرفتند.
۲۸۳۹.الكامل فى التاريخ:در اين سال (۳۹ هجرى) معاويه لشكريان خود را در عراق، در اطراف قلمرو حكومت على عليه السلام پراكند. نعمان بن بشير را با هزار مرد به عين التمر فرستاد، كه در آن جا مالك بن كعب با هزار نفر مأمور پاسگاهى براى على عليه السلام بود. مالك به ياران خود اجازه داده بود كه به كوفه بروند و جز صد نفر كسى با او نبود. چون خبر هجوم نعمان را شنيد، نامه اى به امير مؤمنان نوشت و به او گزارش داد و نيروى كمكى درخواست كرد.
على عليه السلام خطبه اى خواند و مردم را به بيرون رفتن به يارى او فراخواند؛ امّا سنگينى كرده ، نرفتند. مالك با نعمان درگير شد. ديوارهاى آن روستا را پشت سر ياران خويش قرار داد. مالك به مِخنَف بن سليم نامه نوشت و از او يارى طلبيد. وى نزديكى هاى او بود. مالك و نعمان پيكار سختى كردند. مخنف، پسرش عبد الرحمان را با پنجاه نفر فرستاد. آنان در حالى به مالك رسيدند كه او و همراهانش غلاف شمشيرها را شكسته و دل به مرگ و پيكار سپرده بودند. چون شاميان آنان را ديدند، عصر هنگام گريختند و پنداشتند كه نيروى امدادى در راه است. مالكْ آنان را تعقيب كرد و سه نفر از آنان را كشت.
چون كوفيان از خروج به سوى مالك و يارى آنان سستى كردند، على عليه السلام بر منبر رفت و بر آنان خطبه خواند و فرمود:
«اى اهل كوفه! هر بار كه شنيديد گروهى از شاميان بر شما تاخته و فرود آمده اند ، هر يك از شما در خانه خود خزيد و در را به روى خود بست، آن گونه كه سوسمار به لانه اش و كفتار به آشيانه اش مى خزد. فريب خورده كسى است كه شما فريبش دهيد. هر كس با شما به پيروزى برسد، با تير شكسته پيروز شده است. نه آزاد مردانى به هنگام ندا و نه برادرانى هنگام نجواييد. إنا للّه وإنا إليه راجعون! به چه رنجى از دست شما گرفتار شده ام! كورانى هستيد كه نمى بينند، لال هايى كه سخن نمى گويند و كرانى كه نمى شنوند . إنا للّه وإنا إليه راجعون!».